Moonlight🌙
کاربر فعال
- ارسالها
- 23
- امتیاز
- 304
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان ۸
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1405
ناگهان فهمید که آن ماسک به او خیانت کرده پس جدا شد و مهریه ماسک را نداد
با دلی شکسته برگشت کلیسا تا فرآیند پاپ نصرالدین شدن را ادامه دهد :)ناگهان فهمید که آن ماسک به او خیانت کرده پس جدا شد و مهریه ماسک را نداد
وقتی فهمید با کشیش شدن به او یک زن از صومعه تعلق میگیرد شور بیشتری اورا فرا گرفتبا دلی شکسته برگشت کلیسا تا فرآیند پاپ نصرالدین شدن را ادامه دهد :)
داشت خودش را به دار میاویخت که یک صدا از غیب به اون گفت : خجالت بکش ملا بیا پایین سرمان درد گرفتولی یاد زن خود افتاد و راهی خانه شد
در راه یادش آمد زنش زشت هم بود
پس جمهوری چک را برگزید و پیش خود زمزمه کرد
بار دیگر مسیحی شوم خود را به دار میاویزم
و این چنین بود که ملا فهمید دیوانه شده است چون کسی آنجا نبود که چیزی به او بگوید.داشت خودش را به دار میاویخت که یک صدا از غیب به اون گفت : خجالت بکش ملا بیا پایین سرمان درد گرفت
او که فقط رتبه برایش اهمیت داشت به پدرش گفت برای جایزه یک اسکوتر برقی قهوه ای میخواهم.و با مداد رنگی نقاشی افتضاحی کشید
انقدر بد که در پاستل رتبه اورد
پدرش هم یک آکاردئون به او جایزه داد و غضنفر شروع کرد به زدن ریتم های آهنگ های موسیقی معروف...او که فقط رتبه برایش اهمیت داشت به پدرش گفت برای جایزه یک اسکوتر برقی قهوه ای میخواهم.
خواست بخواند ولی ناگهان فکر نقاشی اش به سرش زد که چگونه رتبه آوردهاما از آنجایی که در آن هم سلیقه چندانی نداشت ،
نوا ی افلاکی سازش گوش ها را کر و مرده ها را زنده کرد ...
برای همین پدرش زد در گوشش و او را از خانه بیرون کرد ...
او هم گریان گریان رفت مخبرالدوله سر سعدی
نشست و آکاردئونید ( با آکاردئونش آهنگ نوازید )
برای متنش هم این آهنگ ها را خواند :
بعد ذره بینش را برداشت و آکاردئونش را همانجا جا گذاشت و کارآگاه بازی را شروع کرد که ببیند چه کسی نقاشی ای به آن گندی را برنده کردهخواست بخواند ولی ناگهان فکر نقاشی اش به سرش زد که چگونه رتبه آورده
زیرا نقاشی اش موز قهوه ای بود اندر هلوووویی سفید و صورتی
پس ماه ها جست و جو تلاش ، بالاخره فهمید که مادرش سر داور مسابقه بوده و آن نقاشی هیجان انگیز را بدون توجه به نام شرکت کننده ، او به عنوان نقاشی برتر برگزیدهبعد ذره بینش را برداشت و آکاردئونش را همانجا جا گذاشت و کارآگاه بازی را شروع کرد که ببیند چه کسی نقاشی ای به آن گندی را برنده کرده
بعد چشمانش پر از اشک شد و یادش افتاد روز مادر هم نزدیک استپس ماه ها جست و جو تلاش ، بالاخره فهمید که مادرش سر داور مسابقه بوده و آن نقاشی هیجان انگیز را بدون توجه به نام شرکت کننده ، او به عنوان نقاشی برتر برگزیده
سپس غضنفر به فکر فرو رفت ...
و نقاشی کشید که مادرش با دیدن آن او را به کناری برد و از او پرسیدبعد چشمانش پر از اشک شد و یادش افتاد روز مادر هم نزدیک است
پس تصمیم گرفت در نقاشی پیشرفت کند و برای روز مادر به مادرش نقاشی بدهد
و چون دیدند احساسات مردم با این فیلم های ابکی جریحه دار میشود تصمیم گرفتند همیشه از این فیلم ها پخش کنن نه سه سال بلکه چندین دههبعد داستان اینقدر فیلم هندی و اشک در آور شد
که صدا وسبما تصمیم گرفت فصل دوم آن را ۳ سال بعد بسازد
زین روی طی این مدت
با داستان هایی آبکی کنداکتور را به مدت سه سال پر کرد :
فیلم او ساخته شد و تا یه قرن ان را همراه مختارنامه پخش کردنداو کسی نبود جز داوود میرباقری
گفت بجای اینکه سه سال برای ساخت یک اثر آبکی صبر کنید
و ته تهش بتوانید روی شبکه آموزش پخشش کنید
و اینقدر بازخورد ها منفی باشد که مدیر شبکه آموزش استعفا بدهد
بذارید من جاش برم یه سریال بزنم
که سه سال صبر نکنید
و لی سی سال پخشش کنید
مدیران صداوسیما هم که این پیشنهاد او را دیدند ، با گفتن
بابا ایولا و دمت جیز و تو دیگه کی بوده
به او اجازه ساخت سریال را دادندو ....
پس تصمیم گرفت سریال دیگری بسازد که مختارنامه رو مچاله کند و بزارد کنار . منتها فقط فقط یک سریال کره ای و سبک قدیمی میتوانست مختارنامه را شکست دهد.اشکشان خشکید