خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

یه دوستی داریم اینجا بعد اسمشون هست مهسافت ;D


بعدش من فک میکردم اسمش مهسا هست بعد خیلی خلاقانه با مسافت ترکیب کرده و اینا ;D ;))=====>mahsafat

کلی تریپ ذوق و غرور کاذبو اینا که چه ترکیب جالبی و چه هنرمندانه و خو توام بمیر یاد بگیر و اینا ;)) 8-^

خلاصه دقایقی پیش تو والویشر فمیدم mahsoft e :-?? X_X ;;)

الانم کلا به زندگی بدبین شدم طی این سانحه :)) :-w :-s

با من حرف نزنین دیگه :-< :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی شبکه جام جم : خانومه توی 5 km تا بهشت میگه : وای دخترم!! :(
ترجمه زیرنویس : oh my god!!! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوباره رفتم عروسی:
حالا یهو دیدیم دوماد از بیرون اومد تو و با همه دس میده و ی خوش و بشی میکنه!
نوبت من ک شد بلند شدم حالا با خودم هرچی فک میکنم چیزی یادم نمیاد بگم!
از آخر ورداشتم ب شاداماد گفتم
من: خیلی خوش آمدید!
داماد:ایشالله مبارک باشه
من: شما هم همینطور...
تا یک ساعت بعدش داشتم ب مکالممون میخندیدم!
خوب شد کسی صدامون و نشنید وگرنه خدا میدونس چی میشد با این سوتی هایی ک ما دوتا دادیم!
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم باز سطل اشغال اتاقمو جابه جا کرده بود باعصبانیت رفتم سمتش میگم مامان ازت خواهش میکنم دیگه اتاق سطل اشغالمو اینجا نذار مامانم:چی؟ :-?میگم :ازت خواش میکنم دیگه اشغال سطل اتاقمو ایجا نذار مامانم:چی :) صدامو می برم بالا میگم ازت خواش میکنم دیگه من اشغالو توسطل اتاقم نذارمامانم:ب =)) =)) =))اشه باشه
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم از مسابقه برمیگشتیم
توی ماشین
یکی از بچه ها اینجوری با صدای بلند X-(:کی دیشب داشت خر و پف میکرد نذاشت بخوابم؟؟؟
بقیه اینجوری :o :o:هییییییییس،براتی بود
براتی : X_X X_X X_X
:)) =)) :)) =)) :)) =))


پ.ن:"براتی" معاونمونه،حتی مورچه های مدرسه هم ازش میترسن
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار سوتی دادم در حد المپیک : جلوی معلم با دوستام داشتیم درباره دوست دختر حرف میزدیم من گفتم چرا من نمیتونم کسی رو پیدا کنم آخه چقد سخته دوست دختر داشته باشی !!! معلمه برگشت گفت میخوای برات پیدا کنم! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

خواهر محترم بنده تافل دارن، بعد اومده به من ميگه مريم ميخام براي يكي ميل بزنم،بيا ببين غلط املايي ندارم؟
رفتم نگاه ميكنم، خط اول به جاي hello نوشته بود hollow ! من به شكل :| تو تافل داري ديگه؟!!!
پ.ن: همينجوري به مام تافل ميدادن بد نبود!
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم تو سایت ساپورت اینترنتی این یارو سونی ، مثلا با یه نفر که بارشه صحبت کنم ببینم میشه فلان تغییر سخت افزاری رو داد یا نه.
بعد مثلا ۱۰ دیقه پنجره چتش باز شده ، دیدید که از این کلیشه ها براشون مینویسه خودش؟ مثلا سلام من فلانی م بلا بلا بلا .... خوبی و بلا بلا بلا!!
بعد منم جو گیر ، جوابشو دادم ، گفتم آره خوبی؟ چطوری؟ مثلا کجا زندگی میکنی و چند سالته . مثلا ماهی چقدر در میاری (همه اینا رو پشت سر هم زدم)
یارو دید :|
وان دن دون مدیر عامل سونی :|
شرکت شاتل که داره خطو کنترل میکنه :|
:| خودم وقتی یادم اومد داشتم با کی چت میکردم.
بعد نوشت مسئول پشتیبانی شما ارتباط خود را قطع کرده است.....
پ.ن:مکالمات همه در زیبان کفر ی( =))) اینگلی(مرگ بر انگیییس)سی بوده است.
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب یکی تو خیابون ازین کاغذایی که پخش میکنن میداد ... من رد شدم بهم نداد ! گفتم : آقا به ما نمیدین ؟ گفت : لوازم آرایشیه پسرم >:p :دی من که له شدم ولی دوستامو میگی : =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم برگشت بم گفت : دیگه این لباس رو نپوش چقدر میپوشی اخه اینو ؟ :-L
منم گفتم : نه اخه دوستش دارم می دونی اخه جنسش از پارچه ست خیلی خنکه ! ;;) 8-^
مامانم : جنسش از پارچه ست ؟ :o
من : فک میکنی ! :-s :-" :-"
=)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستم رفته بودیم خرید
از لباسای ی مغازه خوشم اومد گفتیم بریم قیمتشو بپرسیم...

