خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

با دختر خالم رفتیم شهربازی سوار وسیله(کشتی نوح) شدیم یهو ترمز گرفت سریع وایساد،
اومده اظهار نظر کنه میگه: ترمزش ای دی اس اله! همون ای بی اسو میگفت! ;D

باز برگشتیم میگه بیا بریم پیاده روی!میگم حال ندارم راه بیام زیادم شام خوردم سنگینم نمیشه!
میگه اشکال نداره بیا غذات هضم تر میشه! :))

مردم دخترخاله دارن ماعم دختر خاله داریم! :-<
 
پاسخ : سوتی‌ها

مادرم داشت خاطرات دکترها و مریض ها رو تو بیمارستانش تعریف میکرد
مادرم:خانم شما مشکلتون چیه؟
بیمار:خانم دکتر من خیلی مشکل دارم...من مستاجرم
!!!!!
مادرم:خانم شما فکر کنم هوشیار نیستی!...منظورم مشکل پزشکیه!
بیمار:آهان...چیز خاصی نیست!!...

یعنی عالین مردم!...
 
پاسخ : سوتی‌ها

مهمون داشتیم، من هنوز لباس نپوشیده بودم که مهمونا اومدن، منم هــول (یا حول) شدم ، یه بلوزُ زود تنم کردم،بعد رفتم سلام کنم دیدم همه دارن چپ چپ نگام میکنن :-s
مامانم گفت این چیه؟!
نگاه کردم دیدم بلوز پسرخالم ُ که 11سالشه و عکس ِ روش مردعنکبوتیرو پوشیدم!! X_X :-" :-" کل فامیل زدن زیر خنده!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز منتظر تلفن پسر عموم بودم بعد داییم زنگیده خونه شماره ای هم ک باهاش زنگیده بود بسیار شبیه به شماره ی پسر عموم بود.
داییم: سلاااااام خوبی؟ >:D<
من: ممنون :) ( در همون لحظه داشتم فکر میکردم این چرا انقدر صداش تغییر کرده :-? نکنه مزاحمه ؟ )
داییم: چه خبرا؟ ;)
من (با تعجب بیشتر ): ببخشیدشما؟؟؟؟؟؟؟؟ :-/
داییم: نشناختی ؟؟؟؟؟
من: نه :-s #-o
داییم: دایی حسین ام دیگه :-w
من: E دایی تویی؟ ;D :-??
 
پاسخ : سوتی‌ها

بچه ها رفته بودن اعتکاف تعریف میکردن که یکی از مسئولا گفته که اگه حالتون بد شد ومریض شدین بگین که دکتر بیاریم داخل مسجد دکتر هست اینجا.....چند دقه بعد دختره اومده پیش دوستم ک انتظامات بوده پرسیده:این دکتر ک میگن کجاست؟
دوستم:چی شده؟ حالت بده؟
اون دختره:نه میخواستم گوشمو معاینه بکنه..... =)) ~X(
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز داشتم برگه های زبان بچه ها را پخش میکردم . فامیل یکی از بچه ها صفاری هست و نوشته بود safari منم خیلی خوشگل خوندمش آقای سَفری .
کلاس رفت رو هوا . :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

از اثرات سمپادیا :
داشتم با گوشیم پست میدادم تو سایت ؛
به داداشم میخواستم بگم رو "تخت " نپر ، گفتم : صدرا ، رو " تاپیک " نپر :)))
به مامانم خواستم بگم داری از اتاق میری بیرون " برق اتاق " رو روشن کن ؛
گفتم : " برق تاپیک " رو روشن کن :-" =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ساعت 5 بامداد دارم ساکر بازی میکنم هندزفری هم تو گوشمه با آخرین صدا ادل میخونه! /m\

بعد یهو یه گل خوردم داد زدم کثافت بگیر اینو دیگه!

بعد دوباره یه پنالتیو زدم بیرون داد زدم الان که بیارمت رو نیمکت آدم میشی!

بعد نگو همه خواب بودن یهو دیدم خواهرم با چشه خوابالود اومده میگه بی شعور همه خوابن!

من :-" :-" :-" اونا گویا : X-( X-( X-( X-( (:| (:|
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز صبح میخواستیم با عمم بریم کلاس شنا بعد ساعت داش ده میشد عمم هنوز نیومده بود خونه مون که بریم باهم بعد به مامانم گقتم : زنگ بزن استخر ببینیم عمه میاد خونه ؟

مامانم : ^-^
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم فيلم نگا ميكردم از پسره تو فيلم كلى حال كرده بودم بد بابام داشت ميرفت بيرون گفت چيزى لازم ندارى ؟من مخواستم بگم برو شام با مخلفات بخر اشتباهى گفتم چرا از اين پسره برام بخر با مخلفات بابام :-? :-w :oمن :-[ ;D :-"منظورم همون شام بود
 
