داستانشبنما

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Novarg
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
قدیمیه ولی به درد میخوره تا الان باهاش تصادف کردم نمردم فقط یه حجم عظیمی از پشمام ریخت بعد دوباره ور داشتم وصلشون کردن سرجاشون
بالتازار که این حجم از پشم دوستی راننده را درک نمیکرد گفت:
داداش پشمارو بزن
راننده گفت:
 
داداش پشمارو بزن
راننده گفت:
راننده کلکسیون پشم خود را از داشبورد ماشین برداشت و به بالتازار نشان داد او گفت که استعدادی ذاتی در تولید پشم دارد و نمیتواند کاری بکند
بالتازار با ناراحتی به راننده خیره شد و گفت:
 
راننده کلکسیون پشم خود را از داشبورد ماشین برداشت و به بالتازار نشان داد او گفت که استعدادی ذاتی در تولید پشم دارد و نمیتواند کاری بکند
بالتازار با ناراحتی به راننده خیره شد و گفت:
یا حضرت پشم
راننده گفت :
 
اگر انقدر از پشم من ناراحتی میتوانی وقتی شمال رسیدیم برایم ماشین اصلاح بخری مال من خراب شده
بالتازار گفت:
حاجی من پول شامم رو ندارم ماشین ریش تراش از کجا بیارم برات؟
راننده گفت:
 
حاجی من پول شامم رو ندارم ماشین ریش تراش از کجا بیارم برات؟
راننده گفت:
گیرت انداختم بالتازار من راننده اسنپ نیستم من عضو یک باند خلافکاری هستم کسانی که برایم ماشین ریش تراش نمیخرند را می برم و...
 
گیرت انداختم بالتازار من راننده اسنپ نیستم من عضو یک باند خلافکاری هستم کسانی که برایم ماشین ریش تراش نمیخرند را می برم و...
پاشونو با زنجیر میبندم به ته آکواریوم تا خفه شن
بالتازار گفت:
 
گیرت انداختم بالتازار من راننده اسنپ نیستم من عضو یک باند خلافکاری هستم کسانی که برایم ماشین ریش تراش نمیخرند را می برم و...
بعدشم مگه یاسای چنگیزیه ؟؟؟ این یعنی چی آخه =))
 
بالتازار گفت:کل راه رو خوابیدی تو چجور راننده ای هستی؟
راننده گفت:
اینو حواسم نبود راننده داشت رانندگی میکرد :))
راننده گفت : به هر حال مشکلاتیه که خودسانسوری به وجود آورده
به بزرگی و ریش سفید خودت ببخش
 
بالتازار گفت نمیدونم خب ام چون...چون من خوشمزه نیستم زیاد
راستی این اطراف جزیره هست؟
نهنگ گفت:بله جزیره ای هست که در آن گوریل های زیادی وجود دارد این گوریل ها وضعیت اقتصادی خوبی ندارند و هر انسانی را که میبینند مورد ازارقرار میدهند و به زور از او پول میگیرند
بالتازار که در طی این چند ساعت با مشاهده چیزهای عجیب اندر غریب حجم عظیمی از برگ هایش ریخته بود گفت:
 
بالتازار گفت:حالا منو ببر کاری میکنم سلطان دریا تو بشی!
نهنگ گفت:به شرطی که برام صد تن سیب بیاری
بالتازار قبول .....
نکرد و لوسیفر رو زنده کرد
و لوسیفر و بالتزار با هم زندگی جدیدی رو شروع کردند
 
Back
بالا