خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

اومدم برشتوک بریزم تو شیر و گوشیمُ بذارم رو میز.. برشتوک و گذاشتم رو میز و گوشیم و انداختم تو شیر..
گوشیم سوخت.. :-L
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا من سره کلاس که میشینم عینک می زنم که بهتر ببینم
بعد یک بار که از خونمون داشتم وسایلم رو جمع می کردم که برم زنجان رفتم دستمال رو از کشو برداشتم عینکم رو تمیز کردم بعد در یک حرکت جالب دستمال رو گذاشتم تو قاب عینک و خود عینک رو گذاشتم کشو!!
بعد خیلی شاد و خرم رفتم زنجان! :))
فرداش اومدم عینک بزنم سره کلاس دیدم جای عینک دستماله!! =))
کلا هفته ی قبل رو خوب ندیدم سره کلاس تخته رو! از بچه ها گاهی اوقات عینک قرض می گرفتم حتی!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه دف نمايشگاه بود بعد دوستم ميخواس بره گفتم بذار منم ميپرسم از مامان بابام شايد مام اومديم.
بعد عصر ساعت 6 و اينا زنگ زده خونمون
- خب تو الان كجايي نمايشگاهي ديگه؟
- :| فاطمه جان عزيزم...شما كجا زنگ زدي؟!
- خونتون... :-/ :-??
- :| :| خب وقتي خونمون زنگ زدي...پس حتما من ديگه نمايشگاه نيستم!!!
- عه... ;D :-"
حالا جلب اينجاس كه چند روز بد من عين همين سوتي رو دادم زنگ زده بودم خونشون ميگفتم الان فلان جايي؟! ;D(يادمه اين سوتيو دادم اما سوتيش يادم ني...)
-----------------------
امروز يكي داش سر صبحگاه مطلب ميخوند....كلي احساسي و 8-^ اينجوريو و اينا....
بعد اخرش گف: .......و در كنار تو سكني(sekani) گزينم....
ما- :o سكني چيه ؟؟!!
من- احتمالا منظورش سكني(sokna) بوده
دوستان- اهان اره...
بعد تازه همه ميفهمن چي شده
:)) =)) :)) =))
بله....ما گيرايي بس بالا داريم

پ.ن البته من اعتراف ميكنم خودم قبلا اينو (sokni)ميخوندم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر کلاس تاریخ :
دبیرمون داشت از یکی ار بچه ها درس می پرسید : اقدامات مهم عضد الدوله؟
- : ... ، تو کربلا برای امام علی مرقد ساخت و ... :>
دییرمون : تو کجا و واسه کی؟ :o
-: تو کربلا برا امام علی دیگه ! :-?
ما که تازه فهمیدیم چی گفته : =))

---------------------------------------------------------------------------------

باز امروز سر کلاس عربی :
کلاس تقریبا ساکت بود، :o من و بغل دستیم داشتیم سر یه تمرین بحث می کردیم، من می گفتم کتاب درست نوشته اون می گفت اشتباهه!
بعد بحث بالا گرفت (صدامون بلند شد!) بعد که من کتابشو نگاه کردم دیدم کتابامون فرق می کنه و تو هر کدوم یه جور نوشته، بعد اون گفت : به من چه خب ؟
منم (با صدای بلند تر البته به شوخی !) گفتم : به من چه خب ؟
بعد دیدیم همه برگشتن به ما نگاه می کنن! :-[
- : الانه همه فهمیدن که به شما چه خب !
- : :))
- : =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من هی میگم خط کتاب ادبیات مزخرفه میگن نه!! :-w
امروز سر زنگ ادبیات یه جا نوشته بود:"حافظا خویش را با تو برابر نهادن جز نشان دیوانگی نیست"
من خیلی با اعتماد به نفس خوندم :" حافظا خویش را با تو بر اَبر نهادن...." :-"
یه بارم یکی از بچه ها کلمه ی "خپل" رو خوند "چَنِل"!!!!!! :)) به خاطر اینکه کتاب نقطه ها رو خیلی بد میذاره,البته این سوتی خداییش خلاقیته!آخه اصن به متن نمیخورد,نمیدونم از کجا به ذهنش رسید...
 
