دیروز رفته بودیم خونه یکی از فامیل هامون ، من و بابام دوتایی
تصمیم گرفتیم اون 2طبقه رو با اسانسور بیاییم (حالا ما منتظر و ای حرکت نمی کرد
-بابا این چه مرگشه؟
-من نمیدونم تو بگو
من
من:بس که سنگینی بابا
بابام:
من :P
بهد از نیم ساعت به این نتیجه رسیدیم که ما اصلا نزدیم طبقه هم کف ،
من و بابا:ما نخبه ایم
خخخخخخ.
اینی که میخوام نقل کنم از سمتو سویه یکی دیگس.
فامیلیه من فرج زادس یه دبیر عربیم داریم که از قضا اونم فرج زادس من ردیف اول میشینم(الان تا اینجاش هضمش کن)
.
.
.
این دبیر ما اومد کلاس از اول زنگ تا وسطاش یکیریز درس میگفت ماهم که عاشق عربی داشتیم میمردیم :-\ :-\. من یکم سرجام شلوغی کردم از پشت سر فاطمه گفت فرج زاده باشین باتسین چابالاما.(به زبان فارسی یعنی فرج زاده سر به نیست شی بسه دیگه)آقا اینو معلمه شنید. همون لحظه نشست سرجاش و این شد اخرین تدریس طولانی ایشون . وقتی برگشتم خونه برا فامیلیم اسفند دود کردم
خب آدمو گیج میکنید که به کانتکتایه سید گوشیت اس بزن تبریک بگو همین میشه دیگه
من دارم بازی میکنم بعد ادل هم پلی شده رسیده به اوجش اس هم میخوام بنویسم و خب ذکر این نکته که ما مذکر هستیم و مغزمون قادر به انجام دو کار همزمان نیست بعد گفتم به دوستم یه اس صمیمی بزنم به بقیه از این شعرایی که هست کلن.
خلاصه اینجوری شد :
متن اس ام اس :
سلام د...ث
گرچه خری جز آدم حساب نمیشی ولی عیدت مبارک.
صبح که باید بدی (بوس رو به ملت عرض کردم ) شب میام تیغ به جوانح و جوارحت میکشم.
تولدت مبارک هانی.
پارسال حدود بهمن اينا بود . و برف اومده بود و هوا خيلي سرد بود.
صبح رفتيم مدرسه. به طور معمول تو كلاسمون، قبل از من و 2تا از دوستام يه نفر مدرسه بود.ايشون چون خيلي زود مي رسيد(حدود 6.5) تو خواب و بيداري بود معمولا.
هيچي ديگه رفتيم تو كلاس و ديديم اين دوستمون يادش رفته شلوار بپوشه و با ساپورتي كه به خاطر سرما ميخواسته زير فرم مدرسه بپوشه اومده!!!! بيچاره قبل از اين كه بهش بگيم هم نفهميده بود.
آخرش مجبور شد بره از بچههاي كلاس ديگه كه ورزش داشتن شلوار قرض كنه.
آقا ما بعد یه هفته اومدیم درس بخونیم ، وسط حال پشت میز نشستم ، هنزفریمم تو گوشم و شروع کردم
بعد اصلن حواسم نبود مامان بابام برگشتن و خونه خالی نیس با صدا بلند داشتم آهنگو تکرار میکردم و بد جویگر شده بودم ، یهو دیدم یکی زد پشتم ، از ته حلقومم جیغ زدم و رومو برگردوندم دیدم بابامه ، آقا شارپ خوابوند پس کله ما اصن بغض کردم یه وضعی
بستنی داریم از این 2 لیتریا خیلیم دوسش دارم
بعد اینو فقط من میخورم تقریبا
بعد برای اینکه هی قاشق استفاده نکنم بعد اینکه میخورم قاشقرو هم میذارم توش ( ایتو ادم شاخیم من )
بعد یه با قاشقرو آوردم بیرون بعد بستنی چسبیده بود بهش خب
کردم تو دهنم بستنیرو بخورم
زبونم چسبید به قاشق
خیلی سوخت بعدش
هیچوقت اینکارو نکنید آقا
اول ی درد دل : بابو امثال ی آخوندی گذاشتن تو مدرسه واسه درس پرورشی بدبختمون کرده . یه کتابی داده 2 سانتی متر ضخامتش و داره درس میده
------------------------------------
خوب . سر کلاس پرورشی بودیم درباره انواع آب داشتیم صحبت می کردیم که رسیدیم به آب مضاف .
معلم : خوب با آب مضاف وضو بگیریم وضو باطله .
دیگه چی بگیریم وضو باطله ؟
- : غسل یکی دیگه از بچه ها : آقا تیمم رو هم باطل می کنه .
به پای خودش سوتی بزرگی بود
من و دوستان نشسته بوديم سر نيمكت بعد داشتيم حرف ميزديم راجب يكي از دوستامون كه پيشمون نشسته بود بعد من يه چيزي درباره همون دوستم گفتم بش بعد اون انكار كرد بعد يكي از دوستامون عصباني شده بود از دست اين دختره گفت:مهري تو چريلي تار چرخ داري من باش رد شم از رو اين؟
اولندش جمله رو اشتباه گفت:جمله صحيح:مهرانه تو تريلي چار چرخ داري؟
دومندش:من اصن تريلي ندارم!
سومندش:ما كلا اصن تريليه چهار چرخ نداريم!كوچيك ترينش فك كنم شيش چرخه!
حالا این خوبه به همین برکت قسم من یه دوستی دارم این یه بند حرف میزنه اصلا جا واسه اینکه تو یه واژه بگی نمیذاره این دوست ما که زنگ میزنه من قشنگ میرم میچرخم کارامو انجام میدم هر چند وخ یه بار میام یه آهان میگم دوباره میرم کارامو انجام بدم اصلا هم نمیفهمه
یکی از پسرامون یکی از درسای تحویلی رو تماما کپ زده بود از کتاب حل تمرین ، اون وقت ی سری فصلای اشتباهیو نوشته بود ک اصلا استاده هنوز درس نداده
بعدا حتی روی سوالا رو نخونده بود ببینه موضوع چیه
شانسش استاده اونو صدا کرد بیاد پای تخته حل کنه اینم رفت تندتند همه چیزایی ک کپ زده بودو نوشت ، بعدا استاده گفت ی توضیح بده این تازه رویِ سوالو خوند دید چ چرت و پرتایی نوشته ، هی سعی میکرد ی جوری اون جوابو با سواله منطبق کنه!
استادمونم وحشتنااک عصبی و سخت گیره همینوری زل زده بود ب این ، بیچاره اصلا کم مونده بود .....
بعدا دیگه مونده بود چ بهانه ای بیاره گفت سوالای کتاب من چاپ قدیمه با این سوالا فرق داشت!!
بعدا استاده هیچی نگفت فقط همینجوری نگاش کرد ، چند دقیقه همینجوری گذشت پسره یهو گفت استاد غلط کردم!!
تاحالا اینجوری دلم واسه کسی نسوخته بود!
سر کلاس فیزیک بودیم داشتیم ازمایش الکتروسکوپ انجام میدادیم بعد معلممون منو برده بود ک ازمایشارو انجام بدم بقیه تماشا کنن.
من میله پلاستیکی باردار شده رو نزدیک الکتروسکوپ کردم بعد ک میخواستم خنتی کنمش به جای اینکه دستمو بذارم روش، یه میله ورداشتم دو سه با کوبیدم به کلاهک الکتروسکوپ...................دیدم یهو معلممون پرید ک میله رو از من بگیره..............تازه متوجه سوتی خویش شدم............