موزه

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع taraneh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
در بند

زبانم لال شد

از بس که فریاد نکشیدم،

چشمانم کور شد

از بس که نادیدنی ها را دیدم،

و گوش هایم نیز

کر شده اند،

زیرا

ناشنیدنی ها زیاد است !!!

خواستم فریاد بکشم،

ولی ترسیدم،

از بس که مرا می پایند.

در این چهار دیواری،

خوب بودن سنگین است،

حقیقت ننگ است

و من

سر تا پا

محکومم.
 
مرگ من

سلام
از اونایی که شعر دفعه قبلیمو خوندن و نظر گذاشتن خیلی متشکرم
عمدتن گفته بود ن کوتاهه که خوب باید بگم اصلن سبک شعرهای من این جوریه همشون کوتاه .
دوست دارم اگه قرار چیزی بگم یا حرفی بزنم کوتاه و مختصر باشه
به نظرم شعر کوتاه تاثیرگذار بهترین نوع شعره .
و اما شعر این دفعم
اگه در مورد این هم نظر بدین خیلی متشکر می شوم .
من همه ی نظرها رو می خونم و خیلی هاشون واقعن کمکم می کنن پس بعد خوندن شعرم حتی اگه یه جمله هم دربارش بنویسین خیلی عالیه ]

دستان مقدست را روی چشمانم بکش
نه برای اینکه مسیح باشی برای بیناییم
و نه به این خاطر که روح پاکت را از نو در من بدمی
این بار می خواهم
تقدس دستانت پلکهای خسته ام را برای همیسه ببندن
دوست ندارم با چشمان باز بمیرم
تاریکی زیباتر است
>:D<
 
پاسخ : مرگ من

من خوشم اومد آفرین
 
پاسخ : مرگ من

اين يكي خيلي قشنگ تر بود!!
درست كوتاه بود ولي هم حس داشت هم هدف!!
 
پاسخ : مرگ من

=D>
 
پاسخ : شعر های استاد!

اگه تمرین کنی مطمئن باش به یه جاهایی میرسی
 
پاسخ : شعر های استاد!

به نقل از alireza-zamiri :
بی وزنه!
زیاد نباید گیر این چیزها بود... بال آدم رو میبنده!
بال آدم رو نمی بنده بلکه به اون درست پرواز کردن رو یاد می ده ؛ شعرهای ایرانی با همین ظرافت ها به اوج رسیده!
 
پاسخ : مرگ من

من اصلا ترجیح میدم فعلا نمیرم . یه نفرم هست تو مدرسه ی ما که شعرهای قشنگی میگه . خیلی هم شعراش قشنگه . از همینجا بهش میگم اگه میشه بیاد چند تا از شعرهاشو بنویسه تا همه لذت ببرن . شعر توام واقعا عالی بود . حتما ادامه بده
 
پاسخ : دو در

شعراتون قشنگه ؛ آفرین
 
اشعار saray

«باز مهتاب دل افروزم خدایا دیر کرد
خانه هم زندان شد و زندانیان دلگیر کرد» تضمین از شهریار
باز اشکی حلقه زد در چشم خون
باز اندوه دلش مجنون لیلا پیر کرد
در افق ماهی پدید آمد ز دور
باز با نازی به دل از جان شیرین سیر کرد
در دلم جز اشک و لبخندی نبود
زندگی هم با من این افسانه ها تدبیر کرد
یاد آن روز وداع روح بخش
من چه گویم غصه هایم در گلویم گیر کرد
قصه ای از ماه بشنیدم که گفت
عاشقی این چرخ دون را شیر کرد
ساقیا با دل مرو از راه عقل
چونکه عقلت زلف او زنجیر کرد

میخام عیب و ایراداشو بگین! و انتقاد کنین...... تعریف الکی نمیخام!
 
پاسخ : لطفا نظرتونو بگین!

مصراع های اول و دوم ابیات خیلی با هم اختلاف هجا دارن. بعضا سه یا چهارتا اختلاف دارن. این، وزن شعرو به هم میزنه. البته اگر قصد سرودن یک غزل کلاسیک رو داشته اید.
 
پاسخ : لطفا نظرتونو بگین!

به نقل از Sir ISO9018 :
مصراع های اول و دوم ابیات خیلی با هم اختلاف هجا دارن. بعضا سه یا چهارتا اختلاف دارن. این، وزن شعرو به هم میزنه. البته اگر قصد سرودن یک غزل کلاسیک رو داشته اید.
ممنون. مرسی دستتون درد نکنه. سعی میکنم اصلاحش کنم!
 
