موزه

[Seti]

اولین شعر هام ! شعرهای سـتــایــش

اینا اولین شعرهای منه !

یاس این دیوارها
دیوانه وار
ویرانه وار
میرساند بی تو بودن
بی تو سر کردن
کبودم
وقتی که
دیوانه وار
ویرانه وار
درتضاد یاس این دیوار ها
در سجودم



__________

هر دم و هر لحظه بازدم
بخش سیال وجودم
میرساند عطر عشق را
گر نبودی
من نبودم
بخش سیال وجودم ...
______________

ناسپاسم
آس و پاسم
جز توی هر لحظه ماهرو
من ندارم
که بنازم
مال تو
مهره و تاسم
تیش و داسم
تو فقط باش
که بنازم
و بنازم

____________

من توانم
بربایم
در گمگشته پریان جهان را
نه نه
اشک نریز
که رباییدن اینها
کمر از رستم دستان گسستاند
چه رسد من
که ز نبض جاری تو در وجودم
لرزم و زار زنم
سست شوم
پس نتوانم

______________

لاشرف
آنکه بدونت
سخن از عشق دواند
و نداند
در خلا
عشق نتواند ناتواند


_____________

گفتی که جنونت بفروش تا که بیایم
و رفتی
و ندانستی
که بی تو
نه مجنونم و جانی
که نهانی
بی جوانی
پی جانی
_____________

کی تو خواهی
که بیایی
رنج ما را
بربایی
و بیایی
که جهان آمدنت را
جشن گیرد
و
تنفس
ز دمت
نفس گیرد


افتضا بود ، نه ؟ [-(

 

[silence]

پاسخ : اولین شعر هام !

به نظر من افتضاح نبود ولی فوق العاده هم نبود.
بخش اول و بخش چهارم تقریبا خوب بودن.
نمی دونم قرار بود وزن داشته باشه یا نه؟! اگه قرار بوده باید کلا تجدید نظر کنید تو این شعر.

بعضی عبارت ها تا حد زیادی آشفته بود. انگار که شاعر خواسته باشه تند تند یه چیزایی رو سر هم کرده باشه. مثلا همین جاش که می گه:
"نه مجنونم و جانی
که نهانی
بی جوانی
پی جانی!"

یا این:
"مال تو
مهره و تاسم
تیش و داسم
که بنازم
و بنازم!"

یه سری عبارت ظاهرا ادبی هم داشت که به نظرم بیش از حد ابتدایی بود مثل : " جز توی هر لحظه ماهرو! "

در کل بعضی تعابیرش جالب بود. شاید اگه به جای شعر یه متن ادبی می شد خیلی بهتر بود.

 

[andia]

پاسخ : اولین شعر هام !

شعر و ...بهانن فقط انتقال احساس مهم كه برا تو هم خوبه

 

[نادیا]

بارانی در پیش است

بوی اوهامی می‌‌آید که ناگزیر چنگی به تاریخ میزند

پرسه‌ها به لا یتناهی می‌‌انجامد

من این جا از سوز سردی می ترسم

که از جانب ما و به سوی ما می‌‌آید

این پرسه‌ها به سرابی می‌‌انجامد

من از چشمان بچه آهو

در حین نگاه داشتن بغض می‌‌ترسم

و از چشمان تو که می دانم خواهی‌ گریست

بارانی در پیش است

چترمان را هم کابوس تنهایی‌ با خود خواهد برد

ستاره ها سؤسؤ میزنند تا شاید

کسی‌،چیزی نگاهی‌ به آنان اندازد

و من چون ستاره‌ای از ابر‌های تیره ‌ای می ترسم که نورم را در غبار سردی پنهان می‌کنند

بارانی در پیش است

بارانی که از جانب ابر‌های تیره می اید

و کلاغ سیاهانی که قار قار میکنند

و شمع‌ای که در تنهایی‌ خاموش میشود

من و تو چون شمع می سوزیم ‌و آب می‌شویم

هر دو میدانیم سراب آب نیست

و می دانیم توهم خورشید خواب و خیالی بیش نیست

و من از زلزله دورانی میترسم

که تو را در سر در گمی گم می‌کند

به کجا خواهی‌ رفت

میدانم؛

پرسه‌ها به لا یتناهی می‌‌انجامد

دلم به حال شانه‌‌های نحیف تو می‌سوزد

که بوی نا‌ امیدی میدهد

دوست من زندگی‌ در وجودت را دوست میدارم

اما از بارانی میترسم که در پیش است

بارانی که از جانب ابر‌های تیره می‌‌آید

و کلاغ سیاهانی که قار قار میکنند

و من چون شمع در تنهایی تو می‌سوزم

چون ققنوسی آتش میگیرم

و در غربت تو ققنوس دیگری به دنیا نخواهد آمد



دوستان دوست دارم نظرات و انتقاداتو نو بگید

 

[Seti]

پاسخ : اولین شعر هام !

