شعرای بچگیمون

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع vahidd
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : شعرای بچگیمون

نمیدونم اینو کجا شنیدم ولی از کودکیم اینو یادمه"آهای گل لاله بازم دوباره..."
بقیه اش هم یادم نیست :-"
 
  • لایک
امتیازات: scare
پاسخ : شعرای بچگیمون

گربه ی من ناز نازیه
همش به فکر بازیه
ساکت و آروم میشینه
فیلم های کارتون میبینه
:x
من نصف بیشتر عمرم رو صرف کارتون دیدن کردم :)
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

توپ سفیدم قشنگیو نازی/حالا من میخوام برم به بازی/باز چه خوبه با بچه های خوب /بازی میکنم با یه دونه توپ/چون پرت میکنم توپ سفیدم را/از جا میپره میره تو هوا/قل قل میخوره تو زمین ورزش 1و2و3و4و5و6/1و2و3و4و5و 6

در قندووون لب خندووون... ;D
آخیی یادش به خیر واقعا
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

پاييزوپاييزه/برگ درخت ميريزه/هواشده کمي سرد /روي زمين پرازبرگ/ابرسياه وسفيد بقيشو يادم نيست
ماگليم ماسنبليم مابچه هاي بلبليم اگر به ما اب ندهيم اينجوري ميشيم اونجوري ميشيم بازميشيم بسته ميشيم
يادش بخير دوران بيخيالي مثه علي بي غم بودم اون دوره
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

من اینو خیلی دوست داشتم:
کبوتر قشنگم
خوشگلو شوخ و شنگم
وقتی میشینه رو دوشم
نوک میزنه به گوشم
از دست من دون میخوره
دون فراوون میخوره
وقتی که سیر سیر شد
میگه مامان جون دیر شد!
میخام برم بازی کنم
توی هوا شادی کنم
با مرغکای قصه گو
بگم بق بق،بق بق،بقو
بگم بق بق،بق بق،بقو
بعد فرض کنید من به جای تمام این «ر» ها توی این شعر میگفتم «ل»! تموم شعر رو همزمان حالت پانتومیمش رو هم میرفتم
آخی! چقدر خوب بود! 8-^ 8-^ 8-^ 8-^
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

سلام سلام خاله بزغاله
عليك سلام خاله بزغاله
بچه ميخوايم خاله بزغاله
بچه نداريم خاله بزغاله
پس ايناچين خاله بزغاله
شور و شرف خاله بزغاله
يكيشو ميخوام خاله بزغاله
كدومو ميخواي خاله بزغاله؟
دخترشاه و ميخوايم، شمش طلارو ميخوايم
دخترشاه و نميديم ،شمش طلارو نميديم
اگه نميديد آ پيشته پيشته پيشته، دخترشاه چه زشته، پخخخ
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

وای من عاشق شعر حسنی نگو بلا بگو ، تنبل تنبلا بگو ، موی بلند روی سیاه ، ناخن دراز ، واه واه واه..... ;D 8-^هستم
یادش به خیر همه شعرارو حفظ بودم حتی صدای ضبط شده مم که میخونم دارم خیلی نازه ;;) 8-^
یا این شعره:حسنی بی دندون شده/زار و پریشون شده/بی احتیاطی کرده/حالا پشیمون شده/بادندوناش شکسته/بادوم سخت وپسته/
مک زده به آبنبات/هی جویده شکلات/قندونو خالی کرده/وای که چه کاری کرده/دونو به دونه دندوناش/خراب شدن یواش یواش/تا خونه ی همسایه ها/
میاد صدای گریه هاش ;D :))
میبینید هنوز حفظم :-حافظه
ولی کلا به اسم حسنی علاقه داشتما... ;D شایدم تو شعرای اون زمان قهرمان داستان همش حسنی بوده ;D
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

ما اومدیم جنگ جنگ جنگ
چرا اومدین جنگ جنگ جنگ
دختر شاهو میخوایم شمش طلارو میخوایم
.......
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

باز تلفن زنگ میزنه ...
تو گوشم آهنگ میزنه ...
من گوشی رو بر میدارم ...
میگم الو سلام دارم...
مامان جونم صداش میاد ...
صدای خنده هاش میاد ...
از پشت سیم بهم میگه ...
بزرگ شدی حالا دیگه ...
صد آفرین به دخترم ...
برات یه هدیه میخرم ...