دوستم: آقــــا ببخشید این لباس ِ پشت مانکن چنده؟
من : =)) منظورش پشتِ ویترینِ
----------------------------------------------------------------------------
با مامانم رفته بودیم عروسی.داشتیم شام میخوردیم...
مامانم: از این لیمو هاش بخور.من خوردم اصن تند نبود...
من: :-? لیمو؟!! مگه لیمو تنده؟!! :o :-?
مامانم: منظورم فلفل ِ
من: :)) چقدر شباهت ;D
----------------------------------------------------------------------------
داداشم با دوستاش داشتن بازی میکردن.از این بازیا که یکی اسم میگه نفر بعدی با حرف آخرش اسم ِ بعدی رو میگه...
پسر داییم: نرگس
داداشم هرچی فکر کرد یادش نمیومد از " س " چی بگه...
مامانم اومد کمکش کنه گفت: امیر اسم پسر رستم...
داداشم: سیــــــــما
من و مامانم: =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

همین الان سرکلاس زبان،بحث سر این بود که نسبت این دختره وپسره تو کانورسیشن چیه؟الهام،دوستم،با غرور وباسری بالا میگه:خواهرorبرادر...،ترکیدیم...
 
پاسخ : سوتی‌ها

میخواستیم بریم سفر بابا داشت وسایلو جا میداد تو جعبه عقب
بعد چشمم میافته به لاستیکا به نظرم یه خرده کم بادن :-?
من میگم بابا چراغا کم باد نیست؟؟؟؟
بعدش
بابا: :-/
من: 8-}
مامان: =)) و مامان باز میگه این هانی نشد حرف بزنه و سوتی باش نده :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها


برای اولین بار تو عمرم با مامان بزرگم رفتیم از بانک پول بگیریم
آقاهه یه فیش داده می گه پرش کن
من به خودم : خب دو قسمت داره ... کدومشو پر کنم ؟ ... ولش کن همین راستیه خوبه
الان دارم سمت راست فرمرو پر میکنم :
یه جا خالی بود توش نوشتم :3220000 ریال
من به این شکل : X_Xدیدم نوشته : مبلغ به حروف
من : سه میلیون و بیست و دو هزار ریال
نه اشتباهه ...
سه میلیون و دیست و دو هزار ریال
نه بازم ...
سه میلیونو ...
متصدی بانک : خانوم باید سمت چپو پرکنین :-w

بعد بیچاره هجی کرد نوشتم
سه ... میلیون ... و ... دویست و ... بیست هزار
من: ;D ;D

رو همه اون غلطام خط کشیدم آخرش فیشه شبیه چرک نویس شد ... :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم: هليا هلياااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!!!! :-w
من: هان؟ يعني جانم؟
مامانم: برو زنگ بزن ب خونه سها ببين امشب كاري ندارن بريم بيرون بابات زود مياد!
من: باشه
مامانم: هليااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!
من: ~X( جونم؟ بگو مادرمن!!!!!!!!!!
مامانم :زنگ نزني ب سها ب خونشون زنگ بزن
من جوش اورده بودم X-(
من: مادر من اونقدراهم خر نيستم :-w
مامانم: چي گفتي؟
ايليا: چي گفتي هليا؟
من: (با عصبانيت شديد ) ميگم اونقدرا هم خر نيستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتمممممممممم!
مامانمو ايليا =)) =)) =)) :))
بعد مامانم گفت اره مي دونم دخترم اونقدراهم خر نيستي!
وتازه من ب سوتيه خودم پي بردمممممممممممممممممممممممممممممممم ~X(
 
پاسخ : سوتی‌ها

آغا رفته بودم تو یه فروشگاه همین جوری داشتم به اجناس نگاه می کردم و می رفتم جلو ، کم کم وارد بخش البسه شدم.....
از یه لباس خوشم اومد.....
من : خانوم ، من اون لباسو می خوام :)
خانومه : اون لباس برا شما مناسب نیست :)
من: :oچرا؟ سایزش که به نظر بهم می خوره
خانوم: منظورم اینه که برا سن و سال و شرایط شما نیست :|
من: :oمگه لباس خریدنم شرایط داره؟ :o
خانومه: دختر خوب ، اون لباس خوابه ، به درد شما نمی خوره....
من: :-" :-[ :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز با دوستام توی یه مغازه ای بودیم، بعد وقتی خواستیم بریم بیرون من جلو تر از همه رفتم یهو پخش زمین شدم X_X لامصبا روی شیشه یه چیزی بچسبون جلو مردم ضایع نشیم :-w
 
پاسخ : سوتی‌ها

دارم با تلفن حرف میزنم ، میگم تشریف میارم الان
مامانم میخنده ، میام درستش کنم میگم نه نه ببخشید ، خدمت برسین :)) :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

این شبکه های کفار و اینا ک هست X_X :-"
مادر:پوریا امشب عشق ممنوع پخش میکنه
پوریا:نه باو اجلاس سرانه
مادر: :o :oچ ربطی داره؟؟ :-w
پوریا: :-"هیچی فکر کردم ی لحظه این سریالام مثل مملکت تعطیل میشن :-"

راستی مهسافت ک هست ;D :-"...یکی از دوستان سایت(حمیدو میگم =)))فکر میکرده این مهسا+فت هست یعنی مهسا چاق!...بعد تو میتینگ نمایشگاه کتاب قیافه ی گیجش خیلی جالب بود :-"(سوتی بود؟! ;D)
 
Back
بالا