به نظر من افتضاح نبود ولی فوق العاده هم نبود. بازم خدا رو شکر
بخش اول و بخش چهارم تقریبا خوب بودن.
نمی دونم قرار بود وزن داشته باشه یا نه؟! اگه قرار بوده باید کلا تجدید نظر کنید تو این شعر. یه وزنی که فقط خوندنشو آهنگین کنه . فقط تو بعضی قسمتا ! تجدید نظر ؟چجوری؟

بعضی عبارت ها تا حد زیادی آشفته بود. انگار که شاعر خواسته باشه تند تند یه چیزایی رو سر هم کرده باشه. مثلا همین جاش که می گه:
"نه مجنونم و جانی
که نهانی
بی جوانی
پی جانی!"
آخه خیلی روش فک کردم خسته شدم ( . اما خیلی شتاب زده نیس . گفتم مجنون و دیوونه نیستم . یه آدم پنهانم که جوونیمو از دست دادم و دنبال یه جان تازه ام :-& !!! خیلی شتاب زده س ؟
یا این:
"مال تو
مهره و تاسم
تیش و داسم
که بنازم
و بنازم!"

یه سری عبارت ظاهرا ادبی هم داشت که به نظرم بیش از حد ابتدایی بود مثل : " جز توی هر لحظه ماهرو! "
آره اینو موافقم !
در کل بعضی تعابیرش جالب بود. شاید اگه به جای شعر یه متن ادبی می شد خیلی بهتر بود. متن ادبی ؟ آخه همون نمیچه وزنشو دوس داشتم #-o

ممنون که نقدش کردین !

شعر و ...بهانن فقط انتقال احساس مهم كه برا تو هم خوبه

ببخشید خیلی منظورتو نفهمیدم ! انتقال احساسم بالاخره خوب بوده یا جای کار داشته ؟!

 

[saray]

پاسخ : بارانی در پیش است

قشنگ بود.......... من تونستم کاملا تصور کنم....... حسش عمیق بود!!!!!!!!!
خیلی خیلی قشنگ بود!

 

[andia]

پاسخ : اولین شعر هام !

منظورم اين بود كه وزن و قافيه و... مهم نيستن مهم بيان احساسن!بله مال شما خوب بود

 

[Seti]

پاسخ : اولین شعر هام !

منظورم اين بود كه وزن و قافيه و... مهم نيستن مهم بيان احساسن!بله مال شما خوب بود

ممنون :)

 

[كوثر!!]

پاسخ : اولین شعر هام !

سلام منشاعرم شعرهامم گذاشتم اينجا ام ببين وقتي مي خواي قافييه شعر هاتو درست مني بايد بيشتر ازدو حرف باشه عجله اي هم شعر نگو احساستو منتقل كن چن ساله داري شعر مي كي بايد تلاش بيشتري بكني در هر حال براي شروع بد نيست
خواستي يه سري به شعر هايي از به نيا بزن شعر هاي خودمن

 

[unique777]

پاسخ : بارانی در پیش است

بارانی در پیش است...
صدای فاصله ها سکوت تنهایی مان را می شکند...
بیا تنهایمان را با قطرات باران پر کنیم...
باران وجود من
باران وجود تو...
سهم من همان یک قطره ی وجود تو باشد
و سهم تو تمام هستی من...
این باران نه باران بهاری ست که بیاید و شیدا کند و برود...
نه باران پاییزی که دیر بیاید و زود برود...
این همان تکرار حضور ثانیه های بودن است...
که آرزو می کنم تکرارت بی انتها باشد...

نادیای عزیز متنت هم خیلی قشنگ بود...
جای انتقادی نداشت....

 

[she wolf]

پاسخ : اولین شعر هام !

خیلی چرند بود شبیه شعرای یاس منگولا بود
شما شعر نگو تو به این می گی شعر؟آخه قافیش کجا بود [-(

 

[samet57]

پاسخ : اولین شعر هام !

خوب بود ولی خیلی تکرار داشت مثلا به جای چند بار دیوانه وار یه چیز دیگه میگفتی در کل خوب بود

 

[علی دلاور]

پاسخ : اولین شعر هام !

خوبه :)
ظا هرا فقط شعر های خودم بی خوده
افرین همه خوب شعر میگید

 

[negar73]

پاسخ : اولین شعر هام !

عالی بود واسه اولینا
فقط این تیکه مشکل وزنی داشت:
ناسپاسم
آس و پاسم
جز توی هر لحظه ماهرو
من ندارم
که بنازم
مال تو
مهره و تاسم
تیش و داسم
تو فقط باش
که بنازم
و بنازم

_________
روش کار کن .
در کل دمت اگزوز

 

[she wolf]

پاسخ : بارانی در پیش است

من که اصن نخوندم چون از ظاهرش معلومه زاقارته!!!!
برو باو!!!

 

[negar.mr]

شعرای من....

