خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

امروز پخش مستقیم از حرم امام هم رو تلوزیون مینوشت batt empty! بزرگ! قرمز!
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه دف خونه عمم داشتيم ناهار ميخورديم،همه فاميل جمع بودن
غذا تموم شد بعد من خيلي شيک پاشدم که برم
يهو شوهر عمم گفت: زنا! سفره رو جمع کنيد!
بعد من همچنان به راهم ادامه دادم که برم
همه نگام ميکردن که يني هي يارو با توئه
منم اصن حواسم نبود چه زري ميزنم:ما که دختريم زنا جمع کنيد ديگه
آقا اصن آب شدم رفتم کف زمين نابود شدم
 
پاسخ : سوتی‌ها

مکالمه مادر با خاستگار خاهر
مامان:خوب حالا اقا بسرتون چکارن
من:مامان مامان
مامان:با حرکت صورت چته X-(
من:بپرس پسر کوچکترم داره که به درد من بخوره :-"
مامان:چند تا بچه دارین
مامان:اهان پس یه پسر کوچکترم دارین
من:نسرین بیا که جاری شدیم :-"
مامانم X-(
فکر کنم خاستگارِ فهمید
 
پاسخ : سوتی‌ها

اقا شرمنده :-"



اونروز مهمونی بودیم بعد داشتم گوجه سبز میخوردیم! همه میگفتن چقدر گوجه سبزاش ترشٍ! ;;)


من میخواستم بگم گوجه سبزایی که بابام میخره هم بزرگه هم شیرین! :-"

گفتم: مال بابام هم بزرگه هم شیرین!! X_X

دیگه هرکسی پاشد رفت تو یک اتاق نمیتونست خندشو نگه داره!!! :)) :-"

مادربزرگم حتی..... :-"

خودمم که دیگه از تو حیاط بیرون نیومدم! :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

زمستان 1390 .
من تو اتاقم وایسادم و کاملاً جوگیر دارم گیتار میزنم . /m\ /m\ /m\
تنبون چار خونه قرمز و سیاه هم پامه .
با یه بلوز گشاد ! ;D ;D ;D

احساس کنسرت متال بهم دست داده و .... (دیگه خودتون میدونید آدم چه شکلی میشه ) :P :P :P
یه هو چشم به بیرون اتاق میفته میبینم همه دارن میخندن ! :-[ :-[
قشنگ تضاد کامل !
منم کلاً شوت ازشون میپرسم به چی میخندین ؟!
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز فهمیدم مامان جونم به آفتابه میگه آفتافه!
.
.
یه بار رفته بودم فیبر سوراخدار بگیرم واسه درست کردن مدار یه ربات، آقاهه گفت اندازه فیبر چقدر باشه؟! گفتم اندازه یه کاغذ A4 یا A3! آقاهه تعجب کرد گفت: مگه میخوای مدار آپولو ببندی؟! ما فیبر به این بزرگی نداریم!
 
پاسخ : سوتی‌ها

ی آهنگ باس رفیقم گذاشته بودم ی زنه ای داش میخوند.
بعد کلی فک کرده میگه "جواد یساری " نیس؟ =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب میخواستم برم f.bبعد عجله هم داشتم اول که رفتم آدرس سمپادیا رو زدم
بعد یکی دو دقیقه تو خماریش بودم که ببینم برای چی سمپادیا اومد
بعد گرفتم قصیه رو باز اومد زدم www.f.b.ir(این .irخیلی خوبه)
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو خیابون داشتم راه میرفتم ناگهان دیدم یه یارو بدوب بدو داره میاد طرفم و داشت یه چیزی میگف:-\ :-\
منم فک کردیم کسی پشتمه و این یارو با اون کار ناگهان دیدم پرید منو بغل کرد و داشت صورتمو ماچ میکرد :-* :-* ;D ;D
منم کم نیاوردم صورتشو ماچ کردم :-* :-* ;D ;D
بعدش طرف اومد : خب چه خبر؟ ناگهان دیدم خشکش زد :o :o
یه دفه گف: اوا خاک تو سرم اشتباه گرفتم معذرت میخوام ^#^ ^#^
منم گفتم:خواهش میکنم قابلی نداش =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

