سرکار گذاری!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samaneh.Z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سرکار گذاری !

مایک معلم زبان داریم تو بگو گورجه ;D گونی سیب زمینی بزارن بجاش بهتره
هر جلسه که میاد سرکلاس میخواد درس بپرسه میگه خب درستون کجاس ؟؟؟؟ما هم مطابق میلمون هر جا همه ی کلاس خونده باشن میگیم اونجا
شاید کلمه ها رو 2 با برامون درس بده
 
پاسخ : سرکار گذاری !

اون هفته کل هفته رو مدرسه نرفتم چون گفته بودم دارم میرم کربلا البته خدایش رفته بودم اما هوایی ولی معلمای مدرسه فک میکردن زمینی رفتم و دو هفته کامل مدرسه نرفتم و وقتی شنبه هفته سوم رفتم مدرسه دیدم همه دارن منو بوس میکنم اول شک کردم بعد یادم مد ون هفته رفته بودم کربلا.
 
پاسخ : سرکار گذاری !

يه بار بنده با همكاري يكي از دوستان ،بنده خدايي رو سركار گذاشتم ،بهش گفتم:" تو ١٠٠٠تومن قرض گرفتي هنوزم پس ندادي خجالتم نمى كشي؟!؟!؟"
بنده خدا باور كرد اومد هزاري بده بهم بهش گفتيم :دو هزار تومن گرفتي بعده عمري هزار پس ميدي؟
بيچاره دست كرد تو جيبش كه دو هزاري بده كه زديم زير خنده :))
 
پاسخ : سرکار گذاری !

دبیر کامپیوتر بهمون برنامه داد گف بااستفاده از حلقه ها از5 تا 9 رو درهم ضرب کنین..منو دوستم هم همرو درهم ضرب کردیم بعد دستور نمایشش رو دادیم بعد شروع کردیم به جیغ زدن که اره ما تموم کردیم..خانومه اومد نگاه کرد بعد گف حالا برنامه رو بیارین ببینم!ماهم اوردیمش و خانومه عصبانی شد و کلی خندیدیم :))
 
پاسخ : سرکار گذاری !

فک می کنم اکثرا این تجربه رو داشتین که وقتی کلاس شروع میشه و یکی از بچه ها حواسش نباشه بهش بگین بدو برو اقا صدات کرد اونم پاشه بره یا بگین ناظم تو زنگ تفریح صدات کرد نبودی
اخ اخ اخ :))
 
پاسخ : سرکار گذاری !

تو بازی اندویدی فروت کرفت یک قبیله دارم رتبش 30 هست !!! 60 نفر عضو داره !!!

یک روز یک دخنپتره اومد اسمش رو گفت شهر هم گفت گفتم چند سالته نگفت !!!

بعد از سوال جواب فهمیدم بچه دبستانیه دلش هم از پسرا پر هست به خاطر مزاحمت های عده ای از پسر ها

گفتم من که مثل اونا نیستم (واقعا نیستم من بدون مامان بابام از خونه بیرون نمیرم :-) )سنتو بگو به کسی نمیگم گفت منم سریع چت رو پاک کردم تا کسی نبینه همون لحظه یک فضول اومد گفت چرا پاک میکنی گفتم یک راز یه بین خودم و یک از بچه ها !

شروع کرد : نامرد - فکر میکردم با هم دوستیم - به من نمیگی ؟ - باهات قهرم - با من حرف نزن

گفت حداقل بگو کی بود یوزرش رو بگو ؟

گفتم نمیشه حتما خوب نیست بدونی - نمیشه قول دادم

دبگه عصبانی شدم گفتم بگم گفت بگو

گفتم خواهرم رو اوردم تو قبیله ! (من خواهر ندارم :-) )حالا یوزرش رو می خوای ؟

افتاد به غلط کردن الان 2 هفته هست که پیداش نیست
 
پاسخ : سرکار گذاری !

یکی از دوستام گف یه خاستگار برام اومده قراره ازدواج کنم
خیلی نارحت بود دوستامم همینطور
من باور م نشد
اعصابم خورد شد و هرچی از دهنم درومد بار خاستگاره کردم
نزدیک بود گریه کنم ک گفتن سرکاری:|
 
  • لایک
امتیازات: niky
پاسخ : سرکار گذاری !

