خاطرات سوتی‌ها

Mahshad-nasr

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
112
امتیاز
933
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سيرجان
رشته دانشگاه
کاش می دونستم.
پاسخ : سوتی‌ها

دختر خالم:از اين حرفاى نا مرطوب نزن!! :D

من رو به دوستم: اين خانمه کيه؟ :-/ خيلى اشناست! :-? #-o
دوستم: مامانمه :|
من: :D
بخدا تا حالا هزار بار ديده بودمش ولى نميدونم چرا اونموقع ذهنم يارى نفرمود :-"
حالا خوبه فوش ندادم بهش :D اخه تازگيا عادت کردم هر کسى که ميبينم بهش فحش ميدم (< :-"
 

maria16

Unknown
ارسال‌ها
414
امتیاز
1,158
نام مرکز سمپاد
1
شهر
طهران
سال فارغ التحصیلی
1398
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم پیست دوچرخه...

بعد کلی دور زدن خسته شدیم. یه کم نشستیم رو نیمکتای بغل پیست

بعد دیدم جَک یه نفر پایینه. همونجوری داره دوچرخه سواری میکنه.

گفتم: خانوم جَکتو بده بالا که نیوفتی. ;;)

کلی ازم تشکر کرد و منم حس پتروس و دهقان فداکار اینا بهم دست داده بود. :D

آقا وسط پیست ترمز کرد جَک بده بالا :O

بعد یهو 20 نفر از پشت با سرعت خوردن به این. :P

همشون پخش زمین شدن.... =)) =)) =))

زخمی شدن و اینا :-" :-"

حالا بیا و خوبی کن :-" :-" :-"

اون دختره هی چپ چپ به من نگا میکرد تا آخرش .... :)) :))



پ.ن: اگه نمیگفتم هیچکی نمیخورد زمین صد در صد =))
 

نارمیلا

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
526
امتیاز
2,084
نام مرکز سمپاد
مکطب فرزانگان
شهر
M2A
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم کوچیکم صب میرفت کلاس اومده منو از خواب بیدار کرده میگه کمرمو ببند میگم:ببر اقای شکریان ببنده(مستاجر پایینی مون) ...
اینم برده اقای شکریان بسته دیگه عمرا بتونم تو فیس اقای شکریان نگا کنم .... الان فک میکنه ما قوم یزیدیم ی کمر بچه رو هم نمی بندیم
 

pershia

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
416
امتیاز
2,073
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6
شهر
تهران
مدال المپیاد
نجوم
دانشگاه
UT\AUT
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : سوتی‌ها

از جمله سوتی های من و سارا در چهلم خاله ی مامانم:

جلو صاحب عزا گفتیم: ای بابااااا ... بریم دور بزنیم یکم دیگههههه :| ... و در همون لحظه با پیاده شدن صاحب مجلس از ماشینشون و گفتن اینکه: کجا میخواین برین؟ ... ما متفرق شدیم به حالت :-" :|

تسلیت گفتن سارا با نیش باز :-" (خب بیچاره قبلش داشت احوال پرسی میکرد ... یهو یادش افتاد :-" )

داییم: حواس 5 گانه که میشه....؟! :)
من: شنوایی دیدن گفتن ... ;;)
داییم: :-/ حواس 5 گانه ... :|
من: خب دیگه بینایی شنوایی ...
داییم: :-? #-o بویایی ... (و ادامه ی صحبت)

این یکی واسه زهرائه:
ما فقط ایرانی ایم اینجا؟ (به جای تهرانی ایم) ;;)
 

Mr.khaste

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
85
امتیاز
944
نام مرکز سمپاد
حلی 99
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

با دوست گرامی در حال قدم زدن و چرت و پرت گویی و خنده های زورکی بودیم که رفتیم تو مغازه:
+آقا ببخشید این چیپس چارصدی ها چنده؟
(من هنو لبخند رو لبم بود که یهو به این حالت در اومدم: :| )
-خدا بیامرزه ، الان دیگه شده هشتصد

من فکر میکنم دوستم به خلاصه ترین حالت ممکن جمله ای با مفهوم زیر رو منتقل کرده:
این چیپسا که قبلا 400 بود حالا چنده؟!
 

Bittern

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
84
امتیاز
522
نام مرکز سمپاد
farzanegan 4D
شهر
تهــــ ران
مدال المپیاد
ریاضی کار بودیم، مدال نیاوردیم ولی حال کردیم.
پاسخ : سوتی‌ها

پدر بعد از دیدن یک کارتون: این گوسفنده چقدر بامزست!
ما: کدوم گوسفند پدر من؟ کارتون که گوسفند نداشت :-/
.
.
.
بعد از کلی پرس و جو فهمیدیم منظورش سید توی عصر یخبندان بوده! :D :D
 

1tA

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
670
امتیاز
4,592
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1397
پاسخ : سوتی‌ها

بچـه که بودم ، با مامانم و خواهرم رفته بودیم یه جایی که یادم نمیاد .
بعد خیلی گرم بود هوا .
بعد داشتیم به در ِ خروجی نزدیک میشدیم کـــه ..
خواهرم ذوق زده شد ، همچین دوید سمت ِ در که بره بیرون !

