برای اینکه دلت نشکنه چون هیشکی ادامه اش نداده
اهل سمپادم
خانه ای ساخته ام در تهران
که به اندازه ی شست پایم
برایش پول داده ام
اندرین خانه ی من
کفتری کرد لانه
من هر روز به او آب و غذا می دادم
اما من دیشب
جسدش را دیدم
که درون حیاط خانه ی من افتاده
برایش قبر کندم
تا او را چال کنم در آن جا
روز دیگر
گربه ای را دیدم
که به قصد جان بچه های او آمده است
سنگکی دستم بود
سنگی از رویه ی نان برداشتم
به سوی آن گربه پرت کردم
پنکه ای در آن هست
گوشه ای افتاده
سالها همچو پر خرمگسی کار می کرد
اما دیروز
پسری دستش را در آن کرد
دست او همچو باسلق قطع شد
پنکه دردش آمد
برای این دیگه از کار افتاد
اهل سمپادم
صورتم لک شده در
آزمایش شعله
که در آزمایشگاه شیمی
به جای سولفات مس
آب را بر روی شعله ریختم
اندرون کارگاهش
که در آغوش موتورخانه ی ما جا دارد
نیمرویی ساخته ام (در کارگاه حرفه وفن ما یه بار این اتفاق افتاد از گرمای موتورخونه)