وحشناک ترین حالتی که بنده سرکارگزاری کردم این بودکه بنده اسم خودمو تو گوشی چند نفر از جمله خواهرم، دخترعموم و چندتا آدم بدبخت دیگه که ایرانسلی بودن به ایرانسل تغییر نام دادم.تا چند هفته همین طوری به اینا از طرف ایرانسل اس ام اس می دادم.تا اینکه یه روز همه خونه مادربزرگم جمع شده بودیم بعد من به دونه به دونه اینا اس ام اس دادم که شما یک عدد دوچرخه، تلویزیون و چیزایی از این قبیل برنده شدین.بعد همه اینا به صورت یک هویی خوش حال شدن در حد انفجار! هیچی دیگه عموها و مادربزگ و پدربزرگ و مامان و بابام همه تعجب زده بودن از این همه خوش شانسی خانوادگی تا اینکه بنده به گوشی دخترعموم زنگ زدم.اون طفلکم گفت ایرانسل زنگ زده.بعد که من گفتم الو خوبی یاسمین جایزت مبارک باشه!جمعیت شوکه شدن و بعدم زدن زیر خنده و در آخرم این4نفر افتادن دنبالم برای ساقط کردنم از دنبا!
 
پاسخ : سرکار گذاری !

ما یک شنبه ها و دوشنبه ها هندسه داشتیم، یه بار یکشنبه امتحان هندسه داشتیم، معلم اومد امتحان بگیره، قبل از اینکه حتی سلام کنه، ما گفتیم میشه امتحان فردا رو بندازید هفته دیگه؟ اونم بعد از کلی که اصرار کردیم، قبول کرد که امتحان فردا رو بندازه هفته ی دیگ] در صورتی که ما امروز امتحان داشتیم :))
 
پاسخ : سرکار گذاری !

ناظم : هی تو تو وایسا بهت میگم چرا نمیری تو کلاست اسمت چیه؟؟ با توام وایسا بهت میگم وایسا ( و دختر وارد کلاس شد)
ناظم : آرزو
- بله؟
- تو مال این کلاسی؟
- بله
- اون رو میشناسی؟
- بله ;D
- اسمش چیه؟
- کی خانوم
-همون که گفتی میشناسیش
- خانم من همه رو میشناسم شما آدرس بده ;D
- اون
- کدوم خانوم؟
- همون دیگه
- کدووووووووووم؟؟
-بابا اونی ک اونجا وایساده
- آهان اون؟
- آره
- برا چی میخواین؟
- کاریت نباشه
-چشم خدافظ
- خدافظ
دوباره ناظم :چی چی خدافظ؟ اسمش رو بگو؟
- کی رو؟
- اون رو
- آهان اون
- آره
-
-بگودیگه
- چی رو ;D :)) :)) :))
- اسمش رو
- کی رو ؟
- اونی که ایستاده
- فریماه
-مرسی
- خواهش
-ع مگه چند تا فریماه داریم؟
- یکی
-خب فریماه ک اونه
- آره دیگه
- بابا اون ن که اون
- کدوم؟
- همون سمت چپی
- :o :o :o سمت چــــــــــــــــــــــــپ؟
- آره فهمیدی کی رو میگم؟
- سمت چپ
- آره بگو اسم سمت چپی رو
-( یه نگاه به دستا) مبینا سمت چپ کدوم وره؟؟ 8-} 8-} 8-} 8-} 8-}
مبینا: نمیدونم ( بعدش جیم شد عوضی :-L)
ناظم :( یه نگاه وحشت ناک به من و با حس اوسکول شدن اقدام به کوبیدن در کلاس کرد =)) =)))
بچه ها: :o :o :-\ :-\ =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> :)) :)) :)) :))
و در کلاس دوباره باز شد و ناظم به وسط کلاس هجوم آورد
بچه ها :| :| :| :| :| :| :| :| :| :|
ناظم : آرزو اسم ت چی بود؟؟ X-( X-( X-(
من: فریماه
ناظم حسابت رو میرسم
و با عصبانیت رفت که از کلاس خارج بشه ولی
- عامری مگه من هم سنتم؟؟ X-( X-( X-( X-( X-( گفتم اسمت؟
- خانوم همین الان اسمم رو همراه فامیلم گفتین
- مـــــــــن؟ :o :o :o
- بعله بفرمایین خانم اردکانی( مدیر) گفتن کارتون دارن
- :-?? ( بعدم از در کلاس رفت بیرونو کلاس این جوری شد =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)))
کلا آخرش نفهمید چی شد فک کنم فقط نمیدونم چرا این اسم پرسیدنا تو مدرسه سرایت کرده!! اول اردکانی به من میگه آرزو کو بع این ناظم میگه آرزو اسمت رو بگو =)) خدا بقیش رو ب خیر کنه :)) :)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سرکار گذاری !