پاسخ : سوتی‌ها

ظهر منتظر تاکسی بودم تو گرما مدت طولانی وایستاده بودم بهو دیدم یک ماشین دنده عقب اومد خوشحال پریدم بالا


اقاهه گفت:خانم بفرمایید پایین منکه مسافر کش نیستم دنده عقب اومدم پارک کنم


من تازه دوهزاریم افتاد رنگین کمون شدم از ماشین اومدم پایین
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم پست میدادم،
داداشم اومده نیگا میکنه! اینو ( :-h) دیده به این حالت :)) میگه مثلا داره شیشه پاک میکنه! ;D
منو میگی! =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

عيد مبعث امسال بود...تا از خواب بيدار شدم مامانم پريد تو اتاقم گفت عيدت مبارك =D>گفتم چه عيدي؟؟؟ (:|گفت مبعث ديگه ~X(منم كه اول صبي مخم هنگ كرده بود گفتم:بعثت كي؟! :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتيم درباره سعيد علي حسيني (فردي كه نزديك بود ركورد رضازاده رو بزنه) صحبت مي كرديم،محمد (همكلاسيم) اومد گقت بحث راجع به چيه؟ گفتيم سعيد علي حسيني.ميشناسي كه؟ گفت آره بابا همون كشتي گيري كه ركورد رضازاده رو زد.
من :-?
كلاس =))
محمد ???
علي حسيني :-??
مديرعامل كنفدراسيون كشتي آزاد و فرنگي :-L
كلمه «ركورد» X-(

زنگ ورزش بود،معلم گفت تيم فوتبال برن حياط،بدمينتون و پينگ پنگ روي ميز!!! برن وسايل بگيرن...!!!! ;D

توپ پينگ پنگ در كمد اتاق معلم ورزش: :|
معلم ورزش پس از سالها: :))
سازمان فيفا،فيلا و پفيلا: :o
من،محمد و تيم فوتبالي كه داشتن راهي ميشدن: :)

~محدثه : پست متوالی ترکیب شد.
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلممون امروز تو کلاس از بچه ها سر کامپیوتر امتحان میگرف .یکی امتحان میداد میومد کنار اون یکی میرف.منم امتحان رو داده بودم و رو صندلی اون نشسته بودم و داشتم لیست نمره ها رو نیگا میکردم.رو میز هم پر کیف بود.یه دفعه گوشیش رو میز ز زد منم گفتم این گوشی کیه؟پنج تومن جریمش رو بزاره رو میز لطفا.آخه معلممون گفته هر کی صدای زنگش بیاد پنج تومن جریمه داره.یه دفعه دیدم بالای سرم واستاده با این قیافه :-w منم X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستان ( برا این که آبروش نره اسمشو نمیگم ) گفت شما جاهای تاریخی که جدید زدن رو ندیدین
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب طبق معمول همیشه به داوشم گفتم بیا بریم دوچرخه سواری ;D
لباسامو پوشیم
چک کردم دیدم همه چیم همراهمه
پامو از دره آسانسور بیرون نزاشته بودم دیدم داداشم از شدت خنده آبی شده ;D
تا بگم بش چی شده نگا کردم به شلوارکه سبزه راه راهه خودم که تا بالایه زانوم بود
منو داداشم تو آسانسور واسادیم داریم میخندیم چنتا از همسایه همونم جلو در
کلا یه جو آبرو داشتم اوئنم دیگه ندارم ;D :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

خونه داییم اینا بودم..زنگ در خونشون زد!!!
زن داییم گفت ببین کیه!!!
_هان?!? ;D یعنی ببخشید!!!بله?!? ;D
_منم!!!!
_منم,کیه?!? :o
_منم دیگه!!! ;;)
_اهان!بله,شمایید!!!بفرمایید!!!
...
اومدم به زنداییم میگم داداشته!!! :>
زنداییم: :o :o :oاون که امریکاست 8-} 8-}
من:اخی!!!چشت روشن!!!اومده بهتون سر زده سر بزنه ;D
چند ثانیه بعد...
هه!!!مامانش بود ;D
من:خب!!!یه ایفون تصویری بذارین دیگه ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

وای من باز دیشب گند زدم X_X
ساعت حدودا 11 بود منم داشتم به یکی از بچه ها اس ام اس میزدم توی جریان همین خانواده ی سمپادیا
بعد یه اس ام اسی فرستادم درباره ی خواستگاری و عروسی و شوهر اینجوری حرفا :-[
بعد دیدم این اصن جواب نمیده تا دوباره اس زد که چرا جوابمو نمیدی
من اینجوری بودم دقیقا :o رفتم گشتم اس ام اس هامو دیدم من اشتباهی به منشی آموزشگاه اس ام اس زدم :-[ :-[ :-[ :-[
چه قدرم ضایه بود :-s =))
 
Back
بالا