قشنگ‌ترین بیت‌هایی که شنیدید

[sabili]

بگذار که بر شانه ی تو زار بگریم
بسیار ز غم گویم و بسیار بگریم (:

 

[sabili]

بعد از این باید فراموشت کنم ، از این به بعد
شاعر این شعر غمگین ارزومند تو نیست (:

 

["Mehrab"]

خلایق در تو حیرانند و جای حیرتست الحق
که مه را بر زمین بینند و مه بر آسمان باشد

سعدی

 

["Mehrab"]

هزار عهد بکردم که گردِ عشق نگردم
همی ‌برابرم آید، خیالِ رویِ تو هر دم

سعدی

 

[thinker]

کمر به خدمت و انصاف و عدل و عفو ببند
چو دست منت حق بر سرت نهاده کلاه

سعدی

 

["Mehrab"]

تا نَرود نفس زِ تن ،
پا نکشم زِ کوی تو ...!

حسین مزوی

 

["Mehrab"]

سیر نمی شوم زتو ، ای مه جان فزای من
جور مکن جفا مکن ، نیست جفا سزای من
با ستم و جفا خوشم ، گرچه درون آتشم
چونکه تو سایه افکنی بر سرم ای همای من

مولوی

 

[پرنیان.ک]

روزگار غريبي ست، نازنين
و تبسم را بر لب ها جراحي مي كنند...

 

["Mehrab"]

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم

سعدی

 

[پرنیان.ک]

از پا در آمدیم و نیامد بدست، یار
پشت امید، بر سر این آرزو شکست

[هوشنگ ابتهاج]

 

["Mehrab"]

ﺧﻮﺷﺎ ﻣٖﺮﻏﻲﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﻨﺞ ﻗﻔﺲ ﺑﺎ ﻳﺎﺩ ﺻﻴّﺎﺩﺵ
ﭼﻨﺎﻥ ﺧﺮﺳﻨﺪ ﺑـﻨـﺸـﻴـﻨـﺪ ﻛـﻪ ﭘـﻨـﺪﺍﺭﻧﺪ ﺁﺯﺍﺩﺵ

 

[@LiReZ@]

من به رفتار عشق مشکوکم
در دلِ مشتِ بسته اش چیزی ست
رویِ رویش شکوهِ شیراز است
پشتِ رویش قشونِ چنگیزی ست

#علیرضا_آذر

 

[پرنیان.ک]

در گیر و دار محکمه میزان دروغگوست
در کشوری که رعیت و سلطان دروغگوست
تشخیص گرگ ها چقدر سخت می شود
در گله ای که حضرت چوپان دروغگوست

 

[AMIR8181]

اگر مرگ داد است بیداد چیست
زداد این همه بانگ و فریاد چیست
از این راز جان تو آگاه نیست
بدین پرده اندر ترا راه نیست
"شاهنامه فردوسی"

 

[Me ;)]

گر سرو ها دارد سری
ور شاخ ها دارد تری
ور گل کند صد دلبری
ای جان توچیز دیگری

مولوی

 

[andishe]

غم دارم و غمگسار میباید و نیست
در دست من آن نگار میباید و نیست...

هلالی جغتایی

 

[aliiii9]

گر در طلب گوهر کانی، کانی
گر در هوس لقمه نانی، نانی
این نکته رمز اگر بدانی، دانی
هر چیز که در جستن آنی، آنی...

مولانا

 

[half of pine]

شبانه های مرا می شود سحر باشی؟!...
و می شود که از این نیز،خوبتر باشی؟!...

 

[رحمتی!]

مست منی و پست من
عاشق و می پرست من

برخورد او ز دست من
هر کی کشید بار من
مولانا

 

[Farnaaaz]

ای نسخه ی نامه ی الهی، که تویی
وی آینه ی جمال شاهی، که تویی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست،
در خود بطلب هرآنچه خواهی، که تویی!
"نجم رازی"