تیزهوشان قبول شدم!

  • شروع کننده موضوع hany
  • تاریخ شروع

Radikal_2002

عزازیل
ارسال‌ها
265
امتیاز
1,038
نام مرکز سمپاد
یکی از مدارس سمپاد گیلان(شرق)
شهر
گیلان
سال فارغ التحصیلی
1400
وقتی تو سایت دیدم قبول شدم با بالش جوری زدم تو دماغ خواهرم که دماغش خون اومد. بیچاره کلی فحش بهم داد. نمیدونم اصلا چرا این کارو کردم ولی حس خوبی داشت:D
 

Leo

لنگر انداخته
ارسال‌ها
2,579
امتیاز
21,916
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
1399
من اول زنگ زدم به دوستم که ببینم اونم قبول شده یا نه!
نشده بود :|
 

>____<

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
244
امتیاز
11,533
نام مرکز سمپاد
Farzanegan1
شهر
Mashhad
سال فارغ التحصیلی
1396
چه حس خوبی بود وقتی کلاس پنجم فهمیدم مرحله 1 قبول شدم8->8->

حاضرم تمام زندگیمو بدم تا برگردم به اون لحظه<'::D
پ.ن:اگه بهم میگفتن رتبه یک کنکور هم شدم اونقدری که اون روز ذوق کردم،ذوق نمیکردم8->
 

Cyspho

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
114
امتیاز
738
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
98
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
رشته دانشگاه
داروسازی
اینستاگرام
من یکدونه سوال ریاضی رو نزده بودم سر همین فکر میکردم که دیگه قبول نمیشم :)) خیلی ناراحت بودم بعد آزمون، قطع امید کرده بودم :D
موقع امتحانا بود، ما امتحانمونو زود تموم کرده بودیم منتظر بودیم ساعت 12 سرویس بیاد، همینجوری تو کوچه خیابون های اطراف مدرسه میگشتیم واسه خودمون سه تایی، بعد یکی اومد بهمون گفت که نتیجه ها اومده! هممون دو اسبه رفتیم مدرسه، که نتیجه ها رو بگه بهمون معاون.
(ما مدرسمون ناحیه دو بود ولی من تو اولویت ناحیه یک زده بودم به دلایلی، برخلاف بچه ها که ناحیه دو زده بودن همشون)
بعدش معاون نگاه کرد نتیجمو گفت قبول نشدی :| منم دستمو گذاشتم رو دهنم میخواستم برم بپوسم که یهو گفت نه صبر کن اشتباه کردم، ناحیه یک قبول شدی. بعدش شادی و اینا. بعدشم رفتم خونه فهمیدم خواهرم مال راهنمایی به دبیرستان قبول نشده و داره گریه میکنه و شادی منم از بین رفت :( ادامه روز ناراحت کننده بود چون همش خواهرمو دلداری دادم. :-<
 

nils

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
519
امتیاز
10,166
نام مرکز سمپاد
‌‌فرزانگان
شهر
‌مشهد
سال فارغ التحصیلی
0
من فقط یادمه مامانم هی صفحه رو رفرش میکرد میگفت ! نه بابا ...اشتباه کردن قبول نشدی حتماً :))
خیلی جدی هم بود البته :))
 

hawjamir

امیرحسینم :))
ارسال‌ها
62
امتیاز
358
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ارومیه
سال فارغ التحصیلی
97
مرحله اول زیاد امیدی نداشتم اما مرحله دوم رو در حد لالیگا خونده بودم
یادش بخیر اون زمان ADSL اینا نبود این طرفا، با اینترنت دایل آپ نیم ساعت طول کشید تا لیست دانلود شه...
اسممو که دادم پریدم هوا و خوشحالی و اینا و یادمه یه مشت زدم در کمدم که هنوزم جاش مونده(جدی!)
:D
هعییییی چی فکر میکردیم چی شد... :((
 

