خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم پرسیده این عکس کیه؟ میگم جواد یساری
رفته از ویکیپدیا آمارشو در آورده میگه ا این که خوانندس!
میگم "خوب اینو که میدونستم! :)) تازه میگه
دیشب اومدم خونتون نبودی؟" [nb]تکست آهنگ: دیشب اومدم خونتون نبودی، راستشو بگو کجا رفته بودی؟ به خدا رفته بودم سقاخونه دعا کنم ... :-" [/nb]
بعد 5 دقیقه اومده میگه:
ااا چرا زنگ نزدی خوب! خونه خالم بودیم!
آی کیو در حد علف :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز داشتم تاریخ میخوندم بعدش میخواستم بگم امام خمینی پیامشو به مردم ایران رسوند
بعد گفتم امام خمینی پیامکشو به مردم ایران رسوند
بعدمامانم :>
خودم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مدیر : من به داشتن دانش آموزایی مثلِ شوما به خودم مینالم 8-}
بنال بنال :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

پسرداییم: امیر محمد مهمون دارین؟
داداشم:آره
پسرداییم: کیه؟
داداشم:شوهر عموم ;;)
من: امیر چی؟؟؟؟ :))
داداشم: نه نه داماد عموم :-"
من: :)) :)) :)) :))
داداشم:حالا پیش میاد دیگه :-"
حالا این وسط پسرداییم پشت تلفن اصن قضیه رو نگرفت :))

#داشت یه فیلم میداد
من: ا بابا این همون فیلمس...اسمش چی بود؟؟ :-? هاع پیراهن کثیف یوسف
بابام:منظورت یوی پیراهن یوسفه؟ :))
من: حالا همون :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم:پاشو بیا اون کتابو از اونجا بده من!!!! :)(مث ادم گفت چه عجب)!!
منم حوصله نداشتم:برو گمشو بابا توام!!! :-"
من:وای خاک توسرم چیگفتم!!!! :-ss
داداشم:چچچچچچچچچییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟کاری نکن بیام بزنم لهت کنما!!!!! X-(
من:عه نه بابا باتو نبودم اشتباه شد!!! ;D!!چشم الان میارمش!!!! :)
داداشم:گفتم اخه جرئت نداری!! :>!!افرین!! :)
تو عمرم اونجوری نگفته بودم بهش!!! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند وقت پيش جلوي شوفاژ وايساده بودم با گوشيم بازي ميكردم، بابامم داشت سودوكو حل ميكرد.
تلويزيون هم داشت درباره ايدز و راهكارهاي پيشگيري از بارداري صحبت ميكرد. اين خلاصه خيلي وارد جزئيات شد... :-"
بعد يهو بابام رو كرد به من گفت:"فهميدي؟"
:o :o
من:"دقيقا درباره من چه فكري كردي؟ :|"

بعدا كاشف به عمل اومد كه ميخواست نكته ي جدولشو بهم بگه البته :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

امتحان شیمی داشتیم
برگه رو تحویل ندادم
بعد که نمره هارو داد
گیر دادم برگه من کو و من 20 میشدمو ...
2 ساعت دنبال برگم بود اخرشم کلی معذرت خواست تفلی :)) :)) :)) ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوتا خاله دارم يکى چاق يکى لاغر :-"
اينا بقل هم وايستاده بودن آشپزى ميکردن :|
ي هو دادشم از پشت سرشون اومد زد زير خنده اومد بگه : چاق و لاغر
-چاقر :))
-ميخاستم بگم قاچ و لاغر
من: ها؟؟؟؟ :))د
ميخواستى بگى چاق و لاغر =)) کشت خودشو
 
پاسخ : سوتی‌ها

توی یه جلسه ای اومدم از یه اقایی تشکر کنم به جای اینکه بگم جناب اقای گفتم سرکار اقای
وای همه داشتن میخندیدن
 
پاسخ : سوتی‌ها

ی مدتی بود دوستام خیلی با شماره های مختلف زنگ میزدن اذیتم میکردنو اینا... :-"
بعد دیشب یکی زنگ زد اصن صحبت نکرد ی راست شروع کرد به بع بع کردن :-"....منم فک کردم دوستامنو اینا شروع کردم ب عرعر( :))) :-"...
امروز ب دوستام اومدم میگم: کدومتون زنگ زدید دوباره دیشب؟
بچه ها: هیچکی.....
-بگید ب قران
-ب قران!...چیزی شده؟ نسیم مشکوکی!
-در حالی ک از خجالت داشتم اب میشدم: :-"...ن ب خیر گذشت :-"
ینی حالا ک فک میکنم اگه از فامیلامون و اینا بوده باشن خیلی کارم ضایع بوده :-"
خدا ب خیر کنه!
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم : یکی یکی میریم خونه هامون/این میره پایین /اون میره پاییین

من :چی ؟این میره پایین اون میره پایین ؟ =)) (درستش :یکی یکی میریم خونه هامون این میره با اون او میره با اون )
 
پاسخ : سوتی‌ها

آبجیم میخواست بگه منم میخوام بو کنم 8-}
گفت ؟
منم میخوام بو بدم ... :-"
=))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابام داشت هی پشت سر هم میگفت "دختر اون دم پخت رو بده"!
منم هی فکر میکنم خدایا دم پخت دیگه چیه
بعد یهو به ذهنم خطور کرد که بابا این دم کنی میخواد ;D

با مامانم داشتیم از جلو یه خونه میگذشتیم . هیچکی تو کوچه نبود ما هم بلند بلند، مامانم داشت حسناشو میگفت منم عیب هاشو.بعد نگاه کردیم دیدیم صاحب خونه هه وایساده دم در خونه چپ چپ بهمون نگا میکنه
مامانم = :-[
من = ;D
بعد کمی جلو تر ، هر دو = =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی ازدوستان زنگ ورزش داشت تعریف میکردکه توتعطیلات عیدبایه بنده خدایی دعواش شده.
دوست بنده:باهم بدجوردعوامون شد اونم گندزدبه شخصیتم "منم ریده شدم روش..."
جالب اینجاس داشت باجدیت ادامه میداد.
 
پاسخ : سوتی‌ها

خانوم ادبیاتمون امروز میخواست معنی کلمه نی لبک رو بگه گفت: نی لبک اون نی ای است که رو لب میذارن.
بعد نسیم گفت: خانوم مگه بقیه نی ها رو کجا می ذارن؟ ;D ;) :)) ;) ;D
سر ریاضی رمیصا دوستم داشت می پرسید که این چیه به آکولاد گفت کروشه مریم اومد بهش بگه اینکه کروشه نیست گفت اینکه کراشه نیست بعد که ما می خندیدیم هی میگفت چی شده مگه؟ :))
بچه ها داشتن می پرسیدن که امتحان ریاضی از درس هایی که خانوم این هفته هم میده میاد؟ که مهشاد(ر) جواب داد: تازه کجاشو دیدین ازون درسهایی که بعد از امتحان هم میده میاد ;D
رمیصا: من بیام اگه کم دارید :))B-) :))
یه مهشاد دیگه(ا) امروز کلی سوتی داد:
یه تیکه قیچی بدین ;D :)) ;D
پرگار قل می خوره :)) ;D :))
یه بار سر ادبیات اول سال که خانوم هنوز بچه ها رو نشناخته بود قرار شده بود که خانوم حدس بزنه از اسمها که کی کیه ;D وقتی اسم منو خوند من گفتم : یعنی الان باید منو پیدا کنین؟ B-);D ;D ;D B-)
 
پاسخ : سوتی‌ها

اغا معلم پرورشی اومده کلاس میگه بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از شاگردا : وبهی نستعین
دیگری :خیرناصر و مبین
یکی :صلوات بفرست
بقیه همه باهم اللهم صلی...
دیگری:تکبیر
بقیه:الله اکبر..
یکی دیگه :فاتحه
دیگه کلاس اوضاع شده بود :)) :)) :)) :))
اونطور که یادم میاد اصن طرف دیگه نتونست حرف بزنه مجلس به عزا تبدیل شد کم مونده یکی بیاد یه روضه هم بخونه بقیه بگرین.
معلم پرورشی؟ X-( X-( (:|
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا رفته بودیم دکتر تو کلینیک نشسته بودیم.
نا گهان یکی از دوستان گفت : ببخشید شماره 29 هست ؟ (شماره 27 رفته بود داخل)
خیلی متعجب شدم ،
بعد از دقایقی کسی چیزی نگفت ملت گفتن نه رفته :-".
بعد دوباره پرسید شماره 28 هست . یکی گفت بله منم.
بعد چند دقیقه بوش در اومد که طرف خودش شماره 29 بوده :-"
برای اینکه بوش درنیاد چیزی نگفته بوده :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من و دوستان!
من: اين فيلم رسوايي رو من خيلي وقته ميخوام برم سينما وقت نكردم!
پريسا: آره قشنگه من رفتم!
من: خوب چه جورياس؟!
پريسا: فيلم خوبيه محمدرضا شفيعي جم هم توش بازي ميكنه!
من و بقيه: بازيگر جديده اين آيا؟! =)) =)) =))
 
Back
بالا