خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

بچه ها توی طالقان داشتن یه زنوبور اذیت میکردن . میخواستن گیرش بندازن توی ظرف غذا ! >)
من ترسیدم زنبوره رم کنه بلند شدم داد زدم : بچه ها بس کنید زنبوره رم میکنه میاد می ک ن د مون ! =)) =))
البته طبیعتاً قصدم میکشدمون بود ولی نچرخید توی دهنم !
بچه ها : =)) =)) =))
میز بغلی ( شامل دخترا !) : :-w :-w
حاج آقا های در حال عبور ! : :-$ X-(
من : :-[ :)) :)) :))
زنبوره : :-\ :-\
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو كلاس زبان يكي از دوستان داشت ريدينگ ميخوند بعد fake رو خوند اون چيزي كه نبايد ميخوند!! خوند ***f!
كلاس رف رو هوا اون بنده خدام از خجالت آب شد! ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابام قسمت اخر خدافظ بچه رو ندید امروز اومد دانلود کرد نگا کنه تو کامپیوتر بعد همه زیرنویساشم بود دیگه زیر نویس برنامه 90 رو رد یهو مامانم گفت: فردا چرا 90 داره؟
ما: =)) =))
بابام:ین ضبط شدس...
 
پاسخ : سوتی‌ها

اون شب به دوستم ز زدم، کنار دریا بود
بعد احساس کردم صداش ی جوریه
من: چرا صدات اینجوریه؟
- : دستمو جلوی دهنم گرفتم تا خوب بشنوی
من: آهای شیطون! کی دور و برته که نمیخوای صدای منو بشنوه ها؟
- : بابا تفکر خلاقانه! دستمو گرفتم صدای خودمو درست بشنوی...

--------------------------------------------------------------------

امروز صبح که از خواب پا شدم خیلی گیج بودم
مامانم رفته بود دکتر.از اونجا ز زد
منم با همون حالت رفتم گوشی رو برداشتم:

مامان: الـــو
من: الو...سلام مامان بزرگ
مامان: ^-^ فک کرد اشتباه گرفته! دوباره گفت: الو...
من: شما؟
مامان: شیدا...
من: عه! مامان تویی! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ی بحثی داشتیم میکردیم ک خواهرم گفت مگه یادتون نیست میخواستن بندرعباسوبکنن بندرعرب ماهمه گفتیم بندرعباسویاخلیج فارسو؟!؟!؟!خودشم مونده بودچب بگه بای اطمینانی حرف میزدکه انگارهمه چی میدونه
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم طالقان ;;) پوریا برگشته میگه این آقائه اون پشت خیلی قیافش شاخه ، به نظرم هیروئن میکشه . یه لحظه :| شد گفت هیروئن درست بود دیگه؟ یکم با خودش فکر کرد گفت ، آره همون هیروئن بود (اشاره به هروئین)

+

دوباره تو راه رفته طالقان اومدم پوریا رو صدا کنم ، روم به سهیل بود ، پارسا هم حرف میزد. رومو که برگردوندم به سمت پوریا گفتم راستی سهیل (۲ ثانیه مکث) ، ئه ببخشید پارسا (۳ ثانیه مکث همراه با تفکر در چهره) ای وای ببخشید پویا ، (۱ ثانیه مکث) ئهه تو که پوریایی که ، دیگه گندش که در اومد گفتم هیچی بیخیال. :|

+


داشتیم تو راه آهنگا رو کلمه هاشو عوض میکردیم ، خوانندهه میخوند پَرررررَِستوووووووو ما به جاش میخوندیم مَمَمووووووطوووووووووو (اشاره به مطهری 8-^) یه بار اومدم قشنگ ترش کنم خوندم ، دسته اوووووطوووووووووو :-" (این به نوعی سوتی بود)
تذکر:این مسخره بازیا منحصرا مال ما گروه چهار نفری ما بود و بقیه خیلی شیک مثل بچه آدم نشسته بودن. :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستم رفته بوديم تو گل فروشي
دوستم:بيا افتابگردون بخريم
-افتابگردون :o كو؟؟؟
-اونجاس
-بابا اون ك افتابگردون نيس
-پس چيه؟؟؟
-چه بدونم اما افتابگردون نيس
بعد كلي بحث من با تمام اعتماد بنفس به گل فروش ميگم اقا از اون گل زردا ميشه چند شاخه بهمون بديد
گل فروش:منظورتون افتابگردوناس؟؟ ;D
دوستم =)) =))
من:اونا ك افتابگردون نيس ;D
گل فروش:هست
من:پس چرا تخمه نداره؟؟؟ ;D
گل فروشه :))