Armita.N

کاربر فعال
ارسال‌ها
27
امتیاز
103
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1393
سر ما فقط یه مرحله بود و دومین آزمون تیزهوشان شیشم بود
یعنی یه سوالایی بود که سال بالاییامون ده نفره سرش مونده بودن اصن افتضاح بود
کل بچه ها هم بعده آزمون داشتن زار میزدن ولی من از همون موقع ریلکس بودم:))
خودمو برا هرچیزی آماده کرده بودم
بعده یه ماه نتایج اومد و دیدم که قبول شدم8->
از شدت خوشحالی و جوگیری رو پام بند نبودم:))
به هرکی که میتونستم زنگ زدم خبر دادم:)):))
ازون بهتر کادوهایی بود که بخاطر قبول شدن به مامان بابام سفارش دادم:))
خیلی حال داد:D
 

Flying_girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
764
امتیاز
4,489
نام مرکز سمپاد
فرزانگان7
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
مدال المپیاد
هیچ
دانشگاه
تربیت مدرس
رشته دانشگاه
پیشرانش
استرسی که اون شب کشیدم رو هیچوقت یادم نمیره،
اینترنتم لود نمیشد#:O
پشت سر هم دوستان درس خون تر از خودم زنگ میزدن خبر قبول نشدنشون رو میدادنX_X
آخرش هم یکی از دوستام اطلاعاتم رو گرفت رفت تو سایت و تلفنی بهم خبر داد:-ss
انقدر اون لحظه جیغ زدم از خوشحالی که دو تا همسایه های بالاییمون فکر کردن اتفاقی افتاده و با نگرانی اومدن ببینن چه خبره=))
بابام:-j
مامانمx:
خواهرم>:D<
همسایه هامون:-w:-w
خودم:O:))/m\:D
 

leben Leben

کاربر فعال
ارسال‌ها
59
امتیاز
781
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
قم
نگین داره دروغ میگه
جلوی تلویزیون رو کاناپه بودم یهو مامانم با خوشحالی دوید که سینا قبول شدی کلی خوشحال بود و اینا بعدش گفتم مامان میشه بیای کنار دارم تلویزیون میبینما و بعدش بلند گفتم هورااااااا فییلم
و زدم یکی از کانالا فیلم ببینم اخر شبم به مامانم گفتم مامان شب بخیر و خوابیدم مامانم هنوز که هنوزه فکر میکرد دارم فیلم بازی میکنم ولی من واقعا اون لحظه هییییچ حسی نداشتم هر چند تا قبلش تیزهوشان برام خیئیییلی مهم بود ولی بعدش ....
 

Gilda...

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
6
امتیاز
76
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3 کرج
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
علوم پزشکی ایران
رشته دانشگاه
پزشکی
من که کلا حالیم نبود چی به چیه!از اسفند شروع کردم برای آزمون....رفتم آزمون دادم....
بابام خبر داد که قبول شدم....
رو مبلا بالا و پایین میپردم!جیغ میزدم!
ولی خداییش قبول شدنم تو سمپاد کلا مسیر زندگیمو تغییر داد!
 

Fati_mr

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
18
امتیاز
65
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رودهن
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
علوم پزشکی آزاد تهران
رشته دانشگاه
زیست شناسی سلولی و مولکولی
من که قبل از اینکه نتیجه رو ببینم داشتم فک میکردم که قبول نشدم و چقد قراره بعدش از مامانم نصیحت بشنوم که درس بخون و فلان :))
بعد همگامو که باز کردم دیدم زده پذیرفته شده. بار اول خوندمش پذیرفته نشده! :)) بعدم که رفتم دیدم نه جدی قبول شدم و از رو صفحه کامپیوتر عکس گرفتم و برا همه فرستادم :D (عقده ایم خودتونین!)
ولی اینم بگم که تا به سیستم سمپاد عادت کنم یکم اذیت شدم.
 

moonelin

مهتاب
ارسال‌ها
264
امتیاز
8,625
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
ما رفته بودیم شمال . با مامانم بیرون بودیم ، دوستم زنگ گفت نتیجه ها اومده و من قبول شدم . گفتم قرار بود تو تاریخ فلان بدن که ! میتونی مال منم چک کنی ؟ اگه شماره داوطلبی ای چیزی هم خواست ، مال خودتو چند تا بالا پایین کن پیدا میشه احتمالا :D
دوستم گفت باشه و قطع کرد . چند دقیقه بعد زنگ زد گفت تو هم قبول شدی . من کلی خوشحال شدم گفتم هوراااااا x:
مامانم خیلی جدی نگام کرد . به دوستم گفتم مرسی و قطع کردم ;;) هی ناخوادآگاه لبخندم کش میومد جمعش میکردم :)
شب من و بابام جشن گرفتیم :))
پ.ن : هشت سال گذشت واقعا ؟
 

