خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

امروز آیفون خونمون رو برداشتم
:::
الو خوبی :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

کارتینگ اصفهان جدیداً اینطوری شده که واسه اینکه اسلام به خطر نیفته به بانوان بد حجاب کلاه نقاب‌ دار میدن تا موهاشونو بپوشونه ،تریپ جدید هم اومده که به کسی‌ که آستین مانتوش کوتاهه از این آستینا میدن که شبیه جوراب زنونست ...خلاصه آستین دوست ما هم مورد داشت :-"و یک عدد آستین سفید رنگ بش داد ن:-" یه خانمی اونجا منتظر نشست بود تا نوبت دخترش بشه بد رو به ما گفت:

-برا چی‌ این کلا هارو میدن؟ مگه آفتابه؟ اینطوری که بدتر روسریمون میره عقب ک!!! 8-|

من : بله بله :-??

3gger : می‌ خواهند اسلام به خطر نیفته ،به من هم دست(!!!) دادن ( خیلی‌ جدی) =P~

من :دست؟؟؟!!! :-\

3gger: :-"خفه ! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

خونه دوستم بودم :-"
اسمش مهشید هستش اسم داداششم محمد :-"
ظهر بود ینی :-" بعد از مدرسه :-"
تلفن زنگ زد بعد مهشید رفت جواب داد 8-^ مامانش بود 8-^
بعد از کلی صحبت و اینا :-"
یهو مامانش گفت راستی هنوز مهشید از مدرسه نیومده خونه ؟ ;;)

+ اینقد صداش شبیه محمد ِ :))


اونروز زنگ زدم خونشون میگم تو مهشیدی ؟ میگه نه بابامم :)) :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

زنگ زدم دوستم میگن علی تویی؟؟؟
میگه آره تواَم!!
=)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم سفر تو این هوای گرم یکی کاپشن پوشیده بود یقه شم صاف کرده بود..........خیلی باحال بود..
اسم شهرو نگفتم به کسی بر نخوره
 
پاسخ : سوتی‌ها

بچه ی خواهرم به مامانم:مامانی فلان چیز کجاس؟
مامانم:تو انباری
بچه خواهرم:مامانی من انبارم؟ =))
مامانم:نه...فلان چیز تو انباریه
بچه خواهرم:خودت انباری =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامان بزرگم دستش عمل کرده و نباید چیزی غیر از خیلی سبک استفاده کنه
بعد همیشه از این شامپو صورتی های اوه صدفی میزنه
بعد دختر عمه ام میره خونه اش بمونه کمکش
بعد میخواسته بره حموم
مامان بزرگم میگه از اون شامپو جدیده کوچیکه بزن
(پ.ن1)
بعد این میره میبینه شامپو بزرگه خیلی کم توش داره
میگه مامان بزرگم حتما تعارف کرده و اینا
همونو میزنه(پ.ن2)
بعد می بینه یه جوریه شامپوش
میاد بیرون می پرسه
میبینه مامان بزرگم یه خورده نرم کننده ریخته بوده تو ظرف شامپو که سبک باشه بلند میکنه
آدم دیده بودید نرم کننده لباس بزنه به موهاش!!!!! =)) =)) =)) =))
--------------------------------------------
[size=8pt]پ.ن.1
http://up.persianv.com/images/javcs0bbe3geejieyjok.jpg
پ.ن2
http://up.persianv.com/images/pznja79u4svwd65mqxnq.jpg
[/size]
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پیش مهمون داشتیم,اومدم از یکیشون بپرسم "چایی میخورید",همزمان هم داشتم یه این فکر میکردم که برم مسواک بزنم,
بعد بلند پرسیدم:"مسواک میخورید?!?" B-)
مهمونه:" نه ممنون,مسواک میل ندارم!! :)) "
من بعد از اینکه فهمیدم چی گفتم===> :-" :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

