شعرای بچگیمون

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع vahidd
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : شعرای بچگیمون

دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده ;D
خبر دارین؟
- نخیــــــــــر :-??
بی خبرین؟؟!
- نخیـــــــــــر :-/ #-o
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

ما وقتي كه ميخواستيم گرگ بازي كنيم اينو ميگفتيم
دستمال من زير درخت البالو گم شده
سواد داري؟
نچ نچ
بي سوادي؟
نچ نچ
بعدش يكي يكي ميشمرديم ميگفتيم:
پس تو گرگ امروز ما هس تي
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

نمیدونم تو پستای قبل هست یانه ولی...
عروسکه قشنگ من قرمز پوشیده/تو رخت خواب مخمل آبی خوابیده /یه روز مامان رفته بازار اونو خریده/قشنگتر از عروسکم هیچکی ندیده/عروسکه من چشماتو وا کن/وقتی که شب شد اونوقت لالا کن/حالا بیا...(یادم رفت!)
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

ادامه ش اينه:بيا بريم توي حياط با من بازي كن،تاب بازي و توپ بازي و طناب بازي كن
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

اصن من از بچگی هم یه سوژه مناسب بودم واسه کل کل کردن...
همه بچه های مدرسه با هم میخوندن : علی بهاری چه آسون بشین برو خیابوون هنوزم صداشون تو گوشم هست اصن وضیییی 8-}
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

دیشب سوسک اومد خونمون / رفت تو وان حموم / ... اومممم ؟! :دی
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

والا نمی دونم با چه اسمی در اصل این شعر خونده شده!
اما خواهرم به من اینو یاد داد ;D
صدف که از خواب پا میشه مثل طلبکارا میشه!
داد می زنه کو شونه کو آینه چرا در گنجه بازه ماشین دودی درازه!؟
چرا سگه واق واق می کنه چرا ماشین داغ می کنه؟ ;D
بهش می گم صدف جون ;D ;D
پا میشه مشتم میزنه لگد به پشتم میزنه ;D
حالا بگین بچه ها کار صدف درسته؟ ;D
بعد یه جماعتی می گن نه والا نه بلا ;)) ;D
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

به نقل از الینـــا :
دیشب سوسک اومد خونمون / رفت تو وان حموم / ... اومممم ؟! :دی
این والا مال بچگیام نبود... راهنمایی بچا میخوندن
شبانگاهان سوسک اومد خونمون از تو وان حموم من نترسیدم
بابام گفتش این دیگه چی چی بود مثل آرپی جی بود من نترسیدم.... (با تشکر از بچا رهنون)
دبستانم که بودم دو تا شعر حافظ بلد بودم. مخصوصا الا یا ایهاالساقی رو دوست میداشتم ;D
تا قبل ۷ سالگیم هم... کلا با کسی بازی نمیکردم
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

من از اون جایی که بچه ی باهوش و روشن فکری بودم, شعرهای مولانا رو میخوندم!! :-" ;D
ولی این شعر تاریخی رو خیلی میخوندم!! وحشتناک!!
یه شعر که اندی میخوند:
سرخ و سفید و آبی/چتر قشنگ روشن.........
بقیشم یادم نمیاد خداییش!!
ولی این شعررو خیلی میخوندم!!! نمیدونم چرا؟!! :-??
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

به نقل از afstspeed :
این والا مال بچگیام نبود... راهنمایی بچا میخوندن
شبانگاهان سوسک اومد خونمون از تو وان حموم من نترسیدم
بابام گفتش این دیگه چی چی بود مثل آرپی جی بود من نترسیدم.... (با تشکر از بچا رهنون)
دبستانم که بودم دو تا شعر حافظ بلد بودم. مخصوصا الا یا ایهاالساقی رو دوست میداشتم ;D
تا قبل ۷ سالگیم هم... کلا با کسی بازی نمیکردم
نه واسه منی که کودک درونم همواره زندس ! :دی
راننده سرویس پنجممون میخوند منم یاد گرفتم هههخخ
لازم به ذکره که بگم من اون موقع کاملا کودک بودم و با الانم فرقی ندارم :-"
دیشب سوسک اومد خونمون / رفت تو وان حموم / من نترسیدم ... من نترسیدمـــ
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

تپولویم تپولو صورتم مثل هلو
..مامان خوبی دارم
..میشینه توی خونه ...میدوزه دونه دونه
میپوشم خوشکل میشم مثل یه دست گل میشم :P
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

ی روزی آقا خرگوشه..افتاد دنبال موشه..موشه پرید تو سوراخ...خرگوشه گفت آاااااااااااااااااااااخ
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

یه شعر می نیویسم که پسرای مهد کودک میخوندنش....
مثلن بچه های خفن اون زمون بودین دیگه ...... :)) :-"



در سال 1320 رفتم خونمون دیدم زنم نیست...

گفتم : همسایه...آی همسایه زنمو ندیدی؟؟؟؟

گفتش : بخدا شوهر منم نیس!!!!!!!
<:-P


...

یا یکی دیگشم این بود :



خررو ببین داره چشمک میزنه

گاورو ببین لباسش برق میزنه

خره و گاوه همدیگرو ندیده بودن

حالا که دیدن همدیگرو پسندیدن

شب عروسی,عروس خانوم غش میکنه

آقــــا دوماده حلقشــــو پرت می کنه

بادا بادا مبارک بادا ... ایشالا مبارک بادا.....



<:-P <:-P <:-P <:-P <:-P :-" :-" :-" :-" ;D ;D ;D

عجب آدمایی بودیم ما..... :لایک
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

چاقاله بادوم تنبل <:-P

رفته کلاس اول

می خواد که درس بخونه

زرنگ باش نه تنبل

اول صبح پا می شه

می شوره دست و روشو

خودش دیگه می پوشه

کفشهاشو یا روپوشو

می ذاره توی کیفش

یه عالمه کلوچه

می اندازه روی کولش

بدو می ره تو کوچه

یادش می ره تو کیفش

بذاره دفتراشو

کتاب ، مداد و پاک کن

حتی مداد تراشو

تو مدرسه تا کیفو

باز می کنه بیچاره

می بینه جز کلوچه

هیچی تو کیف نداره

وقتی که توی کیفش

کتاب و دفترش نیست

یه دونه صفر می گیره

به جای نمره بیست ..
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

به نقل از Fateme Rahmati :
من از اون جایی که بچه ی باهوش و روشن فکری بودم, شعرهای مولانا رو میخوندم!! :-" ;D
ولی این شعر تاریخی رو خیلی میخوندم!! وحشتناک!!
یه شعر که اندی میخوند:
سرخ و سفید و آبی/چتر قشنگ روشن.........
بقیشم یادم نمیاد خداییش!!
ولی این شعررو خیلی میخوندم!!! نمیدونم چرا؟!! :-??
ادامش:
یه روز میوفته سایش رو آسمون میهن
عشق دوباره با ما عشق دوباره با من
مردم دل شکسته چشم انتظار صلحن
ای عاشقای ایرون
خسته از این زمونه
چتز قشنگ روشن وا میشه روی خونه (اینجا ریتم عوض میشه)
زمونه با عاشقا همیشه مهربونه
(بعد این جا یه چیزی راجع به چرخ بهارو چرخ گردون و اینا میگه یادم نمیاد) میشمره لحظه هارو
زنده کنیم بهارو زنده کنیم ............
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

چرا شعر "با رفیقان نشستم......" را نمیگی؟ اقای afstspeed ؟؟!!
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

چرا نگم...
با رفيقان نشستيم شبي را
ميزديم تا سحر قلقلي را
اي دريغا كه پيكنيك تموم شد
نعشگي بر رفيقان حروم شد
.
يادش بخير اتوبوسهاي سرويس راهنمايي...
 
پاسخ : شعرای بچگیمون

به نقل از گل دختر ایران :
ی روزی آقا خرگوشه..افتاد دنبال موشه..موشه پرید تو سوراخ...خرگوشه گفت آاااااااااااااااااااااخ
کوچیک که بودم با این شعره میخوابیدم!!!! ;D ادامش:
وایسا وایسا کارت دارم، من خرگوشی بی آزارم، از سوراخت بیا بیرون، نمیخوای مهمون؟!
موشه یواش اومد بیرون، یه نگاهی کرد به خرگوش، دید که گوشاش درازه، دهنش بازه،
گفت: شاید میخواد بخورتم یا با خودش ببرتم، پس میرم پیش مامانم، آنجا میمانم،
مادر موشه عاقل بود، زنی باهوش و کامل بود، یه نگاهی کرد به خرگوش، گفت به بچه موش:
نترس جونم یه مهمونه، خیلی خوب و مهربونه، پس برو پیشش سلام کن، بیارش خونه! ;D
 
Back
بالا