این پسر خاله من یکم تو فامیل اسمش بد در رفته همش میگن آقاست سر ب زیره با حیا با ادب اوفففففففففف نمیدونین چقد ازش تعریف میکنن :-w
منم اون روز کرمم گرفت بهش زنگ زدم و از اونجایی ک شماره منو نداشت و کلا زیاد باهم کاری نداشتیم نشناخت منم
خلاصه ک اول یکم ناز کرد و بعد دوسه روز قرار گذاشت [-(
منم ب دوستم گفتم باهاش بره سر قرار
خلاصه ک این دوتا قشنگ ک محو صحبتا شده بودن رفتم پشت پسر خالم گفتم
به چ طوری پسرخاله شما کجا اینجا کجا؟ ;)
پسر خاله : :o :-s :-ss تو اینجا چ کار میکنی؟ معرفی میکنم دختر عموم مهتاب :> ;;)
من بعله مشناسمشون چ طوری سمانه خوبی؟ چ خبر مامان خوبه؟ مدرسه چ خبر بود امروز من نیومده بودم؟ ;) :))
پسر خالم :o :-ss :-ss :-ss :-ss :-ss :-ss :-ss :-ss :-ss :(( :(( :(( :(( :((
من خب پسرخاله وایسا ی عکس از دوتا تون بگیرم یک دو سه
- نهههههههههههههههههههههه :(( :((
- آ قشنگ شد خوبه
- آرزو جون من ب هیشکی نگو ترو خدا ترو خدا [-o< [-o< [-o< [-o< :(( :(( :((
من : ی شرط داره
- ;;)بگو بگو ;;) ;;) ;;)
من: هرچی تو کیف پولته بده من
- :o آرزو ؟
- پس من رفتم
-ن باشه :-L
من ;)) ( بیچاره 65 تومن تو کیفش داشت) مایه داریا خوبه خدافظ
- ع! حداقل هزار بده برگردم خونه
-ن دیگه پیاده برو همش 2 ساعت راهه ;))
- ~X( ~X( ~X( ~X( باشه فقط کسی نفهمه
- اوکی :P
هنوز ک هنوزه عکسش رو دارم و ازش سوء استفاده میکنم اینقده حال میده ;D =))
 
پاسخ : سرکار گذاری !

خب فقط واسه اینکه تاپیک خوابیده میگم
خودمونیما چقد بدجنسم من ;D ;D ;D بیچاره پسر خالم
کد:
 اسپم  ;D
 
پاسخ : سرکار گذاری !

یکی رو میشناسم ک از اول دبیرستان همیشه تو این آزمون ها بین 90 تا 100 درصد میزده ولی هر دفعه دوم میشده و یکی دیگه به نام حشمت قادرپناه اول میشده ...
بعد از 6-7 سال تازه الآن فهمیده ک فردی ب نام حشمت قادرپناه اصلا وجود نداشته و این کار فقط برای این بود ک مغرور نشه...
اون فرد که این همه سال سر کار بوده طلای کشوری و نقره جهانی ریاضی گرفته ...
الآنم معلممه...
 
پاسخ : سرکار گذاری !

تابستون پارسال تازه شرو کرده بودم واس کنکور خوندنو این حرفا میرفتم بایکی ازبچا کتابخونه واس ناهارم میرفتیم تو پارکی ک کتاب خونه وسطش بود 1روز بادوستم2تایی داشتیم ناهار کوفت میکردم توچمنا 1دفه1پسره بالباسای خاکی وخیلی سراسیمه اومد طرف ما 1پاچش تو جورابش بود تکمه های پیرنش انگاری ک کنده شده باشن برداش گف ک من باچن نفردعوام شده پولامم زدن الان پول ندارم برگردم خونه ازمون پول خاس مام ک کیف پولمون تو کتابخونه بود ردش کردیم رف کاملا هم باورمون شده بود
5مین ک گذش دیدیم همون پسره با1عده ازبچا علامه1 ک میشناختمشون سروکلش پیداش شد داش لباساشو مرتب میکرد اونجا بود فهمیدیم دستمون انداخته بودن شرط بندی بوده
 
پاسخ : سرکار گذاری !