وای هر چی فک کردم دیدم من اینقد سوتی هام زشته که اصلا مناسبه اینجا نیست!! یکی از اون خوباشو میگم فقط خدا کنه از سایت پرت نشم بیرون ;D :-"

یه دفعه هم سال سوم راهنمایی اومدم دوستامو صدا بزنم بیاین کمک مانتوم گیر کرده بود رو آزاد کنن.میخاستم بگم گیر کرده به جای"گ" از "ک" استفاده کردم X_X به خدا اشتباه لپی بود دست خودم نبود خودم مردم از خجالت دوستام هم ریسه میرفتن از خنده
تا 2روز مدرسه آفتابی نشدم ^#^
من شرمنده ام

پارسال معاونمون فامیلش روان پاک بود از بس جیغ میزد و عصبی بو ما بهش میگفتیم روان پریش بعد من یه روز رفتم کارش داشتم اصلا حواسم نبود گفتم خانم روان پریش.... =))وای خدا یه لحظه خودم و خودش مونده بودیم بعد من معذرت خواهی نکرده زدم بیرون :-"

هان همین دیروز یکی زنگید خونه من برداشتم اشتباه گرفته بود بعد معذرت خواهی و شرمنده و از این حرفا بلغور کرد بعد من پررو به جای اینکه بگم خاهش میشه گفتم باشه دیگه تکرار نشه ;D
مامان پرسید مگه اشتباه نگرفته بود باشه گفتنت کجا بود؟؟؟ من گفتم چه گند زدم
حالا این مامان: =))
این من: 8-}
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از فاملامون اومدهه بود خونمون .
من رفتم دستشویی دیدم هیچ کس هیچ حرفی نمیزنه اما صدای خنده های اون داره میاد !
من اینجوری :o این به چی داره میخنده ؟! پسره دیوونه ! :)) :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ئاغا ساعت 9 و اینا بود منم نشسته بودتو ابوبوسه شخصیم ;D ;D ;D برگردم خونه
واقعا غرق در تفکر و اینا بودم هی صدای زنگ یه گوشی رو میشنیدم که اتفاقا لرزش هم داشت با زنگ...
هیچ دیگه مدت مدیدی هی همین صداها میومد منم که کلا بی اعصاب میخاستم داد بزنم خو این بی صاحاب ;D مال کیخ...اه نمی فهمی از موبایل استفاده کنی چرا خریدی
ولی خو خودمو کنترل کردمو اینا بعد یه رب :
بغل دستی : خانم؟ خانم؟
من : بهله:
- : فک کنم گوشیتون زنگ میخوره ...1000 بار زنگیدن
-: :o :o :o :-[ :-[ :-[

خوف شد چیزی نگفتم مگه نه بدجور ضایه میشدما...
;D ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتیم قاب برا عینک جدیدم بگیریم ، دونه دونه دارم میزنم به چِشَم و اینا ;D
بعد یه دونه خوشگلشو انتخاب کردیم ؛
به یارو میگم آقا همینو بر میداریم ! ;D
یارو یه خورده مِن مِن کرد , بعد گفت : چیزه ! این خوب نیستا ! :-"
میگم نه آقا مگه شما میخوای بزنی به چِشِت ! خیلی هم خوب :x
میگه : هر طور مایِلی ! فقط بگم که زنونه اس ها :-"
=((
 
