داستانشبنما

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Novarg
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
و وسوسه شد که کوسن های مبل را بدزد
روی مبل نشست و تا موقعیت را مناسب دید کوسن را برداشت و خواست توی کیفش جاساز کند که ناگهان از جای خالی کوسن یک جفت چشم دید
 
روی مبل نشست و تا موقعیت را مناسب دید کوسن را برداشت و خواست توی کیفش جاساز کند که ناگهان از جای خالی کوسن یک جفت چشم دید
و آن چشم ها متعلق به چشمان گربه ی پسر بود
دختر قصه ی ما که از گربه میترسید، جیغ بنفشی کشید.
 
در این حین همسایه شان که از قضا یک مرد تنها بود با شنیدن جیغ بنفش ، خنده زردی کرد
و از توی پنجره داد زد: دختر برو درستو بخون با پسر قرار میذاری؟ دفعه ی بعدی بجای گربه شتر میذارم تا از ترس بترکی.
 
و از توی پنجره داد زد: دختر برو درستو بخون با پسر قرار میذاری؟ دفعه ی بعدی بجای گربه شتر میذارم تا از ترس بترکی.
دختر که پر رو تر از این حرف‌ها بود، گربه را از پنجره انداخت بیرون.
پنجره را بستو شروع کرد به گشتن دنبال پسر
 
رفت طبقه دوم در یه اتاقو که روش با رنگ قرمز و درشت نوشته بود ورود ممنوع باز کرد و ...
 
دید اتاق کار طرفه
یه استودیو موسیقی کوچولو موچولو و خفن
پس رفت داخل و داد زد : از خوانندگی به هیچی نمیرسی
و در رو بست . با خودش فک کرد برای کی دقیقا این حرفو زده . پس رفت تو ببیند داخل اتاق کسی اصلا هست یا نه؟
 
پس رفت داخل و داد زد : از خوانندگی به هیچی نمیرسی
و در رو بست . با خودش فک کرد برای کی دقیقا این حرفو زده . پس رفت تو ببیند داخل اتاق کسی اصلا هست یا نه؟
درو باز کرد و با چشم همه جارو از نظر گذروند که دید یه پسر دیگه که از قبلیم کراش تر بود روی یه میز گوشه اتاق نشسته بود و دستشو گذاشته بود زیر صورتشو ریز ریز به دختره میخندید
 
درو باز کرد و با چشم همه جارو از نظر گذروند که دید یه پسر دیگه که از قبلیم کراش تر بود روی یه میز گوشه اتاق نشسته بود و دستشو گذاشته بود زیر صورتشو ریز ریز به دختره میخندید
بعد دختره عصبانی شد کوسن رو پرت کرد سمت اون پسره
 
دختره هم عصبانی شد که کوسن رو از دست داده برای همین
 
رفت و کوسن رو از زیر سر پسر کشید و برد. پسر که سرش محکم خورده بود روی میز بلند شد و
رفت تقی خوابوند پس کله کراش دختره و گفت : داداش این چه کوفتیه آوردی خونمون؟
 
پسر کراش گفت تو نمیدونی اون یه توانایی خطرناک داره که اگه فعال بشه می‌تونه
 
پسر کراش گفت تو نمیدونی اون یه توانایی خطرناک داره که اگه فعال بشه می‌تونه
تو رو بکشه
بدبخت من واسه حفاظت از تو آوردمش اینجا که توانایی شو از بین ببرم.
تواناییش فقط در صورتی از بین میره که...
 
تو رو بکشه
بدبخت من واسه حفاظت از تو آوردمش اینجا که توانایی شو از بین ببرم.
تواناییش فقط در صورتی از بین میره که...
از آسمون خوک بباره


(خدایا شفا بده به من)
 
نه شوخی کردم
فقط در صورتی از بین میره که یک‌ماه توی این خونه زندگی کنه
پسره هوفی کشید وگفت پس حداقل بگو موهاشو کوتاه کنه حوصله ندارم تو خواب با موهاش خفه بشم
 
رامتین گفت باشه و قیچی را برداشت و آرام آرام به دختر نزدیک شده، ناگهان دختر خنده شیطانی کرد و
 
Back
بالا