قشنگ‌ترین بیت‌هایی که شنیدید

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع radiowavefm
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تو مرا یاد کني يا نکنی باورت گر بشود ، گر نشود حرفي نيست اما نفسم مي گيرد در هوايي که نفس هاي تو نيست…

“سهراب سپهری”
 
بیچاره آهویی که صید پنجه شیری است
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی است

«فاضل نظری»
 
با این دو سه نادان که چنان می دانند
از جهل که دانای جهان ایشانند
خر باش که این جماعت از فرط خری
هرکو نه خر است،کافرش می خوانند
 
جمعه لحظه ی آخردویدنه!
اما به انتهای راه نرسیدنه!
شنبه روز اول رسیدنه!
برای انتهای راه دویدنه!

"آرش شایان"
 
ای در دل من میل و تمنا همه تو
وندر سـر من مایه سودا همه تو
هرچنـــــد به روزگار در می‌نگرم
امروز هـمه تویی و فردا همه تو
 
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست...

قاصد ز برم رفت که آرد خبر از یار
بازآمدو اکنون خبرازخویش ندارد
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی

ز تو دارم این غم خوش ، به جهان از این چه خوشتر
تو چه دادی ام که گویم که از آن به ام ندادی

سایه
 
بی قرار توئم و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
 
گفته بودی درد و دل کن گاه با هم صحبتی
کو رفیق رازداری ؟ کو دل پرطاقتی ؟

《فاضل نظری》
 
هر چند مفلسم نپذیرم عقیقِ خُرد!!!
کان عقیقِ نادرِ ارزانم آرزوست ...

مولانایی که کوه و بیابانان و انسانش آرزوست *_*
 
بيا بيا كه درین خطه ی خراب آباد
نگشت بی تو دمی این دل خراب، آباد
فروغ لاله مگر عکس روی شیرین است
که گرد کوه برآمد به دیدن فرهاد!!؟



------------------------------------

زاهدان گو حذر کنید که ما
دامن آلوده ایم و درد آشام
چون صراحی فرو نمی آریم
سر به چیزی مگر به باده و جام
مفتی درس دیر عشق کجاست
تا بگوید که نیست باده حرام؟؟
شیخ ما را به توبه می خواند
ما کدامیم و اهل توبه کدام ؟؟


این ترجیع بند ابن حسام خوسفی فوق العاده است
هر وقت می خونمش لبریز از شور و حال میشم ...
حتی همین الان
دیوانه وار هر چند حرفی که تایپ می کنم رو صفحه کلید ضرب می گیرم ...


باز بیگانه شد ز هستی خویش
این دل عاشق بلا اندیش
عشق را بیشه ایست کاندر وی
شیر از آهو کم است و گرگ از میش
یار با خال ما چنین خالی
دلبران منعمند و ما درویش
چشم او دل ببرده می ترسم
که از این فتنه های بیش از پیش
غمزه ی شوخ آن کمان ابرو
همچو تیرم برآورد از کیش ...
 
طوفان اگر فرو بنشیند عجیب نیست
پایان بی دلیل دویدن نشستن است

بازم فاضل نظری:D:))
 
Back
بالا