پاسخ : لطفا نظرتونو بگین!

آهنگ و وزنش که عالیه.
ولی بعضی جاهاش ازمعنیش سر در نیاوردم
 
پاسخ : لطفا نظرتونو بگین!

شما بگین کجاهاش خودم براتون معنی کنم! :-)
 
پاسخ : لطفا نظرتونو بگین!

از لحاظ معنی و قافیه ها بی نقصه و خیلیم معرکست!!!!!
اما منم فکر میکنم مصراع ها اختلاف وزنی دارن!!!
 
پاسخ : لطفا نظرتونو بگین!

شعره قشنگیه.من خیلی باهاش حال کردم
اشکالش اختلاف هجا هست که باعث شده وزن بعضی جاها بهم بخوره
معنی بعضی بیتاهم با مفهوم کلی شعر خیلی فرق داره
مثل این قسمت:در دلم جز اشک و لبخندی نبود
زندگی هم با من این افسانه ها تدبیر کرد
نمیدونم شایدم من مفهوم کلی رو نگرفتم
بهر حال دمت گرم
 
شعر نادیا : یک کلمه

باد می آید;
من در غروب خورشید به رهی بی پایان مسافرم
کوله باری دارم که در آن جز قصه ی مادر بزرگ, بار دیگری نیست
من از پس آن افق می آیم
آن که سرخ است هنوز
آن که در جنگ غروب خورشید ,داغ دار است هنوز
من زان دیارم که شبش تاریک است
اما باور ندارم
باورندارم عاقبت گل سرخ ,مرگ است
و آواز قناری خاموشی است
از خلوت تنهایی ام می آید صدایی که نجوا می کند سرود "نمی میرد ستاره"را
نمی میرد
من کوزه گلی می سازم
لب جوی می برمش
آبش می کنم
می برم به آن افق
آن جا که خانه است هنوز
سیرابش می کنم
دسته گلی می سازم با روبان سبز
می گذارم بر سر قبر تفنگ
قایقی می سازم با چوب درخت
من نجارم تبرم شاخه گلی است
یا که یک دفتر شعر
می نهم بر سر رود
می روم آن سوی دشت
در پی یافتن یک کلمه
آن که مدت هاست از زبان افتاده است
لای شاخ و برگ ها پنهان شده است
می یابمش
باز می گردم باز
و به آن جا می روم
آن جا که بال سپید می فروشند
کفش ها یم می نهم در عوض با کوله باری پر ز بال سپید
باز می گردم باز
گذزم از سر کوه
گذرم از سر دشت
روم به زادگه طلوع خورشید و شیر
بدهم بال سپید به جوان و کودک و پیر
زن و مرد
تا که با چشمانی با اشک شوق و دلی پر هوس و شور
تا ابد پرواز کنند
 
پاسخ : یک کلمه

این تیکه اش جالب بود:
دسته گلی می سازم با روبان سبز
می گذارم بر سر قبر تفنگ
 
پاسخ : یک کلمه

زیبا بود. یک کم حال و هوای بعضی اشعار سهراب رو داشت.مثل نشانی.

این که گفتید افق بخاطر جنگ غروب خورشید سرخ و داغداره رو هر چند قبلا هم شنیده بودم اما باز هم تعبیر زیبایی بود.

اما به نظرم این که گفتید" تبرم شاخه گلی است یا که یک دفتر شعر" یک کم به دل نمی شینه. نه دفتر شعر نه شاخه گل برای تبر بودن وجه تناسبی ندارن.
 
پاسخ : یک کلمه

به نقل از silence :
زیبا بود. یک کم حال و هوای بعضی اشعار سهراب رو داشت.مثل نشانی.

این که گفتید افق بخاطر جنگ غروب خورشید سرخ و داغداره رو هر چند قبلا هم شنیده بودم اما باز هم تعبیر زیبایی بود.

اما به نظرم این که گفتید" تبرم شاخه گلی است یا که یک دفتر شعر" یک کم به دل نمی شینه. نه دفتر شعر نه شاخه گل برای تبر بودن وجه تناسبی ندارن.
اون تیکه برا این بود که بگم تبرم خشن نیست درخت نمی بره ابزارم صلحه ولی آره زیاد به دل نمی نشست.
 
Back
بالا