قیـصر امین‌پور

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع silence
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اشعار قیصر امین پور


در این زمانه هیچ‌كس خودش نیست
كسی برای یك نفس خودش نیست
همین دمی كه رفت و بازدم شد
نفس ـ نفس، نفس ـ نفس خودش نیست
همین هوا كه عین عشق پاك است
گره كه خود با هوس خودش نیست
خدای ما اگر كه در خود ماست
كسی كه بی‌خداست، پس خودش نیست
دلی كه گرد خویش می‌تند تار،
اگرچه قدر یك مگس، خودش نیست
مگس، به هركجا، به‌جز مگس نیست
ولی عقاب در قفس، خودش نیست
تو ای من، ای عقاب ِ بسته‌بالم
اگرچه بر تو راه ِ پیش و پس نیست
تو دست‌كم كمی شبیه خود باش
در این جهان كه هیچ‌كس خودش نیست
تمام درد ِ ما همین خود ِ ماست
تمام شد، همین و بس: خودش نیست
 
پاسخ : اشعار قیصر امین پور

به نقل از persianboy1373 :
سلام...من اومدم فقط یه چیزی بگم...با تمام احترامی که برای قیصر امین پور قائلم(و چندین شعرشو تو وبلاگم گذاشتم) باید بهتون بگم که اگه یه کم در مورد تفاوت های قیصر،فریدون مشیری و اخوان بخونین میفهمین که امثال قیصر امین پور به خاطر این که دم آقایون رو داشت و خیلی پاچه خواری میکرد خیلی رو سرشون میذاشتن قیصر رو و به نظر من که خیلی زیادی بزرگش کردن...در صورتی که شاعر هایی مثل اخوان که تو فقر زندگی کرد و مرد( که بعد از مرگش هم روی سنگ قبرش تو ی طوس دستشویی عمومی ساختن X-() یا شاعری مثل فریدون مشیری(که قیصر به گرد پاشم نمیرسه) به خاطر این که با اینا مشکل داشت و پاچه خواری نمیکرد منزوی شد...مثلا شما میدونستین که تو بعضی دانشگاه ها تحقیق کردن در مورد فریدون مشیری رو ممنوع کردن به عنوان پروژه؟؟؟!! :o
منم واسه همین با این که بعضی اشعار قیصر در حد خودش خوبه ولی همین مسائل روی دیدم تاثیر گذاشته...اگه نظر دیگه ای دارین بازم واسم پیغام بذارین...
ببخشید زیاد حرف زدم... ;) :)
متاسفانه سیاست انقدر تو همه چی نفوذ کرده که ما با اینکه از دخالتش مینالیم ولی مردم رو از دیدگاه سیاسیشون قضاوت میکنیم
به نظرم درست نیست.من ترجیح میدادم ندونم قیصر امین پور چه دیدگاه سیاسی ای داشت.شعراشو دوست دارم
 
پاسخ : اشعار قیصر امین پور

خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل این سقوط ناگذیر
آسمان بی هدف، بادهای بی طرف
ابرهای سربه راه، بیدهای سربه زیر
ای نظاره شگفت ای نگاه ناگهان
ای هماره در نظر ای هنوز بی نظیر
آیه آیه ات صریح سوره سوره ات فصیح
مثل خطی از هبوط مثل سطری از کویر
مثل شعر ناگهان مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی، اجتناب ناپذیر
ای مسافر غریب، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم با تو در همین مسیر
از کویر سوت و کور تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور دیدمت ولی چه دیر
این تویی در آن طرف پشت میله ها رها
این منم در این طرف پشت میله ها اسیر
دست خسته مرا مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر، خسته ام از این کویر
 
پاسخ : اشعار قیصر امین پور

گل سرخ
ندانم کار , دیگرگون چرا بود؟
ز شرح و وصف ما بیرون چرا بود؟
گل سرخ ار ز بی آبی شود ,زرد
رخ او در عطش گلگون چرا بود؟

تصویر
قلم از غم ,دلی بی تاب دارد
که این تصویر از خون قاب دارد
گلوی تشنه خون خدا را
لب تیغی ,دریغا آب دارد
 
پاسخ : اشعار قیصر امین پور

قطار مي رود
تو مي روي
تمام ايستگاه مي رود ...

و من چقدر ساده ام
که سالهاي سال
در انتظار تو
کنار اين قطارِ رفته ايستاده ام
و همچنان
به نرده هاي ايستگاهِ رفته
تکيه داده ام ! ...
 
پاسخ : اشعار قیصر امین پور

و قاف حرف آخر عشق است
آنجا که نام کوچک من آغاز میشود
 
پاسخ : اشعار قیصر امین پور

خوشا هر باغ را بارانی از سبز
خوشا هر دشت را دامانی از سبز
برای هر دریچه سهمی از نور
لب هر پنجره گادانی از سبز
 
پاسخ : اشعار قیصر امین پور

باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد
آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد
گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت
با رعد سرفه های گران سینه صاف کرد
تا راز عشق ما به تمامی بیان شود
با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد
جایی دگر برای عبادت نیافت عشق
آمد به گرد طایفه ی ما طواف کرد
اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت
در گوشه ای ز مسجد دل اعتکاف کرد
 
پاسخ : اشعار قیصر امین پور

خدا روستا را
بشر شهر را
ولی شاعران آرمانشهر را آفریدند
که در خواب هم خواب آن را ندیدند
 
شکار

مرد ماهیگیر
طعمه هایش را به دریا ریخت
شادمان برگشت
در میان تور خالی
مرگ
تنها
دست و پا می زد...
 
