خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

معلم زبان ما يكم از لحاظ تلفظي شوته:دي
داشت مترادف مينوشت
گفت:! (اَو ِ ر ج)
بعد پايه تخته هم نوشت averge
ادامه داد: فك كنم يه چيزي كم داره تو املاش #-o
يكي از بچه ها: خانوممم..اره اره!!!!:-" (اَ و ِ راج ِ‌) هست :))
اينجوري بگيد a ش هم جا نميندازين ديگه
 
پاسخ : سوتی‌ها

تورو خدا نگاه کنید:
(مجله ی کودک برای بچه های 6-7ساله)
داداش کوچیکم وقتی واسش اینو خوندم با اون سن کمش تا 2 ساعت داشت میخندید..

qrpodblj8fgpk5caapvd.gif
 
پاسخ : سوتی‌ها

بعد از زنگ شیمی ٬ بچه هامون حرف های معلمه رو نوشته بودن :
خانم x میفرماید : چیزی جز فلز ٬ فلز نیست...

----

میخواستیم بریم مسابقه ٬ رفتیم سراغ معاون پایه که رضایتنامه هامون رو تحویل بدیم . ( ---> توضیح: ما مثلا باید گوشی که میبریم مدرسه٬‌ به معاون تحویل بدیم :-" )
معاون : خب ٬ همتون گوشی دارید که با خانواده هاتون هماهنگ کنین؟
من در کمال ریلکسی : بله خانوم ٬ داریم.
معاون : خب بیاید گوشی هاتون رو از توی جعبه گوشی ها بردارید...
نسترنگار : ئه ... گوشی ما چرا نیست؟ :-s
من : ئه... من... راستش... فکر میکنم گوشیم تو جیبمه! :-"

-----

بعد از زنگ تفریح ٬ یه عده مشغول بزن برقص و بالای میز و اینا بودن ٬ منم رو میز معلم دراز کشیده بودم ٬
معاون ناگهان عصبانی وارد میشه ٬ [چهار خط موعظه]
بچه ها میخندن ٬ حسابی معاون گر میگیره ٬
- خانوما ! اون روی ســَــ ... سـِکه ی منو بالا نیارین!‌
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا اصن سوتی خفنگ...

رفتم واسه زهرا کارت پستال گرفتم که واسه ولنتاین بش بدم ;;)

بعد دیدم تعداد کارتاش خیلی کم بود و مغازه رو هم میخاست ببنده فروشنده گفت زودتر انتخاب کن :-L

منم همینطور یه کارت برداشتم ولی دیدم خیلی کمرنگه عکس روش :|اصن محو بود :-\

بعد اومدم خونه خیلی ناراحت بودم یهو نگا کردم دیدم اونجا پشتش بوده ;;)یعنی اصن این طرفش که خییییییییییلی براق و زیبا بود رو دقت

نکردم ~X(
 
پاسخ : سوتی‌ها

صبح اومده م آماده شم بعد رفتم کشومو وا کردم یک ساعت عین اسکلا واستاده م دارم فک میکنم چی باید بپوشم تازه یادم اومد باید مانتو بپوشم که اونم از جالباسی آویزونه

تو نمازخونه داشتم درس میخوندم (ژانر دختر گوشه گیر تنهانشین خرخون) رو یه صندلی نشسته بودم رو یه صندلیم پاهامو گذاشته بودم بعد یهو احساس کردم یه خانومی از کنارم رد شد
برگشتم نیگا کردم دیدم مدیرمونه :-s
بعدم با حالت ;D (منظور :-") از نمازخونه اومدم بیرون
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم حسابان ِ ما 6-35 سالشه، بعد نمیتونه به ما بگه: عزیزم و دخترم و اینا... :دی
دیگه خیلی مجبور شه، میگه: آبجی !
چن روز پیش هی چن بار گفت آبجی، یهو یکی از بچه ها خیلی جدی پرسید: شما خودتون خواهر ندارین؟ :-? (منظورش خیلی عادی این بود که به خواهر خودتون چی میگین مثلا! :دی)
کلاً کلاس رفت رو هوا ! دقیقا ژانر ِ این زَنایی بود که تو خیابون یکی مزاحمشون میشه داد میزنن مگه خودت خواهر مادر نداری؟ =))


ویرایش:
+ نکته ی مهم این بود که معلممون مَرده :دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پیش رفتیم با کمک دوستان ماشین معاونمون رو پنچر کردیم!
روز بعد داشتم توی حیاط ماجرارو واسه ی دوستم تعریف می کردم
دوست دیگم که اونروز باهام بود هی میگفت ساکت ساکت نفهمیدم چرا منم به تعریف کردنم ادامه دادم
تمام که شد دیدم صحاب ماشینه(معاونه)داره با خنده نگام می کنه.
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند وقت پیش معلم دینی مون داشت درباره ی یه میوه ای توضیح می داد.اسمه میوه یادش نمی اومد . گفت: یه میوه ی گردیه بازش می کنی حس خربزه بهت دست می ده!!!!!!!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستم داشتیم ویترین یه مغازه که لباس و وسایل پسرونه داشت نگا میکردیم بعد گفتم چه کروات های قشنگی داره 8-^

بعد دیدم دوستم داره با دقت نگا میکنه... ;))یه چند دقیقه گذشت گفتم به چی نگا میکردی؟ :-??

