داستانشبنما

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Novarg
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یکی جواب داد فیلم های حماسی بسازیم
اما این فیلم ها پول زیادی نیاز داشت...
پس آنها یه شرکت خودروسازی به نام سایپا تاسیس کردند تا از سود آن در ساخت این فیلم ها استفاده کنند
این شرکت که از پاکت آبمیوه خودرو های جان سخت میساخت و میداد دست مردم ، سود زیادی به انها رساند پس
 
پس آنها یه شرکت خودروسازی به نام سایپا تاسیس کردند تا از سود آن در ساخت این فیلم ها استفاده کنند
این شرکت که از پاکت آبمیوه خودرو های جان سخت میساخت و میداد دست مردم ، سود زیادی به انها رساند پس
آنقدر سود کسب کردند که از صرف آن در صنعت فیلم‌سازی منصرف شدند و عوامل بلند مرتبه‌ی این ماجرا به خرید کالاهای لوکس با این سود، مشغول شدند.
 
اما یک روز پاکت های آبمیوه تمام شد
و انها به فروش آبمیوه روی اوردند
 
اما ناگاه یکی از بزرگان ک دستی هم در بیمه داشت به انان گفت


پ.ن.مردم از خنده...
بیایید کیفیت خودرو ها را بالا ببریم تا استفاده مردم از بیمه کاهش بیابد
آنها هم همینکار را کردند و بجای پاکت آبمیوه از دبه های مدرسه هاشمی نژاد ۱ برای ساخت ماشین استفاده کردند و آپشن های فوق امنیتی به ماشین افزودند ، مثلا هفت تا ایربگ گداشتند داخل ماشین
منتها چون یادشان رفته بود برای چرخ های ماشین چهار تا پیچ بگذارند
شرکت خودروسازی ورشکست نشد ( چون یدونه همین خودروسازی بیشتر نبود )
منتها شرکت بیمه رونق گرفت ! ( oos javad is alive )
پ.ن : طعنه ؟ 🗿
 
بیایید کیفیت خودرو ها را بالا ببریم تا استفاده مردم از بیمه کاهش بیابد
آنها هم همینکار را کردند و بجای پاکت آبمیوه از دبه های مدرسه هاشمی نژاد ۱ برای ساخت ماشین استفاده کردند و آپشن های فوق امنیتی به ماشین افزودند ، مثلا هفت تا ایربگ گداشتند داخل ماشین
منتها چون یادشان رفته بود برای چرخ های ماشین چهار تا پیچ بگذارند
شرکت خودروسازی ورشکست نشد ( چون یدونه همین خودروسازی بیشتر نبود )
منتها شرکت بیمه رونق گرفت ! ( oos javad is alive )
پ.ن : طعنه ؟ 🗿
چندی نگذشت که با مدیریت بودجه‌ی غلط، شرکت بیمه ورشکست شد.
 
چندی نگذشت که با مدیریت بودجه‌ی غلط، شرکت بیمه ورشکست شد.
اما قدرتی نوظهور وارد بازار شده بود، یک سرمایه گذار پیل دار که مغز متفکر مافیای کشور بود، او شروع به ساخت شرکت خودرو سازی ای با نام "خودرو سازی نگهبان های مظلوم پارک" کرد، و رفته رفته، شرکت خود را پیشرفته تر کرد ...
 
رئیس صدا و سیما در نهایت که دید فیلم ساختن اینقدر سخت است
بیخیال شد و کل ساختمان جام جم را فروخت و رفت بقل خونشون یه میوه فروشی باز کرد به شغل شریف میوه فروشی پرداخت
پایان
داستان بعدی رو دیگه خودتون شروع کنید حال ندارم 😂😂
پ.ن : @Rhodium کی فکرشو میکردی این تاپیک حتی بالاتر از حرف بزن بیاد 😂
میگم که oss javad is alive
 
اوکی سید؛
حسنی یک شب از خواب بیدار شد از طبقه ی بالا صدایی شنید..
 
اوکی سید؛
حسنی یک شب از خواب بیدار شد از طبقه ی بالا صدایی شنید..
رفت و دید یخچالشان از شدت گرسنگی مینالد
حسنی گفت : تو را چه شده ای خواجه
خواجه( یخچال ) گفت : از درد گرسنگی که روزافزون است مینالم سید
سید ( حسنی ) گفت : خواجه( یخچال ) هم خواجه های قدیم !
 
رفت و دید یخچالشان از شدت گرسنگی مینالد
حسنی گفت : تو را چه شده ای خواجه
خواجه( یخچال ) گفت : از درد گرسنگی که روزافزون است مینالم سید
سید ( حسنی ) گفت : خواجه( یخچال ) هم خواجه های قدیم !
پس رفت ب مرغدونی تا ی تخم مرغی پیدا کنه و بخوره..
وقتی دستش را زیر مرغی برد...
 
دید خروسی زیر آن است
ولی چون کور بود همان را گرفت و به عنوان تخم مرغ پخت
 
تا اینکه دوستش قلی بدون دعوت به خانه اش آمد
گفت ناهار چی داری؟
جواب داد تخم مرغ و خروس جلویش گذاشت.
قلی هم کار حسنی را شروع کرد به ادامه دادن
 
اما ناگهان خروس زنده شد پس
با خواجه تصمیمی برای سرنگونی حسنیه خروس کش گرفتند
 
خواجه گفت :
یک زوج بیاب که زن زیبا و خائن یاشد
مرد هر روز اینجا بیاید به همراه زنش
یک روز که حسنی و زن درحال دکتر بازی اند ناگهان شوهر می اید و حسنی از ترس خودش را در من پنهان می‌کند
منم دلی از عزا درمی‌آورم
خروس گفت:
 
پس از صغرا خانم و اکبر آقا استفاده کردند
 
Back
بالا