کلاس دفاع شخصی بودیم. دوستم گفت تو دست بده تا من انگشت شستتو بپیچونم. بعد دست داده با اون یکی دستش انگشت خودشو گرفته پیچ داده میگه ای ای فشار نده! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بچه که بودیم دختر خالم به یکی از فامیلامون گفت:دهنتو ببند از بینی نفس بکش
بعد طرف دهنشو بست دختر خالم هم بینیشو گرفت...مدتی گذشت خوب طرف نفس کم اورد شروع کرد بال بال زدن.................دهنشو باز نکرد نفس بکشه داشت بال بال میزد دختر خالم بینیشو ول کنه از بینی نفس بکشه =)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دستشویی دانش آموزا و دستشویی دبیرا تو مدرسمون کنار همه درواقع دیوار به دیواره بالای دیوارشم بسته نیست و کاملا صدا میره ;D
ما با چندتا از بچه ها داشتیم دستامونو میشستیم و داشتیم درباره یکی از دبیرا حرف میزدیم درواقع نفرین برای امتحانش بود (حالا بماند چی میگفتیم :-" )
بعد فهمیدیم تو دستشویی معلما بوده :))
ما هم هرکدوم پریدیم تو یکی از دستشویی ها ;D این معلمه هم اومد که ببینه کی بوده و اینا بعد دیگه دید کسی نیست رفت
ما :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سال پیش یه معلم مرد داشتیم ، در ماژیک دست ِ من بــــود ، اومد بگیره،انگشت شصتشو به اشارش چسبوند ،من ماژیکو انداختم تو اون دایره ی خالی ِ بین این دو انگشت ،در ماژیک افتاد رو میز، معلمه همین جور مونده بود! :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم صبونه میخوردیم بادختر خالم خیلی کوچیکه در حال خوردن
هی حرف میزد میخواستم خیلی محترمانه بش بگم دهن پر حرف نزن
گفتم آتی دهنتو ببند حرف بزن!!
اونم عین احمقا گفت باشه!! :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه زنگ دوم با يكى كلاس داشتيم(مرده)بعط اين هركارى ميكرد نمى تونست در ماژيك رو باز كنه..
بعد من همينجورى بدون قصدگفتم خانم فلانى زنگ قبل بازش كرد.. :-??

يه چشم غره اى رفت ولى بعد خندش گرفت :-"
كلاس هم در حال غش به سر ميبرد..اصلابه من چه؟؟ X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

من رسیدم دم در خونه و دارم هی با آیفون ور میرم
یکی از همسایه ها:سلام...خودتو خسته نکن...برقا رفته...
من:بله ممنون
بعد با کلید در رو باز کردم و تو دلم گفتم این آقاهه چقدر احمقه
بعد که دیدم آسانسور جابه جا نمیشه فهمیدم... کلید و در ربطی به برق نداره
 
پاسخ : سوتی‌ها

دختر عمم وارد خونه شد گفت وااای میدونی چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟ گفتم نه.گفت پس بشین تابرات بگم: نشسته بودیم یه دفعه لامپا رفت....

من:حدیث منظورت برقاست؟
اون: X_X :-??ها.....آره...
بعد دوتامون: :)) :)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز قُلی(یکی از بچه های مدرسه که طی ماجراهایی اسمش شده قلی!!) داشت کاملا جدی بحث میکرد,یهو گفت:
"... همش سنگ لای چرخمون میندازن...!" [-(
من و سارا:"منظورت چوب 'لای چرخ گذاشتنه' یا 'سنگ جلو پا انداختن'?!? " :)) :))
قلی: :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

نشستی تومهمونی یکی ازدوردستشواورده جلو ک باهات دس بده توهم دستتومیاری جلوبعد سلام میدی :-" یهومیبینی طرف ازکنارت ردشد رفت ;D بااونی بوده که پشت سرت واستاده =((.ینی تواون لحظه دوس داری دیواروبخوری! :-[ :-[ فک کنم چندباری همه اینطوری ضایه شدن! =)) =))خودمم همینطور :-[ :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتیم کوه.......میگم بچه ها بیاین بریم تراوین سوار شیم!(منظورم تلکابین بود) :)) ;D :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پیش داشتم تلفنی با دوستم حرف میزدم،کلی هم شاد و سرخوش بودم! :-"
بعد این وسط یهو صدای آیفون اومد!کسی هم نبود مجبور شدم برم دروبازکنم!
حالا آیفون رو برداشتم:
جانم؟؟!!
نه ینی الوو؟؟؟
اه خب کیه دیگه؟؟!!
 
Back
بالا