× یادش بخیر دوران طفولیّت :-"
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

شعروزیادیادم نمیاداماهیچ وقت یادم نمیره،مامانم هرشب که می خواست برام قصه بگه اون داستان سه تابچه خوک بودن که برافرارازگرگه خونه می ساختنویه بارتغیرمیدادبه فیل یه باربه خرس یه باربه جوجه یه باربه... 8-}
البته بگم بعضی وقتاام که می خواست تنوع بده نخودی یابزبزک زنگوله پابرام میگفت
قربون مامان گل خودم برم :-*
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته خون یارانت پر ثمر گشته...
ها هو واویلا هو ها ها هو واویلا
امیدم گشته ناامید بعد از مرگ تو ...

از همون اول انقلابی بودیم ما دیگه :)) :-"
 
پاسخ : شعرای بچگیمون


...
شیر بخوریم سیر میشم
قوی و پر زور میشیم
کامل تر از این غذا
کس ندیده تا حالا
شیر تا بخوای مفیده
مانند برف سفیده
...
حالا ترتیب بیتاشو قشنگ یادم نی :-" :-" :-"

یه شـــِریـــَم بود اینطوری بود یه تیک ش من یادم نمونده کسی یادشه :
توی ده گل آباد ... #-o #-o #-o
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

آهان گفتین شیر یاد ی دکلمه ی کوتاه :-" :))افتادم...
شیر بخوریم قوی شیم سوار مشتعلی شیم ;))
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

یه شعر بود الان یادم میوفته خندم میگیره ;D

البته اینو فقط اولشو یادم بود تو گوگل پیدا کردم

چاقاله با یک عروسک/رفته به مهد کودک/خیلی اونو دوست داره/به اون می‏گه وروجک/هر روز به این عروسک/غذا می‏ده، آب می‏‏ده/قصّه براش می‏خونه/به چشم اون خواب می‏ده/از مهد کودک، اون‏ها/با هم می‏آن به خونه/دست همو می‏گیرن/چاقاله براش می‏خونه:/«وروجکم قشنگه/از همه کس بهتره/اما غذا نخورده/مثل مداد لاغره»/وروجک هم می‏خونه:/«چاقاله بادوم عزیزه/به زور توی دهانم/آب و غذا می‏ریزه/آخه عروسکا که/از این چیزا نمی‏خوان/نه چاق می‏شن نه لاغر/آب و غذا نمی‏خوان

چاقاله روی لباسش/ عکس دو تا مرغابی است‌ مرغابیش تو آبند/ چون که لباسش آبی است
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

اینُ کی یادش میاد؟
تو حوض ِ خونه ی ِ ما، ماهیای ِ رنگارنگ
پایینُ بالا میرن، با پولکای ِ قشنگ
کلاغه تا میبینه، میاد لب ِ حوض میشینه
میخواد ماهی بگیره، هــــــی، میخواد ماهی بگیره!
ماهیا قایِم میشن، به زیر ِ آبها میرن
کلـاغ ِ شیطون، میشه پورُ پشیمون!
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

به نقل از مزاحم تلفنی :
ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته خون یارانت پر ثمر گشته...
ها هو واویلا هو ها ها هو واویلا
امیدم گشته ناامید بعد از مرگ تو ...

از همون اول انقلابی بودیم ما دیگه :)) :-"
فک کنم این بدبخ میگف آه و واویلا...اینطور نیس؟! ;D
:))
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

ما دوتا دختر خاله
می رویم خونه ی خالی ;D :))
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

یکی از دوستام تو مهد کودک ایتو ب من یاد داد همش همینو می خوندیم...

حسن و حسین رو کشتن..........رو خاکشون نوشتن.......الله اکبر...خمینی رهبر =))
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

اول من آب بودم بودم میان ابرا \:D/ \:D/ بعدا بخار گشتم رفتم به آسمان ها
در اسمان ابی یک تکه ابر دیدم \:D/ \:D/ با شور و شوق بسیار رفتم به ان رسیدم
باران شدم چکیدم در قطره قطره خاک \:D/ \:D/ بارانمو بارانم بارانمو بارانم
فک کنم یه هف هش خط جا انداختم ولی باور کنید خیلی به خودم فشار آوردم همین قدشم نوشتم =P~ =P~ =P~
 
Back
بالا