------------------------

داشتم با كي از اشنايان تو ماه رمضون چت ميكردم اخرش ميخواستيم خداحافظي كنيم منم يه خورده عجله داشتم
گفتم شب خوش
-u 2 التماس دعا
گفتم u 2 م ;D
واااااي بعدش كلي به خودم خنديدم 8-} :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چن روز پیش با دختر عمه ام...
بینا بپر...بپر برو گوشیمو از تو اتاق بیار ....!
بینا :نه...خودت برو...
من بد چن لحظه مکث :خودتو عن نکن ....پاشو گوشیمو وردار بیار...!
... X_X


ک یهو برگشتم دیدم عمه ام اونجاس ........... همه ی این حرفا رو ب عمه ام زده بودم... X_X X_X
صداهاشون شبیه هم بود خب...
آخ..... #-o
 
پاسخ : سوتی‌ها

الان دوستم گفت آواتارتو عوض كنم منم گفتم عوض كن بد رفتم تو مشاعره ٥ساعت دنباله خودم مگشتم خودمو نميديدم عصابم كلاً بهم ريخته بود كه چرا نيستم من :-? X-( بد يهو ديدم زيره اون آواتارى كه ١٠٠ بار رد كردم نوشته william بد دوزاريم جا افتاد كه آواتارمو عوض كرده :-[ :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

عاقا داداشمینا داشتن اف افو درس میکردن دوستاشونم پیششون بودن
هی اینا زنگو میزدن که یه چیزی وردار بیار همشم من جواب میدادم
یه بار که زد من برداشتم گفتم الو!میدونستم اونا ان خودم حواسم بود به خدا :-L
داداشمو دوستاش ترکیده بودن >:p آبروم رفت
حالا این بی جنبه یه هفتس هر وقت میرم جواب بدم میگم بله فک میکنه میگم الو هی میگه الو نه بله :-w :-w
 
پاسخ : سوتی‌ها

+ رفته بودم خونه مامان بزرگم دو تا از همسایه هاشو دیدم . بعد یکیشون منو شناخت و اینا هی میگف ماشالا ماشالا اما اونیکی نشناخت.


بعد اونی که شناخت به اون یکی گف نشناختی؟ موناس. ببین دختر معصوم ُ . ;D


بعد منم گفتم کی من ؟! ;D بعد گف مگه تو دختر معصوم نیستی؟! منم گفتم نه بابا همچینم معصوم نیستم ;D بعد دیدم یه هو زد زیر خنده. بعد میگه مگه تو دختر معصوم خانوم نیستی؟ :))

من : :| اسمش معصومه هس. مصی صداش میکنن :|

+ خب بابا چی فک میکنن با خودشون ;D

قیافه اون یکی همسایه هه که عالی بود :)) کلا حدود یه دیقه تو هنگ بود ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

خونه ی عمه ـم اینا بودیم بعد داشتیم ساختِ ایران نگا میکردیم ، این آبجیِ منم تحتِ تاثیرِ فیلم قرار گرفته بود ، یهو به من گف غلام :|
منم همینجوری وسطِ جمع گفتم "غلام عمه ـته" :)) ;D

همون شب داشتیم راجع به پسر عمه ـم که تازه رفته نیروی انتظامی حرف میزدیم ، بعد من واسه ی شوخی گفتم فک کنین کاظم بره نیروی انتظامی ، شهید بشه ... 8-^ :-"
بعد یهو دختر عمه ـم از اونور داد زد "نه خدا نکنه!دشمنش شهید بشه " :)) ;D ;;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

