تیزهوشان قبول شدم!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع hany
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
شرایط من خیلی بد بود
انگار آزمون تیزهوشانو داده بودم
نتایج معلوم نبود
پس فردا صبح آزمون نمونه بود
فردا صبحم قرار بود راه بیفتیم بریم تهران عروسی داییم
ینی اگه قبول میشدم میتونستم برم اگه نمیشدم باید میموندم اردبیل آزمون نمونه بودم عروسیم بی عروسی
شبش بابام به معاون سمپاد که دوست بابام بود زنگ زد اونم گف قبول شده
همه هم خونه ما بودن سر شام بودیم
یعنی یه جمعیت دایی ها و خاله ها خلاصه همه بودن
بعد من لقمه تو دهنم بود
بابام گفت میگه قبول شده
قورت دادم لبخند زدم _اون موقع یکم خجالتی بودم_ بعد همه یه تبریک گفتن و اینا
برام کادوعم خریدن که اصلا یادم نیس چی بود
ولی خب دیگه...
من چمدون بستمو صبحش راهی تهران شدم D:
 
:D:Dماه رمضون بود جوابا اومد ;;)
منم تو خواب شيريني بودم اخه حتي تو تابستون هم من ساعت ٧بيدار ميشم ولي ماه رمضون عوض ٣٦٥روز سابو ميخوابم بيخيال اينا داشتم ميگفتم كه بله ديگه خوا بودم شنيدم مامانم ميگه اهان پس جوابا اومدن باشه به صبا ميگم مرسي كه خبر دادين
يدفعه تموم برگام ريخت :Dرفتم پيش مامانم گفت دوستت بود و گفت جوابا اومده .از شانس اينترنت خودمون نمياورد سايتو منم زنگ زدم به همون دوستم گفتم برا منم نگاه كن و اينا بعر ٥دقيقه تلفن زنگ خودر واقعا لحظات هيجان باري بود:D
برداشتم ديدم جيغ ميزنه صبااااااااا قبول شديم :D
منم این طرف جیغ زدم وای مرسی و خلاصه که هیچی دیگه خوشحال شدم :-" البته من یه جورایی مطمن بودم قبول میشم چون از امتحان که اومدیم بیرون همه داشتن گریه میکردن و اینا ولی من همشو با اعتماد زده بودم و شک نداشتم اصلا :D:D
 
وقتی آزمون تموم شد داشتم با مامانم می رفتم ( پیاده ) و با چند تا از دوستامم حرف می زدم ( از اون شاگرد ها بوده ) هر کسی داشت می گفت که چقدر خراب کرده نوبت به من رسید گفتم 15 تا 20 تا رو نزدم ، بعد مامانم یه نگاه عجیب بهم انداخت و گفت خدا به خیر کنه وقتی هم توی مدرسمون داشتن سوالا رو بررسی می کردند من یه گوشه کز کرده بودمو و بقیه داشتن خوشحالی می کردند
روز اعلام نتایج من از صبح زود پای سیستم نشسته بودم و منتظر که سایت باز شه اخرشم اعصابم خراب شد و رفتم خوابیدم
وقتی بیدار شدم دیدم مامانم با یه لبخند ملیح بالا سرمه ، ازش پرسیدم یعنی تا این حد خراب کردم ، گفت نه قبول شدی !!!
 
شرایط من خیلی بد بود
انگار آزمون تیزهوشانو داده بودم
نتایج معلوم نبود
پس فردا صبح آزمون نمونه بود
فردا صبحم قرار بود راه بیفتیم بریم تهران عروسی داییم
ینی اگه قبول میشدم میتونستم برم اگه نمیشدم باید میموندم اردبیل آزمون نمونه بودم عروسیم بی عروسی
شبش بابام به معاون سمپاد که دوست بابام بود زنگ زد اونم گف قبول شده
همه هم خونه ما بودن سر شام بودیم
یعنی یه جمعیت دایی ها و خاله ها خلاصه همه بودن
بعد من لقمه تو دهنم بود
بابام گفت میگه قبول شده
قورت دادم لبخند زدم _اون موقع یکم خجالتی بودم_ بعد همه یه تبریک گفتن و اینا
برام کادوعم خریدن که اصلا یادم نیس چی بود
ولی خب دیگه...
من چمدون بستمو صبحش راهی تهران شدم D:
اینم بگم که من اصلا فک نمیکردم قبول شم. ریاضیمو ۱۳درصد زده بودم:///
علومو ۵۰:/ نصفشو وقت نکردم بزنم
ادبیاتمو ۹۵ زده بودم که بعدش یه سوالو حذف کردن شد ۹۳ فک کنم
دینی رو ۸۷ زده بودم
مطالعات اجتماعیو ۳- زده بودمD:
تفکر هم فک کنم ۲۰ اینا بود
کی فکرشو میکرد که من قبول شم؟
ولی خیلی سخت بود لامصب. سال قبل از ما خیلی آسون بود.
 