و پــــــــَـــق ! X_X X_X
.
.
جاتون خالی رف تو شیشه ی در ! :-"
خیلی ـم محکم خورد بش :-اس
ما مردیم از خنده ! =)) :)) :)) =))
 

ftnt

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
383
امتیاز
3,707
شهر
مشهد
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار دبیر پرورشی مون داشت میگفت من از خونمون(سیدرضی) تا حرمُ پیاده رفتم؛ بعد از اونجایی که راهش خیلی طولانیه یکی از دوستان بهشون گفت "خدا شفاتون بده!" :-"
دیگه ما همه زدیم زیرِ خنده، خودش متوجه نبود چی گفته. :-"

یه بارم داشتیم یه تستی میدادیم تو کلاس، مشاورمون هی داشت راجع به این تستِ حرف میزدُ تمرکزمونو میریخت به هم؛ یکی از بچه ها هم گفت "خانم میشه خفه شید، داریم امتحان میدیم!" :-"
 

big_bang

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,105
امتیاز
5,518
نام مرکز سمپاد
فرزانگـا(&#39;) امیــ(&#39;)
شهر
نجف آباد
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
اقتصاد
پاسخ : سوتی‌ها

خونه ی مامانبزرگم اینا ..
سر سفره من کنار خالم نشستم...
خالم خطاب به من : چرا نمیکشی فرهاد ؟؟
[فرهاد اسم شوهرخالمه]
من: :|
 

jh.hamideh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
281
امتیاز
2,111
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
B!N@b
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

جلوی یه مغازه طلافروشی دو تا مرد ایستاده بودن. بعد یکیشون از اون یکی میپرسید : به نظرت اینا مصنوعی ان یا واقعا طلا هستن؟؟!!
[چه سوالای مبهمی برا مردم به وجود میاد!! :)) ]
 

nasim fakhr mohammadi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
406
امتیاز
3,218
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
آيت الله آملى
رشته دانشگاه
داروسازى
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم زنگ ورزش بسکتبال بازی میکردیم توپ دستم بود کلا محاصره شده بودم مجبور بودم پاس بدم....هی این ور اونورمو نیگا کردم دیدم هیچکی نزدیکم نیس بهش پاس بدم
عصبانی شدم داد زدم چرا هیچ خری اینجا نیس؟
ی هو دوستم بلند دادزد پس من اینجا چغندرم؟
ی هو انقد خندیدم توپ و ول کردم :-" :-" :-"
 

Nightiingle

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
161
امتیاز
886
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان 1
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از Bittern :
بعد از کلی پرس و جو فهمیدیم منظورش سید توی عصر یخبندان بوده! :D :D

بايد اعتراف كنم كه اشتباهن اينو خوندم "سيد تو سيدخندان"... :-"
و لحظه اي بعد... :O
 

farewel

کاربر فعال
ارسال‌ها
60
امتیاز
327
نام مرکز سمپاد
farzanagan nahie1
شهر
kerman
مدال المپیاد
ای بابا بیخیالم نمیشه!!!!
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس زیست معلممون داشت درباره حشرات توضیح میدادگف:حشرات بال دارندو....
یکی از بچه ها که خییییییییلی اداش میشه و هی اظهارنظر میکنه خیلی با اعتمادبنفس گف:
خانوم اشتباه میکنید مگه حشره ای هس که بال داشته باشه؟؟ :O
همه با تعجب به اون نگاه کردیم معلممون که خیلی عصبانی شده بود(هی طعنه میزنه شما بااین سوالاتون مثلا تیزهوشانید؟؟)
گف:چی میگی بچه مگه ندارن مثلا...
دباره اون دانش آموز بسیار تیزهوش گف:مثلا مارمولک،مگه بال داره؟؟؟ >:p
همه دهنمون وا مونده بود که این چی گف!!!
معلممون گف اولا اون حشره نیش دوما تو...
دیگه کلا کلاس رو هوابود...
یادبگیرید به این میگن تیــــــــــــــــــــــــــز هــــــــــــــــــــــــــــــــــوش...بایه مثال کل علم حشره شناسی رو برد زیر سوال :-"
 

fitmal

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
812
امتیاز
3,333
نام مرکز سمپاد
farzanegan 2
شهر
کرمان (1 ر) - تهران (بقیه)
مدال المپیاد
یه سری مرحله 1 :-&quot; 1 مرحله 2 :-&quot;
پاسخ : سوتی‌ها

جاتون خالی دیروز با اعتماد ب نفس تمام با دوستم تصمیم گرفتیم بریم استادیوم مسابقه والیبال با مترو حالا بگذریم ک یه دورم خط و اشتب سوار شدیم و اینا رسیدیم خیلی جدی اونجا فهمیدیم خانوما رو راه نمیدن!!
 

