پاسخ : سمپادی های تهران [علامه حلی]
عزیز من...
تو برو از بچه های راهنمایی حلی 2 بپرس...پوریا عابدی رسما توی راهنمایی خود توآلت پایه بود
...هر کی از راه میرسید ی تیکه ای چیزی ب من مینداخت...منم تو دلم میگفتم"بیخیال باو...آدم نیستن جوابشونو بدم [-("
الان...نمیگم خیلی آدم شاخیم و اینا...نه...بحث اینا نیست...
بحث اینه ک الان من"خودم اکیپ دوستی ساختم...مدت مدیدی ب خاطر این سرکش شدنم هیشکی محلم نداد...ولی الان من خودم از قطب های اجتماعی!
مدرسه هستم..."
ب قول استادم از معدود افرادی هستم ک"آدما دورم جمع میشن..."
از خودت میپرسم پارسا...تا حالا دیدی من بخوام تو جمعی باشم و نتونم؟...
حالا...اینا رو نگفتم ک بگم خیلی شاخم و اینا...
اینا رو گفتم تا پشت سرش بگم...
ب خودم افتخار میکنم ک تغییر ساز بودم و در عین حال متغیر...
پارسا نمیدونم از این چیزا توی پایتون هست یا نه...
امین تو فکر کنم یادت باشه اینی ک میگم رو...ما پارسال(اول ک بودیم)ی مجمع داشتیم...توش مثلا اغلب آدم شاخ میاوردن تا حرفای درسی یا چیزای دیگه بزنیم...
ی بار...طرف اومد بالا...گفت من روانشناسم...بعد شروع کرد گفت اسلام چ خوبه و رابطه با جنس مخالف بده و نمیدونم هر کی خودشو از این چیزی بکشه بیرون نفع برده و...
همون لحظه پاشدم اجازه گرفتم گفتم آقا شما چرا فقط عقیده ی خودتونو میگید؟...چرا اصلا از آزادی جنسی ک تو آمریکا هست دم نمیزنید؟...آیا از صیغه پایینتر است آزادی جنسی؟
پارسا ی لحظه فکر کن...ببین چ شجاعتی میخواست...توی مجمع علامه حلی...بلند بشی و حرف عقیدتی ضد اینا بزنی...
یکی از دلایل اصلی محبوبیت من از اون ب بعد همین قضیه بود...
ولی مهم واسم اینه ک من برای دست زدن بچه ها بلند نشدم...من بلند شدم تا تغییر ایجاد کنم...
و پارسای عزیز...حالا مفتخرم...ک حلی هر چی بشه...منم توش سهیم بودم و هستم...
:)