گفت :داشتم دنبال کروات میگشتم ;;)

بعد من دوباره به ویترین نگا کردم دیدم راست میگه کرواتی وجود نداره :-/ بعد فهمیدم منظورم کمربند بوده X_X

دوستم: خاک تو سرت :-w ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز گفتم:این حین عماقته :o

دبیر مهارتمون گفت:به لغات قوتتون توجه داشته باشین
-به چی؟
-خوب گوش بده که دیگه نپرسی...مگه گوش نمیدی؟
-نه :| ;;)
روی تخته نوشت:برنامه ریزی باعث فعالیت ها فراموش نمی شود. ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو کلاس شیمی داشتیم راجع به این انرژی تجدید ناپذیر اینا حرف میزدیم،
بد این دوست ما رگ خرخونیُ فیزیکش بلند شد : بلند شد گفت:
ما از خعلی انرژیا میتونیم استفاده کنیم،بیومس،امواج،هیدرولیک!!!!!......
-خودت فهمیدی چی گفتی؟
-آره دیگه! هیدرولیک!
-مگه فرمونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
----------------------------------------------------------
میخوام بگم سمپادیا و بنیاد کودک،میگم بنیادیا و سمپاد کودک!
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر كلاس يكي از دوستان تعريف ميكرد كه رفته دندون پزشكي و طرف بي حسي نزده و اينا و بحث سر اين بود
بعد من برگشتم گفتم-يارو وحشي بوده!!! :o
-عموم بود :)
-ا... ;D :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز به دبیرفیزیکمون میگیم ماامسال امتحان نهایی داریم درحالیکه ازاول سال لای کتابوباز نکردیم اگه میشه به کتاب وزارتی بیشتربپردازیم برگشته میگه:نگران نباشین تابعد عیددرس دادنم تموم میشه اونوقت تاآخرشهریور(منظورش اردیبهشت)یه ماه فرصت دارین....
ما:آقای سبیلی آخرشهریور :o :o :o :-ss :-ss X_X ~X(
 
پاسخ : سوتی‌ها

به مغازه دار ميگم اقا اين تخمه ها چنده؟!
-كيلويي 1000 تومن اقا
-خوب پس يك گرم بدين لطفا!
-جان؟!!! مگه ترياك ميخواي؟
;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

زنگ شیمی سرگروه عربی اومده کلاسمون
بعد از مدتی ضایع شد بیچاره رفت
معلم شیمی اومده کلاس می گه چی شد ؟ چی کار کردین؟
- خانوم ضایعش کردیم (به توضیحات کامل)
- بابا دیگه کی هستین(یه چی دیگه گفت)؟ آدم اگه ضایع هم نشه شما ضایعش میکنید
یکی از بچه ها : بله دیگه ما PH ضایع کردن داریم ;D ;D ;D :)) :)) =)) =))


کسی فهمید چی گفتم؟
لایک ... =((
 
پاسخ : سوتی‌ها

اون هفته برای اولین بار قرعه به نام سارینا در اومد که سر کلاس حسابان از روی کتاب بخونه(فعالیت،روش بوزجانی):
زاویه ی بتارا پَهلَوی( :)) ) زاویه آلفا جدا می کنیم بعدم با اعتمادبه نفس تمام برگشته میگه پَهلَوی :-?? یعنی چی... :-??
وقتی همه زدن زیر خنده خانم تازه فهمید چه سوتی داده :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از بچه ها : خانم بارهایی از گناه یعنی چی؟
دبیر محترم: دخترم با رهایی از گناه
بچه ها : =)) =)) =)) =)) =))
همکلاسی محترم:خب چیکار کنم از این بغل دستیمم می پرسم میگه بار هایی از گناهه خب :-[ :-[ :-[ :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

خوبه اون هفته تموم شد...
من فک می کردم این سارینا یه چیزیش بشه...
از آسانسور اومده بیرون تشکر میکنه :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

واااای ! بـابام داشـت یـه چیـزی تعــریـف مـی کـرد ، بـعــد تمــوم کــه شــد ، خــودش شــروع کــرد بــه خــندیدن ! مــنــم اصــن حــواســم نبــود کــه ایــن کیــه ُ کجـــا ـم الان دقیــقــا" . بــه حــالتــی کــه بــا خــودم بــودم ، ولـی وُلــومم بـالا بــود : خــود گــویی ُ خــود خــندی ، عجــب مــردِ هنــرمنــدی !!! 8-|
یهــو بــابــام : ^-^ :-w
مــامــانم : :-$
بقیــه : :-?
مــن : آهـــا! وااااااااااااااااای!!! =)) =)) دیدین چــی گُــــفت!؟ خــدایـــاااااااا! :)) :))
 
Back
بالا