پاسخ : سوتی‌ها

خوب اینو گوش کنین:20 دیقه مونده به آخر کلاس(20 دیقهههههههههههههههههههه)
معلم ریاضیمون داشت رو یه سوال کار میکرد.
حل کردنش 15 دیقه طول کشید.بعدش گفت:خوووووووووب گووووووووش کنین که جلسه بعدی توضیح نمیدم.
5 دیقه ی دیگه هم گذشت و زنگ خورد.دیدم وسط کار معلمه جمع کرد و رفت و گفت:جلسه بعدی توضیح میدم. :)) :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر کلاس کانون زبان یکی از بچه ها whoرو تلفظ کرد how!!
بعد معلمه گفت این whoهست :-w
بعد طفلی دختره هول شد گفت yeah..who که میشه یاهو!
آقا کلاس رف رو هوا :))
دختره :-/ :-?
 
پاسخ : سوتی‌ها

پوریا:استاد امسال عید کجا میرین؟...
استاد:حالم از عید نوروز به هم میخوره...عین چی شلوغ مییشه...
پوریا(واقعا سوتی بود!):تازه خیلی هم جای بدی افتاده...همون اول سال :-? :-<
استاد و دوستان: :o =))
پوریا: :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر کلاس فیزیک وردکار(دبیر فیزیک) داشت درباره نیروهای غیر پایستار حرف میزد و طبق عادت نزدیک بخاری ایستاده بود وسط حرف زدنش یهو صداش عوض شد و یه پرش زد به جلو! ماهم از همه جا بیخبر این حرکت رو دیدیم زدیم زیر خنده. بعدها فهمیدیم ما تحت آقا در اثر انتقال تابش های گرمایی از بخاری سووووووووووووووووخیییییییییده!! =)) =))
وای که چه پرش باحالی کرد وردکار!
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بر سر کلاس فیزیک ردیف اول همه بجز من شلوار لی‌ پوشیده بودن معلم که دلیلش رو پرسید بچه‌ها دلیلی الکی‌ آوردن

معلم به من گفت تو چرا نپوشیدی؟

منم گفتم:آخه مامانم میدون من خرابکاری می‌کنم :)) :)) هر سال دو تا برام می‌خره

(منظور من پاره کردن شلوار بود اما بچه‌ها یه جور دیگه تعبیر کردن)



=)) =)) =)) =))

×پست فينگيليش ممنوعه×
 
پاسخ : سوتی‌ها

اجتماعی اول یا دوم راهنمایی بود
یه درسی بود ، مربوط به اوراق بهادار و این جور چیزا
معلمه سر کلاس به من گفت از رو درس بخون ، منم اصا تو دنیا نبودم ، درسشم گوش نداده بودم :-"
یه جا نوشته بود : سَنَد ، من خیلی خوشگل خوندم : سِند (send) ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا اینا میان سوتی مینویسن که دوستم داشت از کلاس میرفت بیرون در زد! خوب؟ من تا امروز میخوندم اینطوری (:| :-??

بعد امروز دوستم داشت از کلاس میرفت بیرون در زد، نیم ساعت رو زمین ولو بودم از خنده :))

+

سر کلاس نانو بودیم، بعد معلمه داشت صحبت میکرد، یکیم اون گوشه با موبایلش بازی میکرد، معلمه هم داشت از خودش میگفت که چیکارست و اینا!

بعد این معلمه برگشت گفت ستاد نانو تو خراسان فقط من رو میشناسه و من نمایندشم و خیلی شاخم و اینا، بعد این یارو که بازی میکرد، تو جو بازی بود یهو بلند برگشت گفت: اَ.... خواهر و مادر، چه شاخه :)) بعد ما مونده بودیم با یارو معلمست یا بازی :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اون روز قرآن داشتیم بعد اصلا اصلا حواسم پیش این معلمه نبود گف بهم بخون منم شرو کردم به خوندن...
معلمه:یک وقتی ی اعوذ بال... من الشیطان الرجیم نگی میخوای بخونی؟
من:ها...باشه باشه...صدق ا... و علی الظیم بسم ا... الرحمان و ارحیم...

