داستانشبنما

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Novarg
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
در سازمان بوووق از کار های بوقی استفاده کرد تا به درجه ی بوق المقام برسد
اما ناگهان کارمندان از شدت بوقی بودن او از او ناراحت شدند

پ.ن: حالا میفهمم چرا همیشه انشام بیسته 🤣
 
این که چیزی نیست ما یه همکلاسی داشتیم واسه اینکه انشاش سریع تموم شه
همش راجب amirhossein khodabandeloo نوشته بود ، یطوری که کلا با ۷ ۸ تا امیرحسین خدابنده لو کل انشاش تموم شد 😅😂
ممد کارمند اصلی اداره بوووق اومد گفت : مونتروالدوله ، چرا ما را اذیت مَکنی ؟
مونتروالدوله گفت : برای اینکه
خوشم میاد میفهمی.. خوشمم میاد..
حالام برین سر کارتون
 
خوشم میاد میفهمی.. خوشمم میاد..
حالام برین سر کارتون
کارمند های بووق تصمیم گرفتند علیه مونتروالدوله توطئه کنند . پس در اتاق استراحت کارمندان شروع به بحث درباره ساختن نقشه ای برای توطئه کردند
 
کارمند های بووق تصمیم گرفتند علیه مونتروالدوله توطئه کنند . پس در اتاق استراحت کارمندان شروع به بحث درباره ساختن نقشه ای برای توطئه کردند
توطئه لو رفت.
 
پس خود مونترالدوله تصمیم گرفت تا به تمام کارمندانی که با او مشکل داشتند تجاوز کند.(یکم دارکش کنیم : ) )
آنهایی که بهشان تجاوز شد از تجاوز خوش‌شان آمد‌
 
و دوباره از مونترالدوله درخواست تجاوز کردند
پس مونترالدوله تصمیم گرفت به یک یک خانواده های آنها تجاوز کند

(اگه @Novarg الان بود یه قصه ما به سر رسید کلاغه به خونه اش نرسید میگفت و داستان جدید شروع میکرد😂😂😂)
 
  • خنده
امتیازات: Cooly
دوباره ازدواج کردند و کینه‌ها را کنار گذاشتند.
تجربه‌ی عشقی پایدار برای هر دو خوب بود.
بعد تصمیم گرفتند یک نانوایی بربری در کانادا افتتاح کنند
 
Back
بالا