داستانشبنما

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Novarg
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
صلوات بفرستین
جمع کنیم این بازی کثیفو 😂
بن گروهی
داستان بعدی : روزی ممد امتحان شیمی داشت
و هرچی امولسیون و سوسپانسیون و پرتقال دان زاد دان بود را به خوبی به خاطر سپرده بود ! اما ...
تازه ی داستان نون و اب دار شد
همه داستانا رو ی کپی پیش بزن مرتب پشت هم بزار.. بهتر میشه فک کنم

ناگهان در امتحان از جدول تناوبی سوال امد
 
تازه ی داستان نون و اب دار شد
همه داستانا رو ی کپی پیش بزن مرتب پشت هم بزار.. بهتر میشه فک کنم

ناگهان در امتحان از جدول تناوبی سوال امد
و از آنجایی که هیچی نخوانده بود تصمیم گرفت یک عنصر جدید کشف کند.
 
و همه این کار ها را در عرض یک ساعت و نیم امتحان انجام داد و فرداش آماده شد تا جایزه نوبل شیمی را بگیرد اما...
فهمید بغل دستیش از روش تقلب کرده و زودتر از او برای ثبت آن عنصر رفته و آن عنصر را به نام خود ثبت کرده
و اسم عنصر را گذاشته جعفریوممم!
 
فهمید بغل دستیش از روش تقلب کرده و زودتر از او برای ثبت آن عنصر رفته و آن عنصر را به نام خود ثبت کرده
و اسم عنصر را گذاشته جعفریوممم!
بسیار عصبانی شد و برای پاره کردن بقل دستی رفت
 
و فاتحه‌ای خواند
پس وقتی دید نمیتواند شیمی دان بشود درس شیمی را افتاد و از مدرسه اخراج شد

سپس تصمیم گرفت به ثروتمندترین فرد دنیا تبدیل شود و جف بزوس را در جیبش بگذارد
 
پس وقتی دید نمیتواند شیمی دان بشود درس شیمی را افتاد و از مدرسه اخراج شد

سپس تصمیم گرفت به ثروتمندترین فرد دنیا تبدیل شود و جف بزوس را در جیبش بگذارد
و آنگاه کاشف به عمل آمد این فرد بیل گیتس نام دارد.
 
اما یک روز جعفر را در تلویزیون خانه اش دید.

نام او مارک زاکربرگ شده بود،
و نرم افزاری با عکس های مستهجن اش درست کرده. 🤣

پس رفت تا واقعا او بکشد. 🤤
اما او بابت عکس هایش از او تشکر کرد 😐 و به او کیک شکلاتی ای داد

ممد که شدیدا عصبانی شده بود...
 
اما یک روز جعفر را در تلویزیون خانه اش دید.

نام او مارک زاکربرگ شده بود،
و نرم افزاری با عکس های مستهجن اش درست کرده. 🤣

پس رفت تا واقعا او بکشد. 🤤
اما او بابت عکس هایش از او تشکر کرد 😐 و به او کیک شکلاتی ای داد

ممد که شدیدا عصبانی شده بود...
مرتیکه خر.. مگه تو نمره بودی..
الان خودم شکنجه ات میکنم بعدم میکشمت
 
مرتیکه خر.. مگه تو نمره بودی..
الان خودم شکنجه ات میکنم بعدم میکشمت
یه روز نبودما
اول و آخر داستان رو که میبینم
یاد تفاوت فیلم شعله و سریال جومونگ می افتم 😂😂
مرحبا
قسمت پنجم : ملاممد ، فیلمساز آمریکایی بود که علاقه زیادی به رشته ورزشی قلی یا پوچ داشت
 
یه روز نبودما
اول و آخر داستان رو که میبینم
یاد تفاوت فیلم شعله و سریال جومونگ می افتم 😂😂
مرحبا
قسمت پنجم : ملاممد ، فیلمساز آمریکایی بود که علاقه زیادی به رشته ورزشی قلی یا پوچ داشت
مرتیکه هی زرت زرت نبند داستانو... تا قشنگ میشه دیستین تیمیم شید..

روزی ب ایران امد تا برای رشته ی ورزشی مورد علاقه اش فیلم بسازد
 
مرتیکه هی زرت زرت نبند داستانو... تا قشنگ میشه دیستین تیمیم شید..

روزی ب ایران امد تا برای رشته ی ورزشی مورد علاقه اش فیلم بسازد
از آنجا که 30 سالی بود که به ایران نیامده بود اول از همه به بالا شهر رفت ولی بادیدن دختران و زنان و نوع پوشش آنان طولی نکشید که کمرش بخاطر کارکشید بیش از حد از پروستات بیچاره خشک شد ولی عمر جاودان پیدا کرد......
 
از آنجا که 30 سالی بود که به ایران نیامده بود اول از همه به بالا شهر رفت ولی بادیدن دختران و زنان و نوع پوشش آنان طولی نکشید که کمرش بخاطر کارکشید بیش از حد از پروستات بیچاره خشک شد ولی عمر جاودان پیدا کرد......
روز ها از حضور او در ایران گذشت و اطلاعاتی از ورزش مورد علاقه اش را برای ساخت یک فیلم جمع کرد . سپس به مرحله ی انتخاب بازیگران رسید ...
 
Back
بالا