پاسخ : سوتی‌ها

ظهر مامانجونم(مادربزرگم) تو اتاقش بود بعد یهو گوشی بابام زنگ خورد..
- عه!!! مامانجونه که.. بله ..؟!
- الو..
- بله من اینجام..
- الو کجایید؟!
- من اینجام..
هیچی دیه از پشت تلفن با بابام که اینجا بود حرف میزد.. متوجه نمیشد که بابام گوشیو برنداشته و اینجا داره باش میحرفه.. =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم بچه که بوده یه بار حس مذهبی بودن بش دست میده میره مسجد مکبری. ;D
یه دفعه به رکوع میرسهٰیادش میره بگه رکوعٰمیگه:همگی خم شید! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم تعریف میکرد : ;))
یادمه قبل همایش رضا صادقی به مامانم گفتم بباد مدرسه رضایت نامه ها مو امضا کنه
پرسید رضایت نامه چی؟
گفتم اردوی تهران و رضایت نامه رضا صادقی
گفت تهران باشه ولی رضایت نامه رضا صادقی رو نه
پرسیدم چرا؟
گفت رضایت نامه بچه مردمو که نمیشه امضا کرد مسولیت داره
 
پاسخ : سوتی‌ها

میخواستیم بریم مهمونی مامانم میگه از اون بکینگ پودر ها نزن پوستتو خراب میکنه!میگم بکینگ پودر که مال کیکه!این کرم پودر ِ رو میگی؟مامانم: :-" من گفتم بکینگ پودر؟؟؟ من:نـــــــه! :-"

سوم دبستان بودم رفتیم دندون پزشکی با بابام...خلاصه رفتیم تو و اینا آمپول بی حسی زد گفت برید تا صداتون کنم...خلاصه ما هم نشستیم از این صندلی هایی هم بود که ردیف ردیف جلو هم بودن.بابام خم شد یه طوری که سرش نزدیک صندلی جلویی بود.توجهی نکردم و منتظر موندم دیدم اِ این بابام سرشو چرا بلند نمیکنه؟!تو همین خیالا بودم که صدا زدن فامیلمو رو گفتن بیا تو.منم بلند شدم که برم دیدم بابام بلند نمیشه!!!گفتم بابا...بابا...بابا!!!خوابیییی؟؟؟!!!دیدم سرشو برداشت گفت ها؟نه بابا!خواب کدومه...داشتم فکر میکردم.
من: :| :| :| :-" بله...بله
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند شب پیش دوستم زنگ زد به گوشیم که پیشواز گوش کنه منم تماسشو رد کردم ...
بعد اس داد جوابشو ندادم ...
بعد دیروز دیدمش گفتم ببخشید من اونشب جواب ندادم آخه شارژ نداشتم :-"
بعد گفت عیب نداره حالا چرا تماسمو رد کردی ؟ :-"
گفتم هیچی میخاستم اس ام اس بدم واسه همین عجله داشتم :-"
دوستم : مگه شارژ داشتی ؟ :-L
+ ^#^


----------------------------------------------------


یه مزاحم بود هی زنگ میزد به گوشیم بعد جواب دادم ببینم کیه .. :-"

گفت من خیلی دوستت دارم 8-^

منم عصبی شدم میخاستم یه جواب خوب بدم که دهنش بسته بشه گفتم : همچنین 8-^

خوشش اومد :-L
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم مسافرت بعد هرروز منتظر بودم بابام بهم بزنگه مهم اینجا بود میزنگید منو با ذوق و شوق بسیار گوشی رو برمیداشتم و یه عالمه قربون بابام میرفتم >:D<
بعد مامانم :-\ :-\ میگفت سلام چه خبر منم فاطمه جان بابا خوابه!!!!!! 8-|
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم مسافرت بعد هرروز منتظر بودم بابام بهم بزنگه مهم اینجا بود میزنگید منو با ذوق و شوق بسیار گوشی رو برمیداشتم و یه عالمه قربون بابام میرفتم >:D<
بعد مامانم :-\ :-\ میگفت سلام چه خبر منم فاطمه جان بابا خوابه!!!!!! 8-|
 
Back
بالا