تو اتاقم بودم که صدای جیغ مامانمو شنیدم ،ازش پرسیدم سوسک اومده که اینجوری جیغ میزنی مامان؟میگه نه نه نه نه نه قبول شدی ...(با یه جیغ بزرگ دیگه و کلی قربون صدقه)
یادمه برای اول راهنمایی که قبول شدم تو کلاس موسیقی بودم تو سالن انتظار ! بعد بابام بهم زنگ زد گفت که قبول شدم ! ینی فقط داشتم میخندیدم اون موقه ! حالا نمیشد جلو مردم بالا پایین پرید که ولی خیلی خوب بـــود !
هر 3 بار راهنماییی و دبیرستان اینترنت از شانسم باز نمیشد راهنمایی رو دوستم بهم زنگ زد گفت دبیرستان هم همسایمون که تو راهنمایی باهام بود
هیچ کدومش هم مامان بابام نبودن خیلی خوشحال شدم . زنگ زدم به مامان بابام گفتم قبول شدم بعد زیاد توجه نکردن مثل این بود که یه مشت محکم بزنن تو صورتم هیچ وعده و وعیدی هم بهم نداده بودن و میگفتن واسه خودته... البته شاید موقعی که زنگ زدم تو شرایطی نبودن که بخوان واکنش عجیب غریب نشون بدن ... (maby)
واسه راهنمایی که مرحله اولشو دوستم بهم گفت مرحله ی دومم هیچوقت یادم نمیذه سا@ 11شب داشتم کامپیوتربازی میکردم دوست صمیمیم زنگ زد بعدگفتش بعد من هی فش میدادم میگفتم آخهئ الاغ جون الان وقت سوخیه و اینا که آخرش باورم شد
واسه دبیرستانم مرحله اولش نتایج وقتی اومد من پشت کامپیوتر تو سایت بودم منتها نفهمیدم چون ریفرش نکرده بودم!!بعد نتمون پرید کلا!!دوستم گفت دوباره بهم،مرحله دومم من و مامانم داشت فیلم میدیدم یهو بابام اومد گفت مژدگونی بدید و ایناکه ما فهمیدیم!!
هر4تاااشم فوق العاااده حال داد..هععععیییی...
مرحله اول با بابام رفته بودم سینما وقتی رسیدیم به ماشین دوستم زنگ زد به موبایل بابام بهم گفت قبول شدی ولی یکی دیگه از دوستامون قبول نشده مامانشم خیلی عصبانیه منم که احمق فکر کردم داره باهام شوخی میکنه زنگ زدم خونشون دیدم صدای گریه میاد باباشم گفت الان نمیتونه حرف بزنهوقتی رسیدم خونه بابام میگفت خودمونم باید ببینیم رفتیم دیدیم دیدم قبول شدم.مرحله ی دوم هم که اولش یک شوک اساسی بهم وارد شد برای اینکه به ما گفته بودن آزمون 87 تا سواله اومدیم دیدیم 8 تا سواله 87 دقیقه وقت نتایجمونم که خیلی دیر دادن منم حالم بد بود چون سر آزمون نمونه هم همشو شانسی زدم چون مطمئن بودم که قبول میشم بازم همون دوستم بهم زنگ زد گفت برو نتایجو ببین زدند برعکس مرحله اول که هیچ واکنش خاصی نداشتم مرحله دوم با پرستاره داداشم رفتم از وقتی توی تاکسی نشستیمداشتم گریه میکردم تا وقتی رسیدیم خونه ی مامان بزرگم بعد اونجا کلی دنبال نتایج گشتیم مامانم اول گفت قبول نشدی فکر کنم (چون پیدا نمیکرد)بعد یه بار دیدم یه گوشه نوشته شما قبول شدید تبریک میگوییم اون موقع عین دیوونه ها بالا پایین میپریدم
برا مرحله يك بيشتر خوشحال شديم تا مرحله دو....
مرحله دو رو بابام زنگ زد بهم گفت قبول شدي!!!
من- ا...خب باشه مرسي... (
مامانم گفت بابات چي گفت؟
- هيچي گفت مرحله دو قبول شدم... (
مامانم اين جوري شد از شدت واكنش من:
خودم داد زدم و کلی خدا رو شکر کردم.
مامان و بابام هم خوشحال شدن و عکس العمل خاصی نشون ندادن!
اما خب یه جورایی باور داشتن که من قبول می شم.