خونه مادر بزرگم بودیم گفت شما نمی یاین؟
گفتم کجا ؟
گفت تشکیل جنازه فلانی !!
چی؟؟؟ :o :o :o منظور تشیع جنازه ؟؟؟!! :)) :)) :)) :)) ;D ;D ;D ;




تو مطب یکی بلند میگفت "این دکترا اندازه گاو نمی فهمن" بغل دستیش"بگو بلا نسبت!! :( :( :-[ :-["
چی بلا نسبت اندازه گاو نمی فهمن .بغل دستیش:"بی شعور بگو بلا نسبت آقای دکتر!! :-["
وقتی فهمیده چه سوتی داده:" نه بابا دکتر از خودمونه دیگه" :-[ :-[ :-[ :-[ :( :( ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

واسه هندسمون یه معلم تاره آوردن یه سوال رو تخته نوشت حالا سوالو ببینید:
در مورد مثلثی با اضلاع 6-8-9 کدام مورد صحیح است؟
1)قائم الزاویه است 2)منفرجه الزاویه 3)دارای زاویه حاده 4)متساوی الساقین

بعد از کلی فک کردن به این نتیجه رسید که نه نمی تونه 1 باشه!
ما: :|
باز بعد از کلی فکر و حل به این نتیجه رسید 4 می تونه باشه!
باز ما: :|
بچه ها گفتن ضایس دیگه 3 برای هر مثلث برقراره یه کم رنگ صورتش تغییر کرد ، یه دفه گف مثال بعد
و همچنان ما: :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

از خواهرم پرسیدم زن عمو چند سالشه گفت:همسن مامانه 5-6 سال بزرگ تر =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

نمی دونم اینو گفتم یا نه:
داشتیم با دختر خالم تو خیابون می رفتیم ، دیدم رو دیوار مسجد پرده زدن ، خوندمش...
من : =))
دختر خالم : چته زهره؟
من : ببین اون جا نوشته :
panj ton ale aba
دختر خالم : =)) منظورت اینه؟panj tane ale aba
من : :-??
________________-
اینو نوشته بود : پنج تن ال عبا
 
پاسخ : سوتی‌ها

امشب مهمونی بودیم.رسیدیم درمجتمع،خواهرم میگه من با آژانس میرم.من:چی؟باچی؟
دیدم خواهرم داره میره سمت آسانسور.انقد خندیدم.بچه های8ساله هم فشار روحی روانی دارن..هه
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند وقت پیش با دختر خاله ها و دوست ها و اینا تو اتاق با هم بودیم بعد من داشتم میرفتم بیرون پام به صندلی خورد

من : کدوم ناقص العقلی اینو گذاشته اینجا؟ (عصبانی و اینا :-") :-w
اونا : دو ساعت پیش خودت گذاشتی :)) :))
من : :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

25 تا تست عربی زدم از یه درس قدیمی که چیزی یادم نبود و حس کردم که خوب جواب دادم !
بعد پاسخنامه رو گذاشتم جلوم و شروع کردم به مقایسه بعد اینجوری :o و سپس :(( شدم ؛ چون فقط 5 تاش درست بود!
بعد دیگه خیلی ناراحت و اینا ... بعد گفتم بذار یه بار دیگه چک کنم شاید جا به جا دیدم و اون موقع بود که کشف کردم که داشتم با پاسخنامه ی درس بعدی چک میکردم ! :|
درین حد یعنی ! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب به بابام گفتم بیا بشین افتتاحیه المپیکو برات بزارم...داشتیم نگاه میکردیم که رسید به اون قسمتی که شرکت کننده ها کشور به کشور میومدن واینا یه ده دوازده تایی کشور اومدن بابام میگه پس کو ایران؟؟؟؟؟؟گفتم بابا اینا به ترتیب حروف الفبائه دیگه.....میگه خب ایران که الفه باید اول باشه......!!!!!!!!!!!!!!!
من: :)) :)) :)) :)) =))
خودش بعد از ثانیه ای که فهمید اینا زبونشون انگلیسیه: ;D ^-^
 
Back
بالا