خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب تو خیابون بودیم و من رو صندلی عقب ماشین نشسته بودم داشتم ادامس میجویدم و چون خیلی وخ بود تو دهنم بود سفت شده بود و در تلاش برای باد کردنش بودم :دی
در همین حین به اطراف هم نگاه میکردم یه خانومی با 206 اومد بغلمون پشت چراغ قرمز واستاد منم داشتم بیرونو نگاه میکردم و در تلاش برای باد کردن ادامس اما حواسم نبود که صورتم به طرف اون خانومس بعد که به خودم اومدم دیدم داره اخمم میکنه :)) بعد که بیشتر به خودم اومدم دیدم وختی میخوام ادامس باد کنم لبام غنچه میشه X_X ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

از خودم سوتی یادم نمیاد..ولی سوتی مامانم...اسم دایی کوچیکم که9 سال از من بزرگتره مصطفی ست و بچه اخر و چون مامام دختر بزرگ خونه بوده با داییم خیلی در ارتباط بوده . همچنین با 2تا خاله کوچیکام...اسمشون ملیحه و مرضیه ست...اسم خواهرم هم یکتا ست...حالا مامانم منو تو خونه اینطوری صدا میکنه.....مصطفی...نه ینی مرضیه...اه نه ملیحه...چی...نه...یکتا....آخ آخ ___بیا کارت دارم...
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم از این زنگوله ها برداشته بود رفته بود تو بالکن خونشون نشسته بود ، تکونش میداد و به صداش گوش میکرد :-ژانر عاشق دل خسته :-"""" .
بعد طبقه ی پایینشون اومده بالا ، زنگ در رو زده ، گفته : ببخشید میشه این " بره " ـتون رو بدین بچمون یکم باهاش بازی کنه ؟
میگن : بره کیه ؟ ما که بره نداریم :-""
میگه : همونی که صدای زنگوله ـش میاد دیگه ! :)) :-"
پ.ن : خاطرع تعریف کردنم تو حلقم :-""" .
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب برامون کادو اورده بودن بد یه شاخه گلم روش بود
مامانم گله رو ورداشت حالا من میبینم درگیره باش قیچی ورداشته داره تهشو میبره
میگم چرا اینجوری میکنی مامان ؟؟؟ :-/
میگه خب خیلی سفته بریده نمیشه
حالا منو میگی =))
آخه مامان جان این که مصنوعیه که میخوای بذاریش توآب ؟؟؟
در این حد پیشرفت تکنولوژی حتی
خداییش این گل مصنوعی جدیدا خیلی طبیعین ;;)
چی گفتم ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

در راستای المپیک:
مردم لندن به صورت خود جوش =D> فعالیت داشتن و به توریست ها کمک میکردن.
در این ما بین یکی بر میگرده میپرسه:
ببخشید لندن کجاست؟
;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ديروز با دوستان رفتيم برا جشن تنديس بخريم
كلي نگاه كرديم يه قشنگشو برداريم و قيمتشم مناسب باشه
يكي انتخاب كرديم داديم به يارو ميگيم ميخوايم اينجوري برامون درش بياري
مگه آقايون اول سوال كنين بعد انتخاب اين براي مسابقات ورزشيه مگه نميبينين شكلش چه جوره
با كله خودمونو از شركته انداختيم بيرون
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابام اومده خونه میگه:بالاخره فردا پرواز میکنیم به سمت مشهد
من:اخ جون با چی میریم؟
بابام: :-w با دوچرخه پرواز میکنیم
داداشم:اخ جون اخ جون بالاخره بعد از سال ها تونستم از سپید سوتی بگیرم =)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

این سوتی یک جورایی مربوط می شه به بابام و مامانم و یک کارمندی:
ما چند وقت پیشا یه مشکلی برامون پیش اومده بود می خواستیم از طرفی که این مشکلو درست کرده بود شکایت کنیم.
بابام هم برای همین زنگ زده بود مرکز رسیدگی به شکایات گفته بود یک همچین اتفاقی افتاده طرف هم گفت سه شنبه بیاین شکایتتون رو تنظیم کنین.
بابای منم زنگ زده به مامانم گفته مامانم هم گفته که امروز که سه شنبه ست.(در حالی که یک شنبه بود) بابام هم گفته اه راست می گی دوباره زنگ زده به طرف گفته شما که می گین سه شنبه این هفته امروز سه شنبه ست... طرف هم گفته آره خوب شما یک شنبه هفته ی دیگه بیاین بابای منم تشکر کرده و خداحافظی... :-/ :o :|
بعد من و خواهرم از کلاس زبان اومدم خواهرم به مامانم داشت شکایت از این دبیرش که این چرا یکشنبه ها که کلا یه دوشنبه نمی ریم این همه تکلیف می ده بعد سه شنبه ها که بعدش یه سه چهار روزی تعطیلیم اونقدر کم تکلیف می ده؟؟؟؟
بعد مامانم اونجا می فهمه که امروز یک شنبه است خلاصه یک بساتی داشتیم ما... ;D :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من میخواستم به یکی از دوستام بگم :دختر عموم ...
بـد حس کردم دختر عموم فامیل ِ خیلی دوری میشه ، گفتم تک تک بگم بهتره!!!
برگشتم گفتم:خوب دقت کن ، بابای من ، یه داداش داره ، که اون داداشه یه داداشه دیگه داره، حالا اون داداشه یه زن داره که زنش یه بچه داره،حالا اون بچه هه یه خواهر داره که منظورم همونه.
1دقیقه صبر کردم تا بفهمه طرف ف بد گفت : جسارتا اینیکه میگی نمیشه دختر عمو؟!
من بعد چن ثانیه به این شکل: :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

