به نقل از lof :حالا اینو داشته باشین
یه بار بابام پارک کرده بوده رفته بانک برگشته دیده اُه اُه اُه! یه یارو زده پشت ماشین درب و داغونش کرده!
خلاصه رفته جلو یقه ی یارو رو گرفته دعوا و جر و بحث
گفته مرد حسابی ماشینو داغون کردی!
خلاصه زنگ زدن پلیس بیاد و کروکی بکشه
همه کارا تموم شده بابام اومده نشسته سوئیچو چرخونده میبینه ا! این که روشن نمیشه!
میاد پایین به یارو میگه پول جرثقیلم باید بدی!
یه دفعه نگاش میفته به پلاک میبینه! عجب اینکه پلاک ماشین ما نیست!
میبینه هی وای ماشینش 2 تا ماشین جلوتره
فرض کنین حالا چطوری پیچونده![]()
به نقل از مونا پ :سر کلاس زیست حرف سرطان و اینا شده بود و معلممون پرسید کیا تو خانوادشون کسی از سرطان مرده؟؟؟
منم گفتم بابابزرگم!!!
معلممون گف آخی از چه سرطانی فوت کرد خدا بیامرز؟
ـــ سرطان سینه
کلاس رف رو هوا
+ منظورم سرطان ریه بود! O0
به نقل از Samaneh.Z :اول راهنمایی بودیمما رو برده بودن سد کرج ، گفته بودن ازتون گزارش کار میخوایم !!!!
مام کلی حرصمون گرفته بود و اینا ، قرار شد برای جمعی از دوستان صدای یه آقاهه که حرف میزد و ضبط کنم که راحت شیم ! یه آقایی اومد حرف بزنه، صداش در نمیومد کلا ! به خاطر این، همه موبایلاشون گرفته بودن تو دهنش ( یعنی عملا تو دهنش بود)
مسئولمون دید این صحنه رو اومد یکی یکی بچه ها رو جدا کنه، بعد هی زد رو شونه م محکم ( بدم میومد !! ) منم که از پشت نمی دیدیم، نفهمیدم کیه ! هی دستشو با زور برمیداشتم از شونه م (پرت میکردم) ! اونم هی میزد رو شونه م ! آخر همون جور که داشتم دستشو از شونه م برمیداشتم ، گفته : چته کَنه ؟ گرخید مسئوله
![]()
اگه مبخواد جزییات جمع بندی ماهیانه رو بدونید به قوانین انجمن خاطرات مراجعه کنیدبه نقل از Nahid :واسه منم افتاد
صبح کله سحر, ساعت 8 ! خوابِ خواب بودم, یکی زنگ زد به گوشیم
برداشتم (حالا در اوج خواب![]()
) گفتم بله؟ گفت اوا خواب بودی عزیزم؟
(یه خانومی بود ) گفتم بفرمایین
گفت من سمیرا م, گفتم سمیرا؟؟ گفت آره دیگه خواهر المیراگفتم امرتون رو بفرمایین
گفت میخواستم ببینم پرده ی ما آماده شد؟![]()
![]()
جداً چی باید جوابشو میدادم؟![]()
یه بارم داشتم کتاب میخوندم, تلفن هم کنار دستم بود و یهو زنگ زد
شمارشو نگاه کردم, آخرش شبیه شماره ی خونه ی عموی مامانم بود. جواب که دادم یه خانوم بود که صداشم خیلی خیلی شبیه صدای زن عموی مامانم بود !بعد شروع کرد احوالپرسی, منم گفتم سلام زن عمو, خوبین؟ لیلا جون خوبن؟ عمو چه طورن؟ اون هی میگفت منو شناختی؟ هی من میگفتم بله بله!!
بعد یهو گفت من عروسِ خاله یِ مامانتم! من بازم گفتم بله بله!
![]()
وااای
![]()