پاسخ : سمپادی های قم
من و دوستان اصلا رو امکانات و کمک مدرسه حساب وا نکردیم و نمیکنیم!
اینا هنوز که هنوزه اونجور که باید بمون اطمینان ندارن!
بالاخره این کارا باس از یه جایی شرو شه
باورمون ندارن
منکه اصن از چشای مدیر میترسم!وقتی هم تو دفتر کار داریم سعی میکنیم نزدیک میز مدیریت نشیم اصن!:-s
اما روزی میرسه که از حمایت نکردن ما پشیمون میشن! من مطمئنم!
من دلم واسه چشمک زدن های خانوم خالقی تنگ شده...!
واسه زِبون دراز گفتنای خانوم معماریان تنگ شده...!
واسه بحثامون با خانوم بشیری تنگ شده...!( یادش بخیر یه بار از خواجه رسیدیم به بیمار های تی اس

)
واسه رو زانو نشستن خانوم رحیمی روی صندلی تنگ شده...!
حتی واسه مظلومیت های خانوم خدا پرست تنگ شده...!
واسه کوفته برنجی گفتن خانوم یوسفی تنگ شده...!
من حتی دلم واسه "این شیرینی خوردن داره..." های خانوم متش وقتی شیرینی المپ رو میبردم تو دفتر تنگ شده...!وقتی که یه معلمی بر نمیداشت اینو میگفت و اون معلم بر می داشت!از روبه رو شدن باهاش میترسیدم و هنو میترسم اما یه حسی درونم میگه حیف شد دیه مدیرمون نیس یه چیزایی میدونس که ما گاهی شک میکردیم نکنه شنود داریم تو مدرسه!!!!
حیف هیچکدوم بر نمیگرده میشه سر زد به مدرسه قبلی اما نیشه که مث قبل بشی دانش آموزشونو اینا رو تجربه کنی!
~~~~~~~~~~~
اولین باری که از خودم خجالت کشیدم موقعی بود که خانوم خالقی واسه نمره 18.5ام یه اخمی بهم کرد طوری اثر داشت که دفعه ی بعد نمره کامل گرفتم!حتی دلم واسه اون اخمش هم تنگ شده!
کیا با اینا خاطره دارن؟!
~~~~~~~~~~~
سال پایینیای ما که سال دیه میاید ور دل خودمون
تا میشه از اینا جمع کنید تا میتونید! میاین و میشین افسوس خورده های شماره nام!
البته این جا هم قشنگیای خودشو داره!
اه منم که همش یادم میره در حال گذریم!( گذر کریم رود

)
(ببخشین زیاد شد)
×متوالی ممنوع