بچه ها >:D<

اصن همینجور ادامه بدید اسپم ندید 8-^روح من شاد میشه کلن ;;)

[آدم کیف میکنه این جوونای بدون اسپم و دوتا پست تو صفه رو میبینه :-" ]

صرفا برای تشویق بودو اینا ;D :-"

×متشکرم ;;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

فامیلمون تعریف میکرد
اومدن خاستگاریم خواهرپسره گفته داداشم اولین باره که براش میریم خاستگاری مامانبزرگ دختره هم میخاسته یه چی بگه گفته دخترمام اولین باره که براش خاستگارمیاد :P ~X(
 
پاسخ : سوتی‌ها

عاغا نشسته بودیم تو ی جمع عظیمی ک کل فامیل بودن.....
حرف زلزله اخیر و اینا شد ی هو ی خانومی داد زد گفت کمک نقدی اصلا ب درد نمیخوره باید کمک جنسی کرد....
اول همه فامیل==> :o :o :o :o
بعد همه==> =)) =)) =)) =))
خانومه==> :-" :-" :-" :-" :-[ :-[ :-[ :-[

بعدم ک دید خیلی سوتی داده گفت: یعنی جنس راحت تر ب دستشون میرسه...
 
پاسخ : سوتی‌ها

برای خواهرم(3 سالشه) شیر درست کردم ریختم تو شیشه، بعد همیشه به جای شکر عسل میریزم توش
دادم بهش بعد دو دقیقه دیدم اومده پیشم، اخمو نگام میکنه میگه شیر ترشه
میگم امکان نداره صبح باز شده
بابام از اونور میپرسه: از اونی که تو پاکت بود ریختی؟!!
میگم: آره خب، چطور مگه؟
بابام: : :o اون دوغه!
من: :o 8-} من صبح از اون به سپهر( برادرم، 5سالشه) دادم! :))
موندم سپهر چطور هیچی نگفته؛ دوغ با عسل ریختم تو لیوان گذاشتم جلوش تا ته خورده خم به ابرو نیاورده، تازه بعدش کلی تشکر کرده :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم داشت شیر کاکائو درست میکرد بعد به من گفت برو پورد کاکائو رو بیار
در این حر که اشتباهی رفتم دارچین آوردم =)) ( خب همرنگه بو هم نکردم دیگه :-" )
 
پاسخ : سوتی‌ها

ی مزاحم زنگ زده بود، منم دیدم رو فـــازم ج دادم....
گیر داده بود که قرار بذاریم.
- : کجا ببینمت؟
من: امروز که من تعطیلم.فردام که خیابونا تعطیله.پس فردام که روز آخره مردم تعطیلن اصن...
-: فردا چ خبره؟ کجا تعطیله؟
من: راهنمایی روز قدسِ دیگه. تو خجالت نمیکشی از وطنت دفاع نمیکنی؟ عه! ببخشید راهپیمایی...
-: خب بعد راهپیمایی میریم دیگه.ی چیزی م میخوریم...
من: خنگول! ماه رمضونه ها!
-: اه اه! چرا راهپیمایی رو تو ماه رمضون انداختن! پارسال بهتر بود...
من: آخه ... روز قدس هرسال ماه رمضونه...
- : واقعــــــــا؟... خب اصن چرا جمعه گذاشتن؟! اونم جمعه آخر...
من: بابا تو اصن پرتی! راهنمایی ;D اه ینی راهپیمایی هرسال جمعه آخره ماه رمضونه...
خب حالا اگه ازت تو مصاحبه بپرسن روز قدس چی خوردی چی میگی؟
-: فک کنم ماهی خوردم پارسال...
من: :-w :-w :-w
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامان بابام سر صب اومده بودن بیدارم کنن ، البته مامانم وسائل رو جمع می کرد ، بابام اومده بود منو بیدار کنه....
تو خواب و بیداری نفهمیدم چی گفتم ، برگشتم به بابام گفتم:
خدا لعنتت کنه.....
مامان بابام : :o :o
بابام : خدا خودتو لعنت کنه ;D
مامانم: خیلی بی ادب شدیا زهره :-w
من که تازه دوهزاریم جا افتاده بود : X_X :-"
هیچ حرفی برا گفتن نداشتم
 
پاسخ : سوتی‌ها

با بچه ها تو حیاط مد نشسته بودیم :

دوستم: بچه ها آهنگ on the roofو شنیدین؟؟ :)

ما: :o :o :o

دوستم بعد از چن دقه(!!) : خو منظورم همون on the floor بود دیگه! :-" :-" :-[ :-[

ما: :)) :)) :)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابام گفت برو برام لیوان بیار..

منم توفکره یک بنده خدایی بودم...

رفتم قاشق اوردم برای بابام... #-o

بابام: :|


من: #-o :-" ;))

++

من برای اینکه تابستون شدید حساسیت دارم قرص انتی هیستامین میخورم.

بعد دو بسته قرص توکیفم بود.یکی انتی هیستامین یکی قرص مخصوص ماشین بود که توماشین حالت بد نشه و اینا... ;;)

بعد منم حساسیت شدید داشتم اعصابم داغون بود رفتم این قرص برداشتم ااز کیفم خوردم... بستشو هم گزاشتم تو اشپزخونه ;;) #-o

خلاصه هروقت حساسیت داشتم میخوردم ازش !! #-o

بعددیروز که تو کیفمو دیدم دیدم قرص انتی هیستامین تو کیفم بوده :)

درصورتی که من بسته اون قرصرو به جای انتی هیستامین خورده بودم.... :-< #-o

( حالا جالبیش این بود که همون قرصه اشتباهی اثر خوبی داشت و بهتر میشدم :)) ;)) )
 
Back
بالا