خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

وای بچه ها دارم ذوب می شم می ریزم زمین :-<.دیشب می خواستم به دوستم اس بدم بیدارش کنم این اس رو زدم:خيلي ببخشيد بد موقع مزاحم شدم خواستم ببينم آب خوردي آفتابه رو كجا گذاشتي؟.بعد به جای دوستم یکی پایین تر از اون رو زدم و فرستادم اونم که کی؟ :-sمعلممون خودشم آقاااااااااااس X_X.اس داده شما؟ ^#^ منم گوشیمو خاموش کردم. :-$
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز فیتیله میده ؛ ما هم به لطف برادر گرام مشغول تماشــا بودیم که یه دفعه چهره یکی از بچه های مهمونشون واسم آشنا اومد !
گفتم : مامان ، مامان ؛ مهــناز ـه . مهنازه ! خودشه ! :-" :)) ( دوست کلاس اول ابتداییم بودن که بعد از اون سال دیگه ندیده بودمش :-" ) .
مامانم میگه : خب ؛ میدونی الآن مهناز هم سن توئه و طبیعتن نمیره فیتیله ؟! اگه هم بره خب بچه که نمونده قیافش همون باشه :د :)) .
من: :-""""
 
پاسخ : سوتی‌ها

یادمه اول راهنمایی که بودم معلم تاریخمون پرسید : رد پای آریایی هارو کجا میشه پیدا کرد ؟!

منم تریپ جو گیری بلند گفتم : خانوم این که معلومه ! رو سنگُ خاک دیگه !!!! بد یهو دیدم کل کلاس رف رو هوا =)) =))

منُ میگین یه چند مین همین جوری :oمونده بودم ! بد که 2000یم افتاد تازه فهمیدم چه سوتی داغونی دادم :-" :-[

+( منظورش اثارُ اون چیزایی که ازشون باقی مونده بود !)
 
پاسخ : سوتی‌ها

گوشیم شارژ نداشت بعد رفتم یه شارژ براش گرفتم
بعد همش به دوستم اس میدادم اما جوابمو نمیداد
بعد از یه ربع که داشتم ناراحت میشدم فهمیدم شارژرو تو گوشیم نکردم :)) :)) :)) =)) =))
حواس ه داریم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اس زدم به دوستم بعد شارژ نداشت زنگ زد خونه بعد تا رفتم بردارم رفت رو پیغامگیر بعد من تا گوشیو برداشتم:
- سلام من فاطمه ــم فردا فلان ساعت کلاس داریم
- سلام خوبی؟!
الو؟!
الو؟!
فاطمه؟!
الو؟!

قط کرد :|

بعد الان پ.خ زده که پیغام گذاشتم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودم مانتو بگیرم بین دوتا خیلی شک داشتم
از این وسط با قدرت تموم پا رو پای یه خانمه گذاشتم خوذم خجالت کشیدم گفتم ببخشید بعد الفرار
یه دفه خواهرمو دیدم هرهر داره میخنده میگه چه خانم باادبی به مانکنام احترام میذاره
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم اتاقم رو تمیز میکردم، به امیر گفتم:
زود برو اون دستمالو بیار وگرنه با شلوارِ خودت این میزو پاک میکنم
اونم نرفت...
بعد میزو پاک کردم.شلوارکش خاکی شد.
میخواستم بگم برو بندازش تو لباس شویی.گفتم زود باش برو بندازِش سطل آشغال ;D
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------(جهت رفاه حال مدیر)
در همون اتاق با امیر بحثَم شد.هرچی میگفتم بیا باهم اتاقُ جمع کنیم لج میکرد و حرف میزد همش
اومدم بهش بگم: انقدر چرت نگو
گفتم: امیر انقدر چِرت نزن ;D
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------( کلا دارم به مدیریت حال میدم)
سر ِ شام:
من: مامان من مدیر ی برنامه شدم...
مامانم: مدیــــــر؟( با چشمای گرد شده) :o
من: :-[ منظورم مجری بود. ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