***Paradise

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,239
امتیاز
13,916
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
shk
سال فارغ التحصیلی
0000
مدال المپیاد
متاسفانه به مدال نرسید :(
رشته دانشگاه
پزشکی
من بابام رفته بود تو سایت با یه هیجانی مارا صدا زد بعد گفت فردا نتایجا میزنن
یعنی هممون یخ بستیم :eek::eek::eek::eek:
بعدش گفتیم خب حالا که تا این جا اومدیم یه امتاحانی بکنیم رفتیم و دیدیم نوشته پذیرفته شدید ... همون وقت بود که من رکورد پرش جهانیا شکستم:)):))||=||||=||
 

fiona

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
12
امتیاز
150
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
97
من کلاس فشرده زبان از 8 تا 12 برداشته بودم
وقتی برگشتم مامانم گف دوستت ساعت 8 صبح زنگ زده گفته اولویت اولت قبول شدی
منم فقط خشکم زد
اصا توو فاز بالا پایین پریدن و اینا نبودم
بعد بابام بوسم کرد [ اینم کادوشون :|]
بعد مامان گف البته وقتی فهمید نیستی ب من گف بهت نگم خودت دوباره بهش زنگ بزنی سورپرایزت کنه :D:D
منم دوباره زنگ زدم الکی ادا درآوردم مثلا نمیدونم :-"
ولی عکس العملم مث همون دفعه اول هیچی بود
#یادش بخیر
#بچه بودیم همه چی بهتر بود
 

|تا

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
633
امتیاز
13,200
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
هر کاری می کنم اصلا یادم نمیاد .
فقط نمونه رو یادمه داشتم میومدم خونه و تو حیاط بودم از بالا داد زدن قبول شدی :))
دیگه بیشتر از این یادم نمیاد (((:
 

Hadise

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
75
امتیاز
329
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
زنجان
سال فارغ التحصیلی
1401
با همون ی خورده نفس و هیجانی که برام مونده بود داد کشیدم قبول شدم:D
 

afsoon.s

.؛.
ارسال‌ها
293
امتیاز
2,569
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
----
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
ایران
رشته دانشگاه
تربیت بدنی
من رفتم سایت،نتایجو دیدم که قبول شدم،بعد بقیه خواب بودن،وایسادم بیدار که شدن،خبرو دادم،بعد چون توفاز خواب بودن هنوز،اول نفهمیدن چی به چیه،گرچه وقتی هم که فهمیدن،کار خاصی نکردن،درواقع منم کارخاصی نکردم!،فقط مثه این باکلاسای تو فیلما لبخند ملیحی زدم:)
درکل به نظرم سمپاد باید خوشحالی کنه که ما محصلش شدیم نه ما!! والا... :-)
 

Tilda

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
326
امتیاز
6,136
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۳
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
1400
بابام زنگ زد مامانم گفت قبول شدم:D
مامانم با جیغ و خوش حالی فراوون به من گفت:D
منم جیغ زدم
تامام(:/
 

...Maryam...

مرمرائیسم:)
ارسال‌ها
132
امتیاز
2,900
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهر لبخند:)
سال فارغ التحصیلی
1400
من کلا دوسوال از کل آزمون نزده بودم اونم وقتم نرسید یعنی اوناروهم میزدم:)):)):)):))اونم با اطمینان میزدم اومدیم بیرون دیدم همه دارن گریه می کنن منم که اصلا انگار نه انگار باخنده رفتم بیرون دیدم بارون داره میباره رفتم بابا اومده بود دنبالم سوار شدم نگاه به بچه ها کرد بعد یه نگاه به من گفت معلومه عالی زدیا گفتم اتفاقا برعکس درنمیام اومدیم بعد ازچند وقت که جواب ها اومد تویه محیط عمومی بودم بابام زنگ زده بود به مامانم گفته بود گوشیی رو بده مریم منم رفتم تو دستشوییی :D:Dکه اگه دعوام کردن آبروم نره بابام بهم گفت که دراومدم منم طبق معمول یه لبخند خوش آب ورنگ رولبم نقش بست وسلام نامه تمام:)):)):D:D
 
بالا