پاسخ : اشعار قیصر امین پور

لحظه هاي کاغذي
خسته ام از آرزوها ، آرزوهاي
شعاري
شوق پرواز مجازي ، بالهاي
استعاري
لحظه هاي کاغذي را، روز و شب
تکرار کردن
خاطرات بايگاني،زندگي هاي
اداري
آفتاب زرد و غمگين ، پله هاي
رو به پايين
سقفهاي سرد و سنگين ،
آسمانهاي اجاري
با نگاهي سر شکسته،
چشمهايي پينه بسته
خسته از درهاي بسته، خسته از
چشم انتظاري
صندلي هاي خميده،ميزهاي صف
کشيده
خنده هاي لب پريده ، گريه هاي
اختياري
عصر جدول هاي خالي، پارک هاي
اين حوالي
پرسه هاي بي خيالي، نيمکت
هاي خماري
رو نوشت روزها را،روي هم سنجاق
کردم:
شنبه هاي بي پناهي ، جمعه
هاي بي قراري
عاقبت پرونده ام را،با غبار
آرزوها
خاک خواهد بست روزي ، باد
خواهد برد باري
روي ميز خالي من، صفحه ي باز
حوادث
در ستون تسليتها ، نامي از ما
يادگاري
 
پاسخ : اشعار قیصر امین پور

شعر بي دروغ
ما که اين همه براي عشق
آه و ناله ي دروغ مي کنيم
راستي چرا
در رثاي بي شمار عاشقان
-که بي دريغ-
خون خويش را نثار عشق مي
کنند
از نثار يک دريغ هم
دريغ مي کنيم؟
 
پاسخ : اشعار قیصر امین پور

آرماني
وقتي که غنچه هاي شکوفا
با خارهاي سبز طبيعي
در باغ ما عزيز نماندند
گلهاي کاغذي نيز
با سيم خاردار
در چشم ما عزيز نمي مانند
اگر سنگ،سنگ...
اگر آدمي ،آدمي است
اگر هر کسي جز خودش نيست
اگر اين همه آشکارا بديهي است
چرا هر شب و روز، هر بار
بناچار
هزاران دليل و سند لازم است،
که ثابت کند:
تو توئي؟
هزاران دليل و سند،
که ثابت کند..
 
پاسخ : اشعار قیصر امین پور

با اين همه
اما
با اين همه
تقصير من نبود
که با اين همه...
با اين همه اميد قبولي
در امتحان سادهْ تو رد شدم
اصلاً نه تو ، نه من!
تقصير هيچ کس نيست
از خوبي تو بود
که من
بد شدم!
 
پاسخ : اشعار قیصر امین پور

سپيد
واژه واژه
سطر سطر
صفحه صفحه
فصل فصل
گيسوان من سفيد مي شوند
همچنان که سطر سطر
صفحه هاي دفترم سياه مي
شوند
خواستي که به تمام حوصله
تارهاي روشن و سفيد را
رشته رشته بشمري
گفتمت که دست هاي مهرباني
ات
در ابتداي راه
خسته مي شوند
گفتمت که راه ديگري
انتخاب کن:
دفتر مر ورق بزن!
نقطه نقطه
حرف حرف
واژه واژه
سطر سطر
شعرهاي دفتر مرا
مو به مو حساب کن
 
پاسخ : اشعار قیصر امین پور

به نقل از astronomer_girl :
قطار مي رود
تو مي روي
تمام ايستگاه مي رود ...

و من چقدر ساده ام
که سالهاي سال
در انتظار تو
کنار اين قطارِ رفته ايستاده ام
و همچنان
به نرده هاي ايستگاهِ رفته
تکيه داده ام ! ...
اینو یادته پرنیان؟تو میروی قطار میرود:دی

دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته‌ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نام‌هایشان
جلد کهنه‌ی شناسنامه‌هایشان
درد می‌کند

من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه‌های ساده‌ی سرودنم
درد می‌کند

انحنای روح من
شانه‌های خسته‌ی غرور من
تکیه‌گاه بی‌پناهی دلم شکسته است
کتف گریه‌های بی‌بهانه‌ام
بازوان حس شاعرانه‌ام
زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه‌ی لجوج

اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟

درد
رنگ و بوی غنچه‌ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگ‌های تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا
دست درد می‌زند ورق
شعر تازه‌ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می‌زنم؟

درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟

قیصر امین‌پور
 
پاسخ : اشعار قیصر امین پور

من با شعرهاشون خیلی حال می کنم.
شعر پیش از این هاشون رو کامل حفظم و اون شعری که در باره امام خمینی گفتند هم همیشه در یاد و فکر من باقی می ماند و مانده:

...واو به لطافت باران
پر از طراوت تکرار بود...
 
پاسخ : اشعار قیصر امین پور

.
 
  • لایک
امتیازات: N.M
غزل دلتنگی

هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم

قیصر امین پور
 
پاسخ : غزل دلتنگی

به نقل از negin jooon :
هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم

قیصر امین پور

قشنگ بود
قیصر خیلی خوب شعر میگفت
توی شعراش بازی با حروف رو داره
زیاد داره
تو آینه های ناگهان شعری به نام ق داره که ق اول نام من ...
شعراش دوست داشتنیه ولی فوقالعاده نیست
 
Back
بالا