Dango_Girl87
کاربر نیمهفعال
- ارسالها
- 19
- امتیاز
- 237
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان 1 تهران
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1406
• اسم: مهرسا
• سن: 16
• اگه بخوای خودت رو تو یک تا دو جمله به کسی معرفی کنی چجوری توصیف میکنی: قائدتا تنها جلماتی که برای معرفی کردن یک نفر به فردی دیگه نیازه، گفتن اسم و علایقه.
• سه تا کلمهای که فکر میکنی بقیه باهاش توصیفت میکنن: پرخاشگر، بخشنده، دلسوز
• اولین خاطرهای که از کودکیت تو ذهنته: دیوار ها، بو ها و صدا هایی که از مهد کودکم تو ذهنم حک شده.
• فراموش نشدنیترین خاطرهی زندگیت: آشنا شدن با آقای ایکس(بهترین)، از دست دادن مادربزرگم(بدترین)
• چه ویژگی خوب یا بدی داری که بقیه درموردت نمیدونن: به نظرم خیلیا درک نمیکنن که چقدر به تمام جزئیات زندگی فکر میکنم. میدونم که یکم جمله مبهمیه. نمیشه خیلی راحت توصیفش کرد اما افرادی که تجربه کردن به راحتی متوجه میشن.
• تعریفت از زندگی: خیلی دلم میخواست یه چیز فلسفی و شاد بنویسم ولی به نظرم تنها چیزی که برای توصیفش کافیه، حرفیه که داییم یبار بهم زد: "مهرسا، زندگی سراسر رنجه.". چون به نظرم از این یه جمله از دید هر کسی میتونه یه معنی داشته باشه و برداشت هر کس، روش زندگی کردنشو نشون میده. اینکه آیا تمرکز شنونده میره روی "زندگی = رنج" یا "زندگی = تلاش برای کم کردن رنج". (بخش جالبش اینه که اینجا جواب درستی وجود نداره.)
• تعریفت از دوست داشتن و دوست داشته شدن: چیز هایین که به عنوان یه انسان منو خاص میکنن. روش دوست داشتن و طوری که میخوای دوست داشته بشیه که تو رو با بقیه انسان ها متفاوت میکنه. چون در آخر همه ما گوشت و پوست داریم، مغز داریم، فکر های خودمونو داریم و... اما احساسات چیزیه که ما رو هم از بقیه موجودات کره زمین و هم از هم جنس های خودمون متمایز میکنه.
• خودت رو زیر لیبل خاصی قرار میدی؟ اگه آره چی: نمیدونم.
• اگه بخوای زندگیت رو به چند برهه تقسیم کنی بر چه اساسیه: قبل از مهاجرت به دانمارک و بعد از مهاجرت به دانمارک
• تا به حال تصمیم گرفتی برخلاف جریان زندگی شنا کنی؟ اگه آره، کجا و چرا: آره. توضیحش یکم پیچیده ست و نمیخوام سر اون کسی که احتمال داره اینو میخونه رو درد بیارم.
• جایگاه فعلی خودت تو مسیر زندگی رو کوتاه توصیف کن: از کسی که توی کشور خودش با زبان مادری خودش جزو یکی از افراد تیزهوش کشورش به حساب میومد به کسی که توی کلاسای مدرسه دانمارکیش تلاش میکنه بفهمه معلما اصلا دارن چی میگن. اگه به جواب خلاصه تری نیازه: "تو تختم"
• ترسی که ممکنه مانع از ادامه دادن مسیرت شه: از دست دادن آقای ایکس.
• چی باعث میشه تو روزهای سخت دوام بیاری: این فکت که الان سختی کشیدن، باعث میشه توی سن 60 سالگی داستانی برای تعریف کردن داشته باشم.
• با فکر کردن به چه چیزی احساس سبکی و آرامش میکنی: زندگی آینده ایده آلم
• از انجام دادن چه کارهایی لذت میبری: معاشرت و خاطره ساختن با آقای ایکس - پاتیناژ - موسیقی - طراحی - آشپزی (مهارت خاصی توش ندارم) - و در آخر: "هیچ کار" انجام دادن لذت خاصی بهم میده و بعضی وقت ها حتی متوجه نمیشم که هیچکاری انجام نمیدم.
• تفریح موردعلاقهات: به نظرم جواب با جواب سوال قبلی یکیه.
• کتاب، فیلم، موسیقی و شعر موردعلاقهات:
کتاب: زیاده و تغییر میکنه. (داس مرگ)
فیلم: زیاده و تغییر میکنه. (فهرست شیندلر)
موسیقی: زیاده و تغییر میکنه. (مشخص نیست)
شعر: تو دنیایی که...شادیه همیشه می خونیم آوازی آشنا...
مثل بادبادک آرام و رها... می شینیم رو شونه ی ابرا...
قلبمون می مونه این جا... قلبمون... می مونه... این... جا...
- (خونه ما اینجاست: سرود حلقه فرزانگان 1 تهران)
• سه تا از بهترین و خاطرهانگیزترین عکسهایی که گرفتی: عکس های خاطره انگیزمو خودم نمیگیرم و همین فکت که دیگران وقتی حواسم نبوده ازم گرفتن خاطره انگیزشون میکنه. (+ دم دست نیستن)
• به چه هنری میپردازی یا دوست داری بپردازی: موسیقی، طراحی، پاتیناژ (زیاد بهش نمیپردازم و مهارت زیادی هم ندارم. ولی هر از چند گاهی میرم پیست و همیشه برام مثل تراپی عمل میکنه)
• کلکسیون جمعآوری میکنی؟ اگه آره کلکسیون چی: سنجاق، مهره، استیکر و آویز های متفاوت
• از نظر خودت چه رنگیای: رز مهآلود
• گیلتی پلژرت چیه: ساعت ها دوباره خوانی پیام هایی که تو دلم پروانه میندازن.
• وجه ترسناکت چه شکلیه: اگه به بزرگترین خط قرمزم مربوط بشه، میتونم تا حد آسیب فیزیکی رسوندن به فرد مقابل هم پیش برم ولی تا حالا هیچوقت به اون حد نرسیده پس مطمئن نیستم چه شکلیه.
• دوست داری چه هدیهای بگیری و متقابلا دوست داری چه هدیهای به بقیه بدی: ترجیحم اینه که هدیه ای که میدم/میگیرم چیزی نباشه که فقط بر پایه پول باشه. منظورم اینه که اگه مثلا برای بهترین دوستم هدیه ای آماده میکنم، دوست دارم چیزی باشه که وقتی میبینتش براش خاطراتمون رو زنده کنه یا این حس رو بده که "یک سال دیگه هم گذشت...". هرچند باز هم همچین چیزی به خود فرد و میزان نزدیکیش باهام ربط داره.
• پنج تا از کاربرهایی که وایب خوبی ازشون میگیری رو تگ کن و یه جمله درموردشون بگو: تا حالا سه چهار سالی میشد که بدون اکانت توی سایت میچرخیدم و هر چی که به نظرم قشنگ بود یا حس خوبی بهم میداد رو میخوندم. بخاطر همین هم خیلی کار افراد خاصی رو دنبال نکردم.
• اولین چیزی که تو برخورد با آدمها توجهت رو جلب میکنه چیه: صورتشون، قائدتا.
• چه تایپ آدمهایی رو نمیتونی تحمل کنی: افرادی که فکر میکنن همه بار دنیا رو دوش خودشونه و طوری رفتار میکنن که انگار از همه بیشتر دارن رنج میکشن.
• یه جمله به خود گذشته و آیندهات بگو: "همش تموم میشه."
• بزرگترین آرزویی که دوست داری تا 5 سال آینده بهش برسی: ملاقات کردن آقای ایکس.
• به نظرت ده سال دیگه کجایی: احتمالا از دانمارک دوباره مهاجرت میکنم به یه جای دیگه. بالاخره آقای ایکس هم مهاجرت میکنه و با هم همخونه میشیم. شبا با هم آشپزی میکنیم و تا صبح جلوی تلویزیون با یه کاسه بستنی بیدار میمونیم تا بالاخره یکیمون از خستگی، تو بغل اون یکی بیهوش شه.
• دوست داری آدمها چطوری ازت یاد کنن: یه انسان؟ (نمیدونم)
• سمپادیا و تاثیرش تو زندگیت: اول از همه اینکه اواخر کلاس ششم و اویل هفتم خیلی بهم کمک کرد با سیستم سمپاد آشنا بشم. بعد کنار گذاشته شد تا وقتی که کلاس هشتم از ایران مهاجرت کردم و مدرسه و دوستامو تو سمپاد از دست دادم. وقتی بعد یه مدت طولانی دوباره برگشتم به سمپادیا بهم حس خونه رو میداد. و حسی که توی سایت دارم منو میبره به سال هفتم وقتی تو حیاط، قبل امتحان شیمی با بچه ها، طرز کار کوره تولید آهن رو دوره میکردم و در آخر هم سر امتحان اشتباه کشیدمش. یکی از قشنگ ترین و به یاد موندنی ترین خاطره هام توی ساختمون قدیمی ولی دنج فرزانگان 1 با دوستای سمپادیم.
• حداکثر سه تا سوال که اینجا نبوده ولی دوست داشتی جواب بدی رو به سلیقهی خودت بنویس و جواب بده:
1: نمیدونم.
2: نمیدونم.
3. نمیدونم.