پاسخ : تیزهوشان قبول شدم !

مرحله یکو داشتم کارتون میدیدم دوستم اس ام اس داد هممون قبول شدیم. هیچ حس خاصی نداشتم :D
نتایج ما رو چهار روز قبل از مرحله دو اعلام کردن وسط تابستون، خیلیا نرسیدن به آزمون.
مرحله دوم هم تعمیرات داشتیم تو خونمون ، دوستم زنگ زد. گفت تینا فقط ما دوتا قبول شدیم. چنان جیغ کشیدم کل خونواده و کارگرا پریدن تو اتاق :D
ببخشید قضیه این مرحله اول و مرحله دوم سمپاد چیه؟مگه مرحله ایه؟
 
اینم بگم که من اصلا فک نمیکردم قبول شم. ریاضیمو ۱۳درصد زده بودم:///
علومو ۵۰:/ نصفشو وقت نکردم بزنم
ادبیاتمو ۹۵ زده بودم که بعدش یه سوالو حذف کردن شد ۹۳ فک کنم
دینی رو ۸۷ زده بودم
مطالعات اجتماعیو ۳- زده بودمD:
تفکر هم فک کنم ۲۰ اینا بود
کی فکرشو میکرد که من قبول شم؟
ولی خیلی سخت بود لامصب. سال قبل از ما خیلی آسون بود.
چه پایه ای؟سال چند؟من ک از خودم ناامیدم با اینکه بیشتر درس هام بالای چهله
 
من از مدرسه بهم خبر دادن اول بار خوشحال شدم اما بعد كه مدرسه را ديدم ي كم وحشتناك شد
 
فکر کنم پنجشنبه بود چون تعطیل بودیم
یکی از دوستام بهم زنگ زد گفت نتیجه ها اومده منم وحشت زده رفتم تو سایت سنجش دیدم زده قبول شده اید یادمه مامانم داشت پشت تلفن با مادرجونم صحبت میکرد بعد منم با اشک و خنده رفتم بهش گفتم
یادش بخیر
 
من موقع نتایج خواب بودم اولش نمی خواستم پاشم اما تا گفتن نتایج اومده عین جت پریدم بیرون چن بار با گوشی میزدیم نشد اخرش بار اخر از بس استرس داشتم دادم مامانم یه دفعه بغلم کرد گفت قبول شدی
منم یه لحظه کپ کردم بعد انگاری بهم برق وصل کردن پاشدم یه دور دور خونه رو زدم :)) راهنمایی:))
 
من وقتی فهمیدم قبول شدم انکار از هاگوارتز برام نامه اومده بود، ذوق مرگ ترین :))
 
من اصن فکرشم نمیکردم قبول شم بعدش نصف شب یه دفعه از خواب میپریدم اون پرینت قبولیم نگاه میکردم تازه لمسشم میکردم که توهم نباشه دوباره میخوابیدم
 
من شب خونه مادرجونم مونده بودم مامانم اینا خونه خودمون بودن بعد یدفه نصفه شب زنگ زدن گفتن قبول شدی من چون اصن فکرشم نمیکردم قبول شم اول رفتم تو شوک بعدشم شرو کردم زنگ زدن ب کل فامیلا و ذوقمرگ:))
 
همانا من وسط هری پاتر و محفل ققنوس بودم اونجایی ک رفتن تو وزارت خونه بعد مرگ خوارا افتاده بودن دنبالشون بعد درا باز نمی شد ک فرار کنن .. ینی رسما تو اوج استرس بودم یدفعه مامانم گوشی رو کرد تو چشم گفت قبول شدی .. تو اون وضعیت انتظار این همه شوکه رو نداشتم . بعد چند ثانیه ک در شک بودم از تخت پریدم پایین.. طبقه بالا می خوابیدم من اونموقع بعد دور خونه رو می دویدم و اینا . بعد پنج دیقه گوشی رو ورداشتم ب هر کی میشناختم من جمله معلمم زنگیدم و اینا
بخاطر این ک هم اونجای کتاب محفل ققنوس بودم هم یدفعه نتایح رو دیدم .. هیچوقت اون صحنه از ذهنم پاک نمشه
 
روز اول ماه رمضون بود داشتیم با داداشم فیلم ریو رو میدیدیم
یه دفعه بابام بعد از 7.8 سال منو بوس کرد گفتم چتو شده؟؟؟؟!
گفت: قبول شدی! یه دفعه یکی از اعضای فامیل از تو دستشویی پرید بیرون گفت ماشاالله پهلوون
 
Back
بالا