خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها




مدیرمون یه بار اومد بگه با شماره ی یک-دو-سه ، گفت با سه شماره، یک-سه-دو ساکت شین =)) =)) =))


اصلا مدرسه رفت رو هوا :)) :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابام:بعد از ظهر میریم لاهیجان و حومه اونجا
خالم:حومه؟ :-? شهر قشنگی هست حالا؟
ما =)) =)) =))

آخه آدم به سوتی ام دیس میده؟=))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم تو خیابون راه میرفتم بعد میبینم یه پیکانه میخواد اشغال بندازه بیرون!
با صرف نظر از بی فرهنگیش هنوز درک نکردم که چرا وسط خیابون وایساد در ماشینو باز کردبعد اشغال انداخت! :))
میتونست از پنجره بیرون بندازه! =))
-----------------------------------------------------------------------------
امروز با دوستم رفتیم بیرون.یه اقایی بود که (بیت)گذاشته بو در گوشش اما فیشش همین طوری ازاد بود! :))
فک کنم هنوز کاربردشو نفهمیده بود! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه روز رفته بودم تولد يكي بعد من زود رفته بودم كه كمكش كنم !
اومديم وسايل رو از خونشون ببريم سالن اجتماعاتشون بعد من حوصله مانتو پوشيدن و كفشامو نداشتم برا همين يك عدد از اين چادر گل گليا كه برام خيييلي كوتاه بود(در حاليكه من چادر پوشيدن بلد نيستم!و موهام رسمن بيرون بود و اصن يه وعضي!)با دمپايي هاي كه 3برابر پاي من بود و بي شباهت به دمپايي دستشويي نبود پوشيدم و با كلي وسايل و با اعتماد به نفس رفتم تو آسانسور!
بعد اون وسطا يكي سوار آسانسور شد كلي هم خوشتيپ كرده بود بعد انقدر بد بهم نگاه كرد حس اين زناي خز و شلخته و دهاتي و اينا بهم دست ميداد!
قشنگ آب شدم ديگه!
فك كنم منو به عنوان خوشتيپ محلشون انتخاب بكنن! :-" :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پیش سخت در حال مطالعه فیزیک
خواهرم آمد توی اتاق با کلی ذوق گفت بخورمت
منم به دلیل اعصاب خوردی از فیزیک با جدیت X-( تمام گفتم ...(شکر) خوردنا
حالا اون =)) =)) =)) =))
بهش می گم چته میگه خودتو با چی یکی کردی
بعد کلی فکر کردن فهمیدم به خودم چی گفتم!
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس یکی از دبیرای مردمون نشسته بودیم.....که یدفه دوستمو به اسم کوچکش صدا کرد.....
آقای X : فلانی....!
فلانی: nanate!

فلانی :-"
ما :)) :)) :)) :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم مدرسه میخواستم واسه کلاس حسابان ثیت نام کنم
_سلام خانم فلانی. خسته نباشید میخواستم کلاس سپاهان ثبت نام کنم
_چی؟
_حسابان!
_نه یه چیز دیگه گفتی!
_ننهه!! حسابان :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز رفتم سوپرمارکت میخواستم بستنی بگیرم
عجله داشتم خیلی بعد حواسم پرت شد گفتم سه تا صندلی میخوام ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستِ داداش ـَم پُشتِ تلفـُـن به ـِش گفته : دَم ـِت گرم
داداش ـَم برگشته واسه تعارُف و این ـا گفته : این چه حرفی ـه دَمِ خود ـِت گرم !
:دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

شنبه زنگ زدم مدرسه مون ببینم کار نامه ها آماده است یا نه
من:سلام
خانم:سلام
من: :o
خانم اصلاحی شمایی
خانم:بله
من: :-[ :o
ببخشید اشتباه گرفتم

تا حالا این اندازه ضایع نشده بودم............ :)) ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

اینم سوتی :):
مامانم : بزن اخبار ببینیم 5+1 چند شد ؟
- خب مامان جان شیش دیگه ;D
*****
چه خبر از 10+5 ؟ ;D
*******
یه حالی به فکر این بکنین