پارسال که بخاطر کنکور من مسافرت نرفتیم اما سال قبلش رفتیم به یه منطقه تفریحی بنام سی سنگان برای خوندن نماز با خواهرم رفتیم مسجد همونجا بعد از خوندن نماز یه دفعه چشم به علامت قبله افتاد و تو اونجا بجز من و خواهرم کس دیگه ای نبود همون لحظه به خواهرم نگا کردم تو چشاش همون چیزیو دیدم که تو ذهنم بود اومدیم جهتشو عوض کردیم و همونجا منتظر شدیم تا لااقل یکی بیاد نمازشو اشتباه بخونه واااای چی شد بعد از اون حدود 10 تا خانوم اومدن اونجا که هر 10 تا شونم نمازشونو اشتباه خوندن یعنی پشت به قبله ;D
خدا مارو ببخشه التبه وقتی آخرای نمازشون رسید من چادر مشکی سرم کردم و رفتم جای علامت قبله با صدای بلند گفتم:
« مردم آزارا به علامتم رحم نمی کنن نمازگزارا نمازتون رو دوباره بخونین این جوونای نااهل با مسجدم شوخی کردن ( با این قیافه :-w) »
با خواهرم که اومدیم بیرون من: :))خواهرم: :))
 
پاسخ : سرکار گذاری !

عاغا یکی از بچه ها یه بار دوم راهنمایی بود باباش واسش گوشی خرید.یه هفته بعد گوشیشو گم کرد.باباشم دیگه واسش گوشی نخرید. :)) :)) :)) :)) بعد 4سال که دوم دبیرستانی شد با اصرار باباش واسش تبلت خرید.اینم جوگیییییییییر.هر روز تبلتو میاورد مدرسه.اینقدر هم پررو بود هر زنگ آهنگم گوش میداد.حالا این فقط تو کلاس رو تک صندلی میشینه.اونم توی دهن معلم.یه روز زنگ آخر فیزیک داشتیم.اینم طبق معمول تبلت همراش بود.یه دفعه ساعت 1 صدای اذان اومد.(اون ساعت اذان بود.)نزدیک مدرسمون یه مسجد نیمه ساخته هست.ولی هیچ وقت اذان پخش نمیکرد.حالا همه اینجوری بودیم :-? :-? :-? :-? :-? :-? :-? :-? :-? :-?معلممون طاقت نیاورد گفت چیه؟بچه ها گفتن مسجده داره اذان میگه.معلم گفت اذان؟هیچ وقت اذان نمیگه.بچه ها گفتن مسجد درست شده واسه همین اذان میگه.5دقیقه شد هنوز اذان میگفت.معلم گفت صدا خیلی نزدیک نیست؟ما گفتیم نه....کجاش نزدیکه؟شاید شهیدبهشتیه.(اون جفت مدرسمونه.)معلم یه دفه کیف دوستمو کشید تبلتشو بیرون آورد.حالا بیا درستش کن.
معلم X-( X-( X-( X-( X-( X-( X-( X-( X-( X-( X-( X-( X-( X-( X-( X-(
ما :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-"
حالا یکی از بچه ها بلندشد گفت اجازه ما نمیدونستیم.من داشتم آیت الکرسی میخوندم.ما خبر نذاشتیم.
معلم گفت چرا دروغ گفتین؟اصن توی احمق که میدونستی واسه تویه چرا قطع نکردی؟
حالا یکی میگفت اجازه ما نمیدونستیم.واقعا فکرکردیم مسجده.یکی میگفت ما داشتیم صلوات میفرستادیم. ;D ;D ;D ;D ;D ;D ;D ;D ;D ;D ;D ;D :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :))
معلمه هم باور کرد و بخشیدتمون.ما هم کلی حال کردیم.ولی طرف از رو نیفتاد.بازم تبلتشو آورد.
 
پاسخ : سرکار گذاری !

یک بار یک شیخه اومده بود مدرسمون بهمون برگه داد سوالامونو ازش بپرسیم!
من پشتو روی برگه نوشتم سوالا در پشت برگه نوشته شده!
بد بخت برگه ی منو یک ساعت داشت آنالیز میکرد که سوالارو پیدا کنه! :))
 
دوستم از یه پسری خوشش اومده بود
بعد من همینطوری گفتم عه! فلانی؟ اونکه از فامیلامونه!
اونم باور کرد!!!
دیگه هروقت منو میدید احوال پسره رو میپرسید!!:))
منم چرت و پرت تحویلش میدادم،طوری شده بود که همه بچه های کلاس احوال پسره رو از من میپرسیدن!!:))
خلاصه دوستم میخواست به پسره زنگ بزنه و دوستی و اینا،منم که رفیق بسی فداکاریَم،برای جلوگیری از بیراهه رفتن دوستم و آشکار شدن دروغم،گفتم که پریروز نامزدی پسره بوده و ... اینا
اونلم با کمال تاسف قبول کردن
منم هم تفریح کردم،هم ثواااب:))
 
+سلام چیکار میکنی؟
-دارم با خوشگل ترین دختر دنیا حرف میزنم
+وای مرسی عزیزززم
-تو چته؟خوشگل ترین دختر دنیا رو گفتم:|
(کلا تیکه کلامم شده ای جمله سرکاری)
 
Back
بالا