من اصن بلد نیستم شعر بگم... :-[
این شعر رو هم کلاس دوم راهنمایی زنگ ورزش جو گیر شدم گفتم :-[
البته بازم شعر گفتم
انشا... تایپشون میکنم، بعد میذارمشون اینجا... :)
اشکال که زیاد داخل شعرم هست
خودم میدونم
ممنون میشم راهنماییم کنید :)
مرسی
====================================
جدال آبی و قرمز
شد آغاز با سکوت داور نبرد زمین نیمه سبز و هوا سرد سرد
تماشاچیان کف زنان، بی قرار همه گرم فریاد و جیغ و شعار
یکی بسته روبان آبی به سر زده اند غضب دست ها بر کمر
به فریاد گوید، عجب فرصتی چرا گل نشد، حیف شد، لعنتی
کشد از ته دل یکی آه سرد گوید چرا توپ را گل نکرد
حال کمی سر زنیم به رقیب که رنگ لباسش بود رنگ سیب
یکی پرچم سرخ دارد به دست بس کف زده گشته انگار مست
بالا و پایین همی می پرد به تن جامه ی خویش را می درد
به پای رقیب لگد میزند چه بی تربیت حرف بد می زند
برومند اگر ناگهان مشت زد شنید از مقابل یقین حرف بد
بود هر چقدر آدمی بامرام شود صبر هم هر چه باشد تمام
ریال تماشاچیان شد تلف طلای زمان رفت آسان ز کف
:)

 

[amir.mr]

پاسخ : شعرای من....

زده اند غضب دست ها بر کمر

این تیکه وزنو بهم ریخته...خودت اینو خوندی اصلا؟به نظرت بهتر نیست بنویسی:زده از غضب دست ها بر کمر؟

گوید چرا توپ را گل نکرد

این تیکه هم خیلی ناموزونه،ولی نظر خاصی براش ندارم.

حال کمی سر زنیم به رقیب

ده بار بهت گفتم این فاجعه است،باید کلا از نو نوشته بشه این قسمت.

بس کف زده گشته انگار مست

یه "که" بهش اضافه کنی بهتر میشه.

به پای رقیب لگد میزند چه بی تربیت حرف بد می زند
برومند اگر ناگهان مشت زد شنید از مقابل یقین حرف بد
بود هر چقدر آدمی بامرام شود صبر هم هر چه باشد تمام
ریال تماشاچیان شد تلف طلای زمان رفت آسان ز کف

به پای رقیبش قشنگ تر میشه فکر کنم.
برومند گر هم همینطور
کلا از نظر ادبی نمیشه اشکال زیادی از شعرت گرفت...معنیش تو خودشه دیگه...
ولی ادامه بدی،یه چیزی میشی!

 

[reza-handsome]

پاسخ : شعرای من....

خیلی خوب بود نگار جان-اگه وقت بیشتری رو این کار بذاری حتما موفق میشی

 

[negar.mr]

پاسخ : شعرای من....

خیلی خوب بود نگار جان-اگه وقت بیشتری رو این کار بذاری حتما موفق میشی

وای مرسی
حتما :)
یه شعر دیگمم تا چن روز دیگه میذارم
طنزه
درباره ی مدرسمونه

 

[erfan_ashorian]

دیوانه نامه..!(طنز نامه عرفان عشوریون!)

در روایت هست از مش ممدلی ******* آن حجی خوب و چاق و تپلی
در سرزمین های چین باستان ********* از قضا میگفتند این داستان
که ببوده یک زنی عاشق ولی ******** تا بدیده مال و اسب این حجی
عاشقی را شیفت دیلیت کرده ز سر ******** در عوض کرده خودش را در به در
تا ببینه این حجی مارا شبی *********** عشق و حال و رقص و مقص و مطربی
از قضا لیلی ما عاشق ببود ******** لیک مال این حجی از سر ربود
عشق مجنون و تمام قصه ها ******** ان همه اشک و تمام گریه ها
آن همه دیوار و دور و در زدن ************ آن همه میس و پیامک ,ضر زدن!
آن همه شعر و شئور و شاعری ******** آن همه مفعول و فعل و فاعلی
آن همه چت(chat!)کردن مجنون ما ******* رفت از یادش تمام قصه ها!
از قضا یک روز دید حاجی ما ********** چون که بود این حاجیه خیلی بلا
گفت ای بانوی من خوشکل خانوم *********** رفته از فکرت تمام یادمون؟
من بمیرم چون خر دم کنده ای! ************ از برایت میشوم من بنده ای
پول و مال هر چه خواهی من به پات ************* آن قدر کفش میخرم تا بت بیاد
از برایت میروم تا مرز چین ************* میخرم م**وب و شلوارای جین
تا که او هست خیلی پرپله!(porpale) ************ گفت که حیفه این حاجیه بپره!
گفت من معشوق تو میشم ولی ************ شرط آن اینه نری سمت کسی
گفت حاجی که نمیشه این عزیز *************** من بدون صیغه هام میشم مریض!
لیک گویم که تو در بینشان **************** میشوی در قلب من همچون نشان
گفت لیلی که نمیشه این بابا!! ************ حداقل میروم هر شب صفا!
گفت حاجی گر بری باشه برو ! ************** لیک از یادت نره شام و پلو
[ادامه دارد.....]
خوشحال میشم نظرتونو بدونم :-[