:))
امروز داشتم خاطره تعریف می کردم بجای اینکه بگم زندایی سلاطون
گفتم شلاطون :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دارم تو خیابون با گوشیم حرف میزنم دختره اومد عینکشو برداشت اااااا سلام من هم :o سلام
دختره:نشناختین
من هم پیش خودم گفتم اینجوری این سلام کرد باید بشناسم :o :o بعد از کلی فکر گفتم نه
دختره: مگه شما پسر نازی خانم نیستی؟؟
من:نه ;D ;D
اگه گفته بودم اره کار به روبوسی هم میکشید
 
پاسخ : سوتی‌ها

من : فلان مدیر نتیجه آمار شهرها رو واسم عکسشو گرفت آپلود کرد بهم نشون داد ;;)
ایکس : اینکه تو تاپیک آمارهای اجتماعی هست !! ;;)
من : اِ؟ :-"""

دو ساعت بعد از گشتن همه انجمنها ;D

من : نبود :-""" فکر کنم فقط واسه مدیرا نشون میده :-"""
ایکس : این لینکشه , نمیبینیش؟ :-s

صفحه باز شد مث چی :-""" بعد هم دیدم گفت و شنوده رفتم گفت و شنود دیدم تاپیک اوله =))

:-[ :-[ ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

خعلی جدی داشتم با بابام حرف میزدم میخاستم بگم این موضوع هنو کشف نشده گفتم این موضوع هنو کفش نشده :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار یکی از بچه های کلاس رانسه دیر به کلاس رسید. وقتی رسید معلم جلوشو گرفت به فرانسوی گفت:کجا بودی؟چرا دیر اومدی؟!
اونم به فرانسوی گفت:تصادف کردم
معلم پرسید:تصادف با چی؟
اونم میخواست بگه تاکسی اما مطمئن نبود تاکسی به فرانسوی چی میشه هول شده بود گفت: تاسکی!
 
پاسخ : سوتی‌ها

من دیگه نباید تو هر صفه یک اخطار بهتون بدم

به نقل از مُحَــدِّثـه :| :
گاد دیگه دوباره تذکر دادم حرف نزنید تو تاپیک :|فک کنم باید تو هر صفه قوانین رو باری دیگر یاد آوری کنم :-"
کلیک کنید تا باز شود...
به اخطارام توجه نمیکنید

اونروز اخطار دادم تو یک صفه دوتا پست ندید دقیقا بعده اخطاره من یکی اومد گف آهان اینم یادم اومد[تو صفه یک پست دیگه داده بود حتی]

اصلا توجه نمیکنیدا :-"

الانم من میگم حرفارو نقل قول نکنید 8-|
به نقل از مُحَــدِّثـه :| :
یا خدا :-"

اینجا جای حرف زدن نیس جان شما :-" :))

تذکر میدم ;;)اینجا حرف نزنید باهم :-"حرفارو هم نقل قول نکنید در صورتی که واقعن لازم باشه ;D

×متشکرم :-"
کلیک کنید تا باز شود...
اینو من کی گفتم؛

×اینکه الان بیاین بگین دانشگاشو فلان زده درسته ؟پ.خ رو واسه همین روزا گذاشتن ;;)

کلن درک کنید جان ما :-"رعایتم بکنید ;;)مرسی
کلیک کنید تا باز شود...
به نقل از مُحَــدِّثـه :| :
یا خدا :-"

اینجا جای حرف زدن نیس جان شما :-" :))

تذکر میدم ;;)اینجا حرف نزنید باهم :-"حرفارو هم نقل قول نکنید در صورتی که واقعن لازم باشه ;D

×متشکرم :-"
کلیک کنید تا باز شود...
و.....
اون بالا نوشتم قوانینو بخونید

به نقل از مُحَــدِّثـه :| :
اطلاعیه پنجم:

دادن یک پست تو هر صفه مجازه؛این قانون مخصوص تاپیک هایی هستش که بازدیدشون در طول روز بیشتر از سه تا پست باشه.
مثل اعترافگاه و سوتی ها