به نقل از یه دوست :
ببخشید ولی به نظر من خیلی هم سوتی نیست :-??
(ببخشید اگه یه کم تند رفتم . معذرت می خوام)
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکبار زنگ زدم خونه ی یکی از دوستام
خواهرش گوشی رو برداشت
گفتم منزل فلانی گفت بله
حالا من هر چی فکر کردم اسم کوچیکه دوستم چیه یادم نیامد(آخه توی مدرسه به فامیل صداش می کردیم)
خواهر دوستم:با کی کار دارین؟
من:با .... با ...با
از آخرم یادم نیامد مجبور شدم قطع کنم
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز سوار واحد شدم بعد من همیشه کارتم تو کیف پولمه
شیش ساعت کیف پولمو جلو دستگاه چپه راسته میکنم میبینم هیچ عکس العملی نشون نمیده!!!
تازه یادم میاد که چی
که کارتم تو کیفمه
کاملا عادی کارتمو از تو کیفم در آوردمو... =))
من B-) :-[ X_X
ملت: ;D ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم مسخره بازی در میاوردم بد خط چشم کشیدم ببینم چه شکلی میشم، حالا اومدم پاکش کنم بد میبینم بعده یکی دو ثانیه چشام دارن به صورت وحشتناکی میسوزن :-\
حالا نگو به جای شیر پاک کن کرم مو زدم به چشام 8-} :))


با دختر داییام نشسته بودیم بعد یکیشون گفت اینجوری که نشستم خوب نیس میخوام چار دستو پا بشینم !!!!
من:چه جوری دقیقا =))همون چار زانو دیگه نه؟
دختر داییم: :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم با خانواده ازین مراسما میدیم فک کنم ACM Awards بود... ;D
پدرجان : دختره رو دیدی چقد قدش بلنده!از منم بلندتره!
-هر چی باشه از تیلور سوئیفت که بلندتر نیس!تیلور قدش 180 ئه و... ;;)
-کی؟ :-/
-تیلور سوئیفت....میشناسیش!دیدیش قبلن!
-از بچه های مدرسه تونه؟ :)) =))
-خیر سلبریتی هستن ایشون :|
-ها؟ ;;)
-خواننده س! :(( [-( X-(
-از اولشم میدونستم
- :| :-L
 
پاسخ : سوتی‌ها

میخاستم بگم این کفافه ادمو نمیده گفتم این طوافه ادمو نمیده
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز بابام داشت معما طرح میکرد...
اون چیه که 2 تا گوش داره...2 تا چشم داره...یه دهن...32 تا دندون...2 تا پا...2تا دست...تو هر پا 5 تا انگشت و یه دم داره؟
من:بابا خودت
بابا:من دم دارم؟ :-w
=))
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه بار مي خواستم كلاسو بپيچونم بعد كلي التماس مشاورمونو كردم كه خانم با معلممون صحبت كنيد واينا اونم قبول نمي كرد آخرش خودم رفتم به معلمه گفتم اونم شرط كرد فقط بايد مشاور بياد(گنده دماغ)
خلاصه دوباره رفتم اتاق مشاورمون داشت چايي مي خورد دم در وايسادمو كلي التماس كردم آخرش ديدم دستش داره مي ره سمت كشوش فكر كردم قبول كرده مي خواد از تو كشوش كاغذ دربياره كه روش مجوز خروج از كلاس بنويسه برامون بعد گفتم نه خانم نياز به برگه نيست حضوري بهشون بگيد كافيه بعدديدم نه بابامي خواست از زير ميزش قند برداره اصلا چنان حالم گرفته شد!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه معلم المپياد دوما مون داشتن فاميلش حاج ميزائيان بود(پارسال)بعد معاونه گف برو صداش كن ،خانم فلانى كارش داره.
بعد ماداشتيم با بچه ها درباره كارتون حاج زنبور عسل حرف مىزديم،منم ميخواستم زود برگردم،دويدم رفتم بهش گفتم :آقاى حاج زنبوريان مامانتون كارتون داره!!! :-"
يارو : :o
گفت حاج ميرزائيان هستم
منم همونطورى كه داشتن ميرفتم يه لحظه وايسادم فك كردم چى گفتم؟ #-oديگه يادم نيومد.(همينجورى برااين كه يه چيزى گفته باشم)بهش گفتم ميدونم (:| اها راستى خانم (...)كارتون داره. (يادم نيس كى كارش داش :-?)
بعدشم كلى گفتم طفلى كم داره
فرداش يكى از بچه ها كه اونجابود برام گفت چى شده بوده :(
واى ..... :-"

حالا امسال شده معلممون :-ss
خداكنه يادش نباشه [-o<
منظوري نداشتم :-??
اقاجون همين ميشه ديگه بچه رو از تويه بحثى ميفرستيد دنبال اين واون [-(
+

اولين بار هم كه اومده بوده سر دوما،يه بنده خدايى فك كرده بود فاميلش آرياست،
بعد سر كلاس گفته بوده آقاى آريا =)) =))

كلا با اسم فاميلش زياد مشكل پيش مياد!


توكارگاه چند نفر از حلى يك اومده بودن بعد وقتى داشتن برميگشتن نفرى يه نقشه برداشتن ;;)
حالت من :-/ :-??
تازه نقشه هم كم داشتيم :(
 
Back
بالا