- ارسالها
- 0
- امتیاز
- 11
- نام مرکز سمپاد
- حضرت محمد ص
- شهر
- زاهدان
- سال فارغ التحصیلی
- 1402
- رشته دانشگاه
- پزشکی
از آن به دیر مغانم عزیز میدارندشب تار است و ره وادی ایمن در پیش
اتش طور کجا موعد دیدار کجاست
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
از آن به دیر مغانم عزیز میدارندشب تار است و ره وادی ایمن در پیش
اتش طور کجا موعد دیدار کجاست
دین و دل بردند و قصد جان کننداز آن به دیر مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاستدین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارددل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زددر کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
درون سینه نگنجد ، غمی که من دارمدر ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و اتش به همه عالم زد
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرددرون سینه نگنجد ، غمی که من دارم
خوش است با غم دل عالمی که من دارم
دل ناله کند از مندیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
سر مغرور من با میل دل باید کنار آمددل ناله کند از من
من ناله کنم از دل
یا رب تو قضاوت کن
دیوانه منم یا دل
بی عشق زیستن را جز نیستی چه نام استسر مغرور من با میل دل باید کنار آمد
که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه می سازد
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشتبی عشق زیستن را جز نیستی چه نام است
یعنی اگر نباشی کار دلم تمام است
آنکس که تو را شناخت جان را چه کندعالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهاااان نرگس جادوی تو بود
تو مرا جان و جهانی؛ چه کنم جان و جهان را؟آنکس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
نامبرده رنج گنج میسر نمی شودتو مرا جان و جهانی؛ چه کنم جان و جهان را؟
تو مرا گنج روانی؛ چه کنم سود و زیان را؟
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینینامبرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
ماه من امشب بتابان نور خود برجان منتا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نباشد
گو شمع میارید در این جمع که امشبماه من امشب بتابان نور خود برجان من
کز تمام ظلمت و تاریکی شب خسته ام
ای که مرا خواندهای راه نشانم بدهگو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصودای که مرا خواندهای راه نشانم بده
در شب ظلمانیام، ماه نشانم بده
آن چه زر میشود از پرتو آن قلب سیاهدر این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت