من : آره رنگ چشم ـاش فرقدارن و یکی روشنتره. [ همون لحظه داشتم اشاره میکردم که این رنگی ـه مثلا. ]
یکی از بچهها که اون لحظه تو باغ نبود خیلی : مگه مارمولکه؟
من : داشتم در موردد بابام حرف میزدم.
اوشون
تو کتابخونه بودم از دور نگاه کردم دیدم حمزه با لباس صورتی اون عقب نشسته رفتم که یه چیزی بهش بگم
به اون نزدیک که رسیدم دیدم داره یه کاغذی رو می خونه که روش نوشته بود :«سیاست های جمعیتی یا یه چیزی تو این مایه ها » منم گفتم حمزه این چرت و پرتا چیه دیگه داری می خونی بعد سرشو از رو برگه برداشت یه نگاهی به من کرد دیدم داره این جوری منو نگاه می کنه یه خورده درست تو صورتش نگاه کردم دیدم اصلا حمزه نیست که اون دو تا میز اونور تر نشسته
منم گفتم ببخشید اشتباه گرفتم :-[
امروزبا دوستم فاطمه روی زمین توحیاط نشسه بودیم بعد ک زنگ خورد حال نداش پاشه گف یکی بیاد منوبالابکشه(یعنی بلند کنه) بچه هاازخنده ترکیدند بهش گفتم رفیق من عزیزمن نانازمن این تخصص مانیس توروبالا بکشیم ب شهرداری بگووووووووووو
پنجم دبستان بودیم،بعد از طرفِ بهداشت اومده بودن مو هامونو،ناخونو،دندونو،قد و ... رو کنترل کنن!
بعد هی بچه ها به ترتیب میرفتن،مام رفتیمُ وقتی اومدیم دبیرمون پرسید شما ها معاینه شدید!؟
بعد یکی میگفت موهامونو دیدن...
یکی میگفت ناخونا رو دیدن...
منم اعصابم خورد شد،گفتم همه جامونو دیدن خانم!(در کمالِ اعتماد به نفسُ اینا!)
معلم آمارمون اومده کلاس.
درس متغیرهارو می گفت. ازش یک اشکال در آوردیم برگشت گفت:
«آخه می دونید حرف شما کاملاً منطقی و بی اساسه.»
تا آخره کلاس هم حالیش نشد که چی گفته.
ی دفعه تو زنگ تفریح ک زیاد کسی سر کلاس نبود یکی در کلاسو زد!منم ک داشتم با گوشیم کار می کردمو فک کردم بچه ها دارم مسخره بازی درمیارن داد زدم مرررررررررررض!!! گم شو بیا تو!!!!!!!!
وارد ک شد دیدم ناظمه!!!!
سر زنگ زبان فارسي دبيرمون دم در كلاس داشت با مامان يكي از بچه ها حرف ميزد، از توي كلاس زياد ديده نميشد.
يكي از بچه ها از پشت تو يقه من آب يخ ريخت، بعد تا من اومدم بگيرمش در رفت رفت نزديك در وايساد به حساب اين كه من عقلم ميرسه ( ) وقتي معلم دم در وايساده مقابله به مثل نميكنم.
منم عصباني شدم يادم رفت معلم هنوز هست... بطري آبم رو باز كردم از همونجا تمام محتويات بطري رو شليك كردم طرفش... كل كلاس خيس آب شد يعني.
من و بابام هنوز با ادبیات کودکانه با هم حرف میزنیم نود درصد مواقع
پشه زیاد شده هم منو نیش زده بود هم بابامو
اومدم با همون ادبیات بگم بابا پشه تو رو هم نیش زد ، گفتم :
بابا تو هم پشه خوردی ؟
:-[سر کلاس فیزیک معلمون داشت توضیح می داد که تصویر توی عدسیمیکروسکوپ برعکسه بعد پرسید خب بچه ها چه کار کنیم مستقیم ببینیمش منم گفتم میکروسکوپ رو بر عکس کنیم (خب باید جسم برعکس کنیم دیگه )