Mr.khaste

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
85
امتیاز
944
نام مرکز سمپاد
حلی 99
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

من: فیلم 300 رو دیدی؟
دوستم: نه ، من 700 رو دیدم
من: :| -----------------> :-? -----------> :-/ مطمئنی همچین فیلمی داریم؟
دوستم با اعتماد به نفس: آره جیمز باند توش بازی کرده [-(
من:از آشنایی باهات خوشحال شدم! خدافظ
 

Roy@ 188

کاربر فعال
ارسال‌ها
56
امتیاز
369
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بابل
سال فارغ التحصیلی
1395
پاسخ : سوتی‌ها

من روی بدنم خیییییییییییلی حساسم.یه روزجلوی سیستم نشسته بودم داداشم میخواست بازی کنه.همش سیخم میدادکه بلندشم.یه دفعه لبشوگذاشت روبازوم.من عصبانی شدم X-( X-( X-( X-( X-( X-(وشروع کردم به دادوفریادکشیدن.بابام ازسروصدام اومدببینه چی شده.
منم دادکشیدم وگفتم:بیاپسرتوجمع کن لبشوگذاشت رولبم.وبازدادکشیدم
بابا»: :O :O :O :O :O :O :O :O :O :O
من: :-? :-? :-? :-? :-? :-? :-? :-? :-?
بعدفهمیدم چی گفتم شروع کردم به من من کردن :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" وگفتم:هه...منظورم بازوم بود.
بابام: :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :))
من: :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[
 

Kathy

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
99
امتیاز
1,416
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یکــــ
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
زیست
پاسخ : سوتی‌ها

برادرم دیروز رفته بوده فیسبوک؛ ولی قبلش من لاگ اوت نکرده بودم. اونم حواسش به این قضیه نبوده و چند تا از دوستاشو اد کرده. :-? X_X ^#^
امروز که رفته پیش یکی از همون دوستاش، با هم رفته ن فیسبوک؛
بعد پسره یهو بهش میگه: این کیه دیگه منو اد کرده؟ ;))
داداشم که حواسش به مانیتور لپ تاپ طرف نبوده: منم دیگه! ;;) B-)
بعدش که متوجه سوتی ای که داده بوده: ^#^ #-o :)) و میره اون فرند ریکوئست ها رو پاک میکنه. :))
بعد از ظهر که اومد خونه و تعریف کرد ماجرا رو، هی میخندید میگف جالب بود که همه چی انگار نو به نظر میومد! انگار که کلی وقت بوده سر نزده بودم. =))
 

B-D SGR

کاربر فعال
ارسال‌ها
21
امتیاز
175
نام مرکز سمپاد
راهنمايى فرزانگان ١
شهر
تهران
مدال المپیاد
بى خيال بابا
پاسخ : سوتی‌ها

همیشه موقع هایی که بابابم داره با تلفن حرف میزنه ما همه همینجوووری :| میشینیم تا حرفش تمووم شه
بعد امرووز داشتیم یه برنامه ی خیلی جذاب میدیم =P~
مامانم یادش افتاد... همینجووری که داشت تلویزیونو نگاه میکرد میگفت اگه بتوونی فردا سپیده رو ببری برا کارنامه و اینا
بعد همین موقع موبایل بابام زنگ خورد
مامانم حواسش نبود داشت همین جووری حرف میزد تلویزیون هم میدید
بابام هم همینجووری داشت پای تلفن حرف میزد
چشمتوون روزه بد نبینه هر چی من میگم " مامان بابا داره حرف میزنه " مامانم همینجووری داره حرف میزنه و تلویزیون میبینه :-\
اخر سر بابام دستشو برد بابا که مثلا بگه وایسا دارم حرف میزنم
مامانم : :O از اینکه بابام چرا اینجووری میکنه
من: =))
تازه مامانم فهمید چی کار کرده.... :))
بعدش مامانم : :-"
 

Мох

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
179
امتیاز
2,926
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : سوتی‌ها

ریپیت مدیا پلیرو فعال کرده بودم؛ بعد یه آهنگ گذاشتم ،بدجوری فکرم مشغول بود.
نیم ساعت بعد به خودم گفتم ااااااااااااا این نمیخواد تموم شه حوصلم سر رفت :-"
آهنگِ 10 بار پخش شده بودُ من نفهمیده بودم :-<
 
بالا