ی دفه کلاس ترکید =))
بعد متوجه شدم چی گفتم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ديروز خواهرم رفته بود بيرون بستني بخره.بعد مثلا ميخواست بابامو سورپرايز كنه به بابام ميگه:ميدوني برات چي گرفتم؟؟ ;;)
بابام ميگه:نه عزيزم چي گرفتي؟
خواهرمم ميگه: برات نون ساندويچي گرفتم.
منو ميگي اينطوري بودم :oگفتم نون سانويچي؟؟؟؟؟ :-/
بيچاره اين شكلي شد :-[ و گفت:هي هي هي هي منظورم بستني ساندويچي بود. ;D
بعد من يكم اينجوري شدم :-?و تو كيسه رو نگاه كردم .... بعد فهميدم منظورش بستني حصيري بوده =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

این الان سوتیه آیا؟ :-"نیست ولی حالا :-$

امروز کلاس ادبیات تقریبا رو هوا بود...ما هم یه مجله پیدا کردیم نشستیم بخونیمش(هر ورق دست یکی :>) عکس یه بچه ی بامزه ی گوگوری مگوری(گوگولی مگولی ;D) افتاد دست من گفتم بچه ها بچه ها بیاین اینو ببینین چه خوشگله :x
دوستم هیجان زده اون وسط با صدای بلند گفت(تقریبا داد زد): "وای پسره چه جیگره،قربونش >:D< :x "
معلم ادبیاتمونم که کلا در جریان نبود اینو شنید :-" "برو سر جات بشین بینم...یه دقه استراحت دادما :-L همه تون رفتین اونجا چیو دارین نگا میکنین؟"

:-" :-" :-" :-" بعد دوباره حواسش رفت به صحیح کردن برگه ها ما پوکیدیم از خنده =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز معلم فیزیک(وردکار) پشتش به بخاری بود و داشت حرف میزد که یهو خورد به بخاری و گویا سوخت،یک حرکت جهشی کوتاهو سریع کرد ولی جالب ا7 بود در لحن صحبت و حرفش هیچ اختلالی پیش نیومد.
کسانی که استاد وردکارو میشناسن قشنگ میفهمن چی میگم
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم که معلممون خیلی روش حساب میکنه داشت سر کلاس یه چیزی میخورد خم شد زیر میز که معلمه نبینه
تو همون موقع خودکارمعلممون اوفتاد خم شد ک برداره با دوستم چشم تو چشم شد!!
دوستم به این حالت بود :-[ :-&
منم در این حالت =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

عمه ی سوتی دیدین؟؟؟ ندیدین اینجا رو ببینید.... =))
1329913194zimg_016_v.jpg
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو حیاط بودم رفتم از بوفه سیب زمینی گرفتم جلو بوفه خیلی خلوت بود، با توجه به اینکه وختی سیب زمینی میگیریم بعضیا :-" بهت حمله میکنن منم حواسم بود که کسی نیاد ;D
بعد که سیب زمینی رو گرفتم داشتم میرفتم کلاس که انگار یه چیزی پشتم دیدم و با سرعت چرخیدم که کسی کخ نریزه ولی حدود یک سوم سیب زمینی ها ریخت بعدم فهمیدم که کلاه سوئی شرتم بوده که تکون میخورده پشت سرم :(
 
پاسخ : سوتی‌ها

با مامانم رفتیم خیابون داریم پشت ویترینو نگا میکنیم یه اقایی هم کنامون واستاده میخوایم بریم تو یهو دیدم کیفم یه جا گیر کرده میگم اقا کیفمو ول کن میگه بله؟ میگم کیفمو ول کن میگه چی؟ میگم درد کیفمو ول کن میگه به خدا من کیف شمارو نگرفتم نگا میکنم میبینم به یه میخ گیر کرده X_X X_X X_X X_X


دیروز مامانم داره فشار بابامو میگیره یهو میگه ناااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااصر چرا نبضت نمیزنه
بابام با این حالت :-/چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

**ادغام شد
 
Back
بالا