- ارسالها
- 1,379
- امتیاز
- 10,781
- نام مرکز سمپاد
- تیمارستان فارابی
- شهر
- کلمه
- سال فارغ التحصیلی
- 1404
پسر نوازنده با قدرت جادویی اش دختر را خشک کرد
و در همین حین آن پسر موهای دختر را کوتاه کرد
و در همین حین آن پسر موهای دختر را کوتاه کرد
بعد هم با قدرت جادوییش دختر رو دوباره از خشکی در آوردپسر نوازنده با قدرت جادویی اش دختر را خشک کرد
و در همین حین آن پسر موهای دختر را کوتاه کرد
که گربه اش به یک دایناسور گیاه خوار تبدیل شده و به شدت نگران شدداستان جدید
پروفسفور بالتازار روزی تصمیم گرفت برود شمال تا جوج بزند
اما متوجه شد ...
چون فوبیای دایناسور داشت و از دایناسور و امثالش مثل سگ میترسیدکه گربه اش به یک دایناسور گیاه خوار تبدیل شده و به شدت نگران شد
چون ...
پس به گربه اش که الان دایناسور بود مسئله رو گفت و باهاش خداحافظی کرد تا خونه رو برای همیشه ترک کنه که یدفعه..چون فوبیای دایناسور داشت و از دایناسور و امثالش مثل سگ میترسید
یدفعه دید که گربه ش که به دایناسور تبدیل شده بودپس به گربه اش که الان دایناسور بود مسئله رو گفت و باهاش خداحافظی کرد تا خونه رو برای همیشه ترک کنه که یدفعه..
و همه دست به یکی کردن و پرفوسور رو به یه مرغ سیاه بی نفس تبدیل کردن.یدفعه دید که گربه ش که به دایناسور تبدیل شده بود
به دوستاش زنگ زده و اونارو به خونه دعوت کرده
پروفسور گفت :در همین حال لوسیفر خود را به شکل یک زن درآورد و رفت پیش بالتازار گفت پرفسور جان چه اتفاقی افتاده؟کمک میخواهی؟
بالتازار گفت برو گمرولوسیفر که به زن تبدیل شده بود گفت داشتم به کسایی که در سراسر دنیا کمک نیاز داشتن یاری می رسوندم که صدای گریه تو رو شنیدم!اصلا باورت نمیشه قلبم یهو گفت کرچ حالا کجات درد میکنه؟
لوسیفر گفتبالتازار گفت برو گمرو
داشتم برای تست بازیگری فصل 4 ستایش آماده میشودم
پ.ن : لوسیفَر کیست ؟
بالتازار گفتلوسیفر گفت
لامصب مگه ستایش رو بازم نشون میده؟
لوسیفر گفت:بالتازار گفت
آقایی !! این حرفا از شما بعیده
تله تکست محلی ناسلامتی
چطوری نمیدونستی ؟
بالتازا گفت : داداش گل کشیدی ؟ کی حرف از ازدواج زد؟گفت:نون و پنیر اوردیم دخترتونو بردیم
پ.ن :داستان رو نخوندم
من گی هستمسپس لوسیفر(مونث)گفت:من مجبورت میکنم!!! اگه با من ازدواج نکنی بدبختت میکنم تو رو تبدیل ب سوسک میکنم
پرفسور ترسید و گفت:
اون هم گفت خب تو بخاطر من مرد شولوسیفر که دل باخته بالتازار شده بود غرورشو کنار گذاشت و التماس بالتازار کرد گفت بالتی بخاطر من بایسشکوال شو!
از اینجایی که این شرط میتونست خیلی دارک باشهبالتازار فهمید راه فراری نداره این لوسیفره خیلی بد عاشقش شده گفت ب لوسیفرخانوم
- به یه شرطی بات مزدوج میشم
+ چه شرطی؟
بالتازار زیرکانه گفت به شرط اینکه...
اما راننده اسنپ مردی شبیه ممد قلی با حجم زیادی از پشم بود بالتازار ترسید و گفت:درست می فرمایید
بالتازار تعریف برنج ایرانی شنیده بود سپس مستقیم از البرز اسنپ گرفت رفت شمال...
داداش مدل پرایدت چنده؟اما راننده اسنپ مردی شبیه ممد قلی با حجم زیادی از پشم بود بالتازار ترسید و گفت:
قدیمیه ولی به درد میخوره تا الان باهاش تصادف کردم نمردم فقط یه حجم عظیمی از پشمام ریخت بعد دوباره ور داشتم وصلشون کردن سرجاشونداداش مدل پرایدت چنده؟
راننده گفت: