- ارسالها
- 719
- امتیاز
- 15,914
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- اردبیل
- سال فارغ التحصیلی
- 1400
• اسم: رعنا
• سن: ۲۱
• اگه بخوای خودت رو تو یک تا دو جمله به کسی معرفی کنی چجوری توصیف میکنی: اکثراً آروم و کمحرفام، خودم رو با کسی مقایسه نمیکنم، سعی میکنم تو هر موقعیتی در حد توانم تلاش کنم، سعی میکنم انسان خوب، روراست و امنی باشم.
• سه تا کلمهای که فکر میکنی بقیه باهاش توصیفت میکنن: مهربان، همراه، خیرخواه.
• اولین خاطرهای که از کودکیت تو ذهنته: وقتی با سهچرخهام افتادم تو جوب و انقدر کوچیک بودم که نمیتونستم خودم بیام بیرون تا اینکه یکی از همسایههامون دید و من رو آورد بیرون. فکر کنم نهایتاً سهساله بودم. :))
• فراموش نشدنیترین خاطرهی زندگیت: روزی که پا روی تمام احساساتم گذاشتم و منطقم رو تحت هر شرایطی در اولویت قرار دادم.
• چه ویژگی خوب یا بدی داری که بقیه درموردت نمیدونن: بسیار بیشتر از حدی که مهربونم میتونم سنگدل باشم.
• تعریفت از زندگی: لبخند عمیق، امید، لذت بردن از هر چیز کوچکی؛ نه صرف زنده بودن و نفس کشیدن.
• تعریفت از دوست داشتن و دوست داشته شدن: صبحها که از خواب بیدار میشی، قبل از اینکه چشمهات رو باز کنی و کامل هشیار باشی، مهم نیست روزهای قبل چی رو از سر گذروندی و چه اتفاقاتی افتاده، هنوز دلیل بزرگتری داری برای جنگیدن، چنگ زدن به زندگی و لبخندی بودن.
• خودت رو زیر لیبل خاصی قرار میدی؟ اگه آره چی: غم عمیق.
• اگه بخوای زندگیت رو به چند برهه تقسیم کنی بر چه اساسیه: شبی که از ترس میلرزیدم اما روی حرفها و خواستههام ایستادم.
• تا به حال تصمیم گرفتی برخلاف جریان زندگی شنا کنی؟ اگه آره، کجا و چرا: تو خیلی از موقعیتها، چون سعی کردم خودم از خودم راضی باشم و چیز دیگری برام مهم نباشه.
• جایگاه فعلی خودت تو مسیر زندگی رو کوتاه توصیف کن: لبریز و تهیام، گمشدهام.
• ترسی که ممکنه مانع از ادامه دادن مسیرت شه: برای همیشه در غم غرق بشم.
• چی باعث میشه تو روزهای سخت دوام بیاری: امید به وجود باریکهی نوری در زندگیم.
• با فکر کردن به چه چیزی احساس سبکی و آرامش میکنی: بودن در جایی که احساس تعلق دارم بهش.
• از انجام دادن چه کارهایی لذت میبری: تنها بودن، موسیقی گوش دادن، کتاب خوندن، شعر خوندن، ماشین روندن، خوابیدن، با آدمهای موردعلاقهم صحبت کردن، نقاشی کشیدن، قدم زدن، آشپزی کردن، ورزش کردن، عکس گرفتن، نوشتن و ثبت خاطرات.
• تفریح موردعلاقهات: آسمون رو تماشا کنم.
• کتاب، فیلم، موسیقی و شعر موردعلاقهات:
کتاب: شبهای روشن.
فیلم: Before Sunrise.
موسیقی: کاروان از استاد بنان.
شعر: آقای بهمنی یه شعری داره که تو یکی از بیتهاش میگه:
تو گمی در من و من در تو گمم، باور کن
جز در این شعر نشان و اثری از ما نیست
• سه تا از بهترین و خاطرهانگیزترین عکسهایی که گرفتی:
• به چه هنری میپردازی یا دوست داری بپردازی: دوست دارم طراحی رو حرفهایتر ادامه بدم.
• کلکسیون جمعآوری میکنی؟ اگه آره کلکسیون چی: نه.
• از نظر خودت چه رنگیای: آبی متمایل به سبز.
• گیلتی پلژرت چیه: از زجر کشیدن انسانهای بدذات لذت میبرم.
• وجه ترسناکت چه شکلیه: بیتفاوت شدنم.
• دوست داری چه هدیهای بگیری و متقابلا دوست داری چه هدیهای به بقیه بدی: گل.
• پنج تا از کاربرهایی که وایب خوبی ازشون میگیری رو تگ کن و یه جمله درموردشون بگو:
@بابونه. میتونیم با وجود غمهای فراوان باز هم بخندیم.
@Cafune بزرگ شدنش رو میبینم و لذت میبرم.
@Judy. از معدود آدمهای امنی که میشه بهش پناه برد.
@U.U بیا باهم گریه کنیم و باهم بخندیم.
@hastikhanoom همهچیز میگذره و یکروز خورشید طلوع میکنه.
@lyamyy در امید روزهای روشن.
• اولین چیزی که تو برخورد با آدمها توجهت رو جلب میکنه چیه: حد و حدود رو رعایت کنن.
• چه تایپ آدمهایی رو نمیتونی تحمل کنی: آدمهایی که زود صمیمی میشن و زیاد فحش میدن.
• یه جمله به خود گذشته و آیندهات بگو: دیدی همهی اون روزهایی که فکر میکردی نمیگذرن گذشتن؟/ امیدوارم تو اون نقطهای باشی که الآن دارم براش تلاش میکنم، آروم باشی و حالت بهتر از الآن باشه.
• بزرگترین آرزویی که دوست داری تا 5 سال آینده بهش برسی: تا وقتی بهش نرسیدم جوابش فعلاً بمونه پیش خودم.
• به نظرت ده سال دیگه کجایی: جایی دور از اینجا.
• دوست داری آدمها چطوری ازت یاد کنن: خوب بود و برای خوب موندن تلاش کرد.
• سمپادیا و تاثیرش تو زندگیت: سمپادیا برای من ارزشمنده، خیلی از روابط من از طریق سمپادیا شکل گرفت و تونستم با انسانهای دوستداشتنیم آشنا بشم. قطعاً بسیار بسیار زیاد در شکلگیری روابط اجتماعیم و صحبت کردن با انسانهای مختلف و متفاوت اثرگذار بوده و باعث شده دیدگاهم تو خیلی از جنبهها رشد کنه. شاید اگر نبود، من الآن نمیتونستم در این نقطهای که هستم باشم.
• حداکثر سه تا سوال که اینجا نبوده ولی دوست داشتی جواب بدی رو به سلیقهی خودت بنویس و جواب بده:
سوالی به ذهنم نمیاد اما میخوام بگم غمها میگذرن، شاید هم نگذشتن اما کمرنگ خواهند شد. شاید یکروز زندگیها رنگیتر از الآن و لبخندها عمیقتر شدند.
• سن: ۲۱
• اگه بخوای خودت رو تو یک تا دو جمله به کسی معرفی کنی چجوری توصیف میکنی: اکثراً آروم و کمحرفام، خودم رو با کسی مقایسه نمیکنم، سعی میکنم تو هر موقعیتی در حد توانم تلاش کنم، سعی میکنم انسان خوب، روراست و امنی باشم.
• سه تا کلمهای که فکر میکنی بقیه باهاش توصیفت میکنن: مهربان، همراه، خیرخواه.
• اولین خاطرهای که از کودکیت تو ذهنته: وقتی با سهچرخهام افتادم تو جوب و انقدر کوچیک بودم که نمیتونستم خودم بیام بیرون تا اینکه یکی از همسایههامون دید و من رو آورد بیرون. فکر کنم نهایتاً سهساله بودم. :))
• فراموش نشدنیترین خاطرهی زندگیت: روزی که پا روی تمام احساساتم گذاشتم و منطقم رو تحت هر شرایطی در اولویت قرار دادم.
• چه ویژگی خوب یا بدی داری که بقیه درموردت نمیدونن: بسیار بیشتر از حدی که مهربونم میتونم سنگدل باشم.
• تعریفت از زندگی: لبخند عمیق، امید، لذت بردن از هر چیز کوچکی؛ نه صرف زنده بودن و نفس کشیدن.
• تعریفت از دوست داشتن و دوست داشته شدن: صبحها که از خواب بیدار میشی، قبل از اینکه چشمهات رو باز کنی و کامل هشیار باشی، مهم نیست روزهای قبل چی رو از سر گذروندی و چه اتفاقاتی افتاده، هنوز دلیل بزرگتری داری برای جنگیدن، چنگ زدن به زندگی و لبخندی بودن.
• خودت رو زیر لیبل خاصی قرار میدی؟ اگه آره چی: غم عمیق.
• اگه بخوای زندگیت رو به چند برهه تقسیم کنی بر چه اساسیه: شبی که از ترس میلرزیدم اما روی حرفها و خواستههام ایستادم.
• تا به حال تصمیم گرفتی برخلاف جریان زندگی شنا کنی؟ اگه آره، کجا و چرا: تو خیلی از موقعیتها، چون سعی کردم خودم از خودم راضی باشم و چیز دیگری برام مهم نباشه.
• جایگاه فعلی خودت تو مسیر زندگی رو کوتاه توصیف کن: لبریز و تهیام، گمشدهام.
• ترسی که ممکنه مانع از ادامه دادن مسیرت شه: برای همیشه در غم غرق بشم.
• چی باعث میشه تو روزهای سخت دوام بیاری: امید به وجود باریکهی نوری در زندگیم.
• با فکر کردن به چه چیزی احساس سبکی و آرامش میکنی: بودن در جایی که احساس تعلق دارم بهش.
• از انجام دادن چه کارهایی لذت میبری: تنها بودن، موسیقی گوش دادن، کتاب خوندن، شعر خوندن، ماشین روندن، خوابیدن، با آدمهای موردعلاقهم صحبت کردن، نقاشی کشیدن، قدم زدن، آشپزی کردن، ورزش کردن، عکس گرفتن، نوشتن و ثبت خاطرات.
• تفریح موردعلاقهات: آسمون رو تماشا کنم.
• کتاب، فیلم، موسیقی و شعر موردعلاقهات:
کتاب: شبهای روشن.
فیلم: Before Sunrise.
موسیقی: کاروان از استاد بنان.
شعر: آقای بهمنی یه شعری داره که تو یکی از بیتهاش میگه:
تو گمی در من و من در تو گمم، باور کن
جز در این شعر نشان و اثری از ما نیست
• سه تا از بهترین و خاطرهانگیزترین عکسهایی که گرفتی:
• به چه هنری میپردازی یا دوست داری بپردازی: دوست دارم طراحی رو حرفهایتر ادامه بدم.
• کلکسیون جمعآوری میکنی؟ اگه آره کلکسیون چی: نه.
• از نظر خودت چه رنگیای: آبی متمایل به سبز.
• گیلتی پلژرت چیه: از زجر کشیدن انسانهای بدذات لذت میبرم.
• وجه ترسناکت چه شکلیه: بیتفاوت شدنم.
• دوست داری چه هدیهای بگیری و متقابلا دوست داری چه هدیهای به بقیه بدی: گل.
• پنج تا از کاربرهایی که وایب خوبی ازشون میگیری رو تگ کن و یه جمله درموردشون بگو:
@بابونه. میتونیم با وجود غمهای فراوان باز هم بخندیم.
@Cafune بزرگ شدنش رو میبینم و لذت میبرم.
@Judy. از معدود آدمهای امنی که میشه بهش پناه برد.
@U.U بیا باهم گریه کنیم و باهم بخندیم.
@hastikhanoom همهچیز میگذره و یکروز خورشید طلوع میکنه.
@lyamyy در امید روزهای روشن.
• اولین چیزی که تو برخورد با آدمها توجهت رو جلب میکنه چیه: حد و حدود رو رعایت کنن.
• چه تایپ آدمهایی رو نمیتونی تحمل کنی: آدمهایی که زود صمیمی میشن و زیاد فحش میدن.
• یه جمله به خود گذشته و آیندهات بگو: دیدی همهی اون روزهایی که فکر میکردی نمیگذرن گذشتن؟/ امیدوارم تو اون نقطهای باشی که الآن دارم براش تلاش میکنم، آروم باشی و حالت بهتر از الآن باشه.
• بزرگترین آرزویی که دوست داری تا 5 سال آینده بهش برسی: تا وقتی بهش نرسیدم جوابش فعلاً بمونه پیش خودم.
• به نظرت ده سال دیگه کجایی: جایی دور از اینجا.
• دوست داری آدمها چطوری ازت یاد کنن: خوب بود و برای خوب موندن تلاش کرد.
• سمپادیا و تاثیرش تو زندگیت: سمپادیا برای من ارزشمنده، خیلی از روابط من از طریق سمپادیا شکل گرفت و تونستم با انسانهای دوستداشتنیم آشنا بشم. قطعاً بسیار بسیار زیاد در شکلگیری روابط اجتماعیم و صحبت کردن با انسانهای مختلف و متفاوت اثرگذار بوده و باعث شده دیدگاهم تو خیلی از جنبهها رشد کنه. شاید اگر نبود، من الآن نمیتونستم در این نقطهای که هستم باشم.
• حداکثر سه تا سوال که اینجا نبوده ولی دوست داشتی جواب بدی رو به سلیقهی خودت بنویس و جواب بده:
سوالی به ذهنم نمیاد اما میخوام بگم غمها میگذرن، شاید هم نگذشتن اما کمرنگ خواهند شد. شاید یکروز زندگیها رنگیتر از الآن و لبخندها عمیقتر شدند.