بیشتر از یک پست تو صفحه در این تاپیکا حذف میشه بدون اخطار قبلی
سعی کنید تو یک صفه پست قبلیرو ویرایش کنید نه که پست جدید بدید

×هدفتون هم صرفا جمع کردن لایک نباشه :)هدفه انجمن استفاده کردن از تجربه های مفید و جالب دیگران هستش ;)
رعایت کنید :)مرسی ;;)
کلیک کنید تا باز شود...
بچه ها من که گل لقد نمیکنم؛یک بار دوبار سه بار نه 10 بار دیگه
هر دفه هم سعی کردم با مهربونی برخورد کنم ولی دیگه تا یک حدی

تا فردا قفل میمونه

×متشکرم
 
پاسخ : سوتی‌ها

میخواستم ساعت 12:53 دقیقه باز کنم حوصلشو نداشتم اونقد صب کنم :دی

×امیدوارم دیگه لازم نباشه هی تذکر بدمو قوانینو تو هر صفه بهتون یاد آوری کنم

باز میشه

متشکرم
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز رفتیم میدون تیر بعد یه عالمه توضیح که خانمه داده که چطور تیراندازی کنید
یکی دس گرفته میگه
خانوم ببخشید فشنگ هم بهمون میدید
همه: :)) :)) =)) =)) :o
دختره: :-[ :(
 
پاسخ : سوتی‌ها

× داشتم تابلو توی جاده رو میخوندم :
ورود کامیون و کامپونت و تریلی به این جاده ممنوع می باشد :-" یه نفر دیگه که میگف کامپوزیت :))
منظور همون کامیونت بوده حالا چه فرقی داره :-"


× اتاقِش لامپ داره ؟ ;;)
: آره لامپ یک بار مصرف داره خوبه :-"



× خواهرم : داشتم به صورتش نگاه می کردم یهو اشکاش پُر چِشم شد :))
منظورش همون چشماش پر اشک بود :)) :-"



× رفتیم سوار قایق شدیم این قایق کوچیکا هس که پا میزنن ؟ :-" فک کنم اسمش پدالو باشه ;D
بعد رفتیم توی رودخانه یه دور زدیم وقتی داشتم بر میگشتیم یکی از بچه های تو قایق :
آقا ما رسیدیم چرا لنگر نمی اندازین ؟ :-s

: :)) :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

باید متذکر شم که من این اولین پستمه که این جا میدم ُ عین یه بچه ی خوب رفتم قوانین ُ مطالعه کردم :-"

این سوتی که یادم میاد مال چن سال پیش ِ دیروز داشتم تو ارتودنسی پست میدادم یادش افتادم :-"
رفتیم دندون پزشکی دکتر واسم پلاکت گذاشت وچسبوند (جدیدا بهش میگن براکت) بعد بهم گفت تا چند ساعتی غیر از چیزای مایع چیزی نخور ...شبم شام مایعات ُ اینا بخور :-"
بعد من همش حواسم بود که حرف دکتر ُ گوش کنم یه وخ یادم نره چیزی بخورم اینا کنده شن ;D
رفتم چن قدم اونورتر از مغازه یه آدامس گرفتم و سریع باز کردم گذاشتم تو دهنم ُ قشنگ یه چن دوری چرخوندم(اصنم حواسم نبود که آدامس جزء مایعات نیس)....پس شد آنچه شد ...
یهو با خودم گفتم این چه آدامس ِ سفتیه انگار آهن توشه ...بعد که متوجه شدم 2 تا از پلاکت های ناقابل کنده شدن ُ افتادن تو آدامس...:-" هیچی دیگه آرامش ِ خودم ُُ حفظ کردم ُُ چن روز بعد رفتم که بچسبونه ...اصنم به هیشکی نگفتم به چه طرز زیبایی اینا کنده شدن که ضایع نشم :-"
 
You must log in or register to reply here.
Back
بالا