من خودم بیش از 30 بار سایت رو رفرش می کردم و نگاه می کردم که مبادا اشتباه شده باشه.
البته الان می بینم که خیلی چیزای بزرگ تر از این هم وجود داره.
باورتون میشه من اصن یادم نمیاد؟
فقط یه شبی رو یادم میاد ک ساعت 12 رفتیم با خانواده شهر گردی{12 شب} بعد رسیدیم ب سردر فرزانگان{اون زمان ابهتی داشتم واسم!اصن خدآ!اصن آقا!}بعد باخودم گفتم من سال دیگه تو این مدرسم..باید باشم..نباشم نمیشه{دقیقا یادمه}
دیگه هیچی یادم نی..فقط یادمه مهر با اون فُرما رفتم مدرسه ای ک آرزوشو داشتم و همیشه با خودم فک میکردم از سال ورود من ب اینجا مدرسه رو تاسیس کردند!
خاطره ی قشنگیه برام....ای کاش همون پنجم میموندم...از پنجم تا حالا یادم نمیاد دیگه انقد اراده ب خرج داده باشم!
خوشم مياد دوستان اصفهاني
خيلي واقعا ذوق كردن
حقم دارن والا با اين مدرسه ي …
منم عين خيليا
مرحله اول وقتي ديدم ذوق كردم وخب كار خاصي نكردم
مرحله دو هم با دخترخالم و اينا رفته بوديم نظر مثل اينكه همكلاسي(دشمن) عزيز به خواهرم gofte بوده نتايج اومده
اونم به من zang زد
-شراره قبول شدي
- اصلا بامزه نبود دروغكو
- به خدا
-حالا ميام خونه به حسابت ميرسم لوس
خب نميشه goft كه اصلا خوشحال نبودم ولي خب ناراحتم بودم كه تك و تنها توي اون شعبه ام
دبيرستان هم كه ما از جمع بدون آزمون ها بوديم
من مامانم اومد از خواب بیدار شدم بعد مامانم گفت پاشو پاشو سایت باز شده!!!!!بعد من م3 شیر جنگلی گرخیدم!دویدم رفتم نگاه کردم تو خواب و بیداری دیدم فقط نوشته وضعیت:قبولی حالا منو میگی نمی دونستم الان باید چیکار کنم!
مامانم با شادی و جیغ وهورااا اومد بم گف:زهرا قبول نشدی دیوونه یکی نبود بش بگه میخوای دروغ بگی احساساتتو کنترل کن
بابامم صد بار از اول رف تو سایت تا مطمعن شه...
خودمم باورم نمیشد...
راستش رو بخوای تو کلاس زبان بودم دیدم هی دوستم
زنگ میزنه منم هی میس مینداختم قطع میکردم بعد بهش Sدادم گفتم بی شعور
الان وقت زنگ زدنه؟گفت یه خبر مهم دارم بعد که کلاس تمام شد بهش زنگ زدم وقتی بهم گفت خیال کردم سر کارم گذاشته. وقتی قسم خورد باورم شد وسط خیابون بالا وپایین میپریدم بعد همون موقع تو خیابون به مامانم زنگ زدم مامانم اول باور نمیکرد.اتفاقا خاله هام هم اونجا بوده و همه از پشت گوشی بهم تبریک گفتن
من که کلی خوشحال شدم.
اما ما ورودی های اول مدرسمون بودیم (راهنمایی) و تا اولای آبان مدرسه نرفتیم. چون هنوز آماده نبود. نامردااا خیلی برامون کم گذاشتن. آخه از چی بگم؟؟؟!
خلاصه الان اوضامون بد نیس. من هنوز اون مداد و پاک کن سر جلسه رو سالم سالم دارم!! :)
وقتی فهمیدم قبول شدم از ته دلم آرزو میکردم بگن اشتباه شده.آخه وقتی نتایج اومد تو سایت زده بود قبول شدم ولی وقتی رفتم ثبت نام کنم گفتن شما اسمتون تو لیست قبول شده ها نیس.مامانمینای منم با کلی دردسر ثابت کردن قبول شدم.کلا آزمون تیزهوشان من از همون اول با دردسر شروع شد مرحله اولم که مدیرم کارت ورود به جلسم و گرفته بود اشتباه جنسیت و زده مذکر باید میرفتم حوزه ی پسرونه امتحان میدادم اونم از مرحله دومم که بهتون گفتم.
ولی مرحله اولم خیلی حال داد.فک کن وسط کلی پسر داری امتحان میدی