خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

امروز این سوتیو دادم
میخواستم بگم میلک شیک میوه ای گفتم meylk shike miveE
خودم از خنده مردم
گارسونه از خنده من خندش گرفت
 
پاسخ : سوتی‌ها

خونه عموم بودیم تلفنشون زنگ زد زن عموم گفت من جواب بدم
منم گوشی رو برداشتم گفتم بسم الله رحمن رحیم! ;D ;D
بعدکه فهمیدم کلی خندیدم و خجالت کشیدم گوشی رو دادم به زن عموم! =)) =))

زن عموم یک وسیله تازه خریده بود مامانم بهش گفت مبارک باشه!
عمم هم میخواست بگه مبارک باشه گفت سلامت باشه! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من چنتا از سوتی های مسؤولای مدرسمون ملقب به پت ومت و میگم.
یه روز رفتم پیش یکیشون گفتم اگه میشه این برگه رو کپی کنین،اونم برگشت بهم گف:"دستگاهمون خرابه فقط واسه امتحانا کپی میزنه!!!!!"
کنار مدرسه ی ما مدرسه ی شاهد بود.بچه های ما یه روز از روی بیکاری داشتن به طرف حیاطشون سنگ پرت میکردن.یکی از مسؤولامون مارو دید عصبانی شد گفت:"چرا سنگ میندازین؟؟فک نمیکنین یکی از این سنگا بخوره به ماشین یکی از معلما،رنگ ماشین بریزه(!!) بعد بره خونه زنش دعواش کنه!!!!!
یادمه یکیشون پله هارو دوتادوتا میومد بالا!!! ;D
یکیشونم وقتی با کلاس ما کار داشت، میومد در میزد وایمستاد پشت در!!!! :)) :)) :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

زنگ زدم خونه ی یکی گفتم سلام ! بی زحمت وصل کنید بخش امتحان های نهایی !
بنده خدا مونده بود چی بگه !
من هم که شوت تر از این حرفا : پس چرا وصل نمی کنید ؟ :-w
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو اردو یکی از بچه ها گوشی منو گرفت به خودش زنگید تا گوشیشو پیدا کنه!
بعد یه چن دیقه بعد یکی به من زنگید گفت ببخشید شما به من زنگیدین خانوم؟
گفتم بله؟هان؟اممم آهان الان نیوشا به یکی زنگید!بعد داد زدم نیوشااا کوشی تو به کی زنگیدی؟
بعد از پشت تلفن گفت من نیوشام... ;D :-"
منم گفتم منم گلیم!
یعنی بدبخت خودش زنگیده بود نفهمیده بود الان به خودش زنگیده با گوشی من :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از behzad93 :
یکیشونم وقتی با کلاس ما کار داشت، میومد در میزد وایمستاد پشت در!!!! :)) :)) :)) :)) :))

اون که خدا بود =)) ، تازه عذر خواهی می کنمش از همه باحالتر بود =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار به یکی از معلمای "شوت" sms زدم اسممو هم پاش نوشتم (چون مطمئن بودم که نمیشناسدم). نگو شماره ی شماره ی یه معلم دیگه رو داده بودن بهم! خلاصه فرداش اومد کلاس وکلی همه بهم خندیدن و منم... ;D
یه بار هم آیفونو برداشتم گفتم الو :))
یه بار معلم ریاضیمونو دیدم بهش گفتم سلام آقای x. اونم بهم سلام داد. بعد یادم افتاد اسمشو اشتباه گفتم.(اسم معلم ریاضی سال قبلمو گفته بودم) ;D :))
یه بار از در دفتر با سرعت بیرون میومدم محکم کوبیدم به یکی از معاونای کوتوله. چیزی نمونده بود بیفته زمین. بعد اونم برگش هلم داد! =))
اول سال بود مدیر اومده بود کلاسمون صحبت میکرد منم یادم رفته بود تو مدرسم وموبایل قدغنه از اول تا آخرش با موبایلم بازی کردم.بعد یهو یادم افتاد وگذاشتمش تو جیبم.خلاصه شدیدا می خواست مچمو بگیره که نتونس :)) فقط گفت به مدرسه موبایل نیارین!
یه بار معلم دین و زندگی داشت صحبت میکرد. یکی از بچه ها از ردیف آخر با صدای بلند گفت: اینو راس میگید.این حرفتونو قبول دارم. =))
یه بار هم پارسال با معلم ریاضیمون رفتیم آواتار! ببینیم. به صحنه های غیر اخلاقیش رسید. این کامرون هم که دست بردار نبود! خلاصه وقتی همه چیز تموم شده بود گفت دیگه بستونه پاشین بریم =))
یه بار هم همین امسال با معلم فیزیک رفتیم فیلم ببینیم اون گفت فیلم آزمایشگاه ببینیم ما گفتیم اره7! خلاصه آخرش اون موفق شد و حالا فیلم آزمایشگاه گذاشتیم: یه دختره یه چیزیو گرفته دستش میگه: آهان آهان فشار بده بیشتر! بیشتر! فشار بده آها خوبه بیشتر! خلاصه مردیم از خنده =)) از همه جالب تر قیافه ی معلم فیزیک بود =)) سرخ شده بود می خواست به زور جلوی خندشو بگیره نمیتونس =)) آخرش گف بسه دیگه بذارید اره رو ببینیم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو سایت ورزش3 نوشته برنامه های لیگ برتر فصل 11 بعد نوشته هفته اول سه شنبه 11 مرداد و چهار شنبه15 مرداد =))
یعنی از سه شنبه تا 4شنبه 4 روزه =))
http://www.varzesh3.com/news.do?itemid=48548&title
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار با خالم داشتیم در مورد جن حرف می زدیم یهو یکی در زد.من گوشی رو برداشتم گفتم بسم الله الرحمن الرحیم!کلی خندیدیم طوری که دیگه طرف نمی تونست حرف بزنه. =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بـارم سـر کلاس ِ ریاضــی بودیـم ؛ خیلی همه چیـز عادی بود و فک کنم یکی پایه تخـته بود و اینــا ...
یهو معاون اومــد تو کلاس بدون در زدن ؛ انگار بخواد یه چیزه خیلی مهمی ُ خیلی زود بگه و بره !
آقا این اومـد تو ؛ یه نگاه به ما کرد یه نگاه به معلم ، یه نگاه به وضع کـلاس ؛ بعد برگـــش گفت : بچـه ها به درس ِ معلم گوش بدید . :>
بعدم سریع رفت بیرون ! :|
حالا نمی دونم کلاس ُ اشتباه اومـده بود ؛ یا یادش رفته بود چی می خواس بگه یا چـــی ، ولی بعد ِ رفتنش معلم ریاضیم داشت می خــندید دیگه ...
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار مامانم تو خیابون فرهنگیان به تاکسی گفته بود آقا فرهنگیان می رید؟؟؟ ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

با مامانم بیرون بودیم نون خریده بودیم یهو یه آشنا دیدیم مامانم گفت بفرمایید...
-نه مرسی ممنون...
اصلا هیچی هم بر نداشت...
-خواهش میکنم....نوش جان... ;D ;D

شانس آورد بر نداشت وگرنه خدا میدونس چی میشد؟؟؟؟ پول ده تا نون و ازش میگرفت.... ;D

کلی خندیدیم بعدش!!! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو يه سايت نوشته ايران جزو 200 كشور اينترنتيه!!! كلا 198 تا كشور هس!!!!!!!
---------------------------
به نقل از lof :
یه بار یکیاز فامیلامون تو خدافظی اومد رو بوسی کنه

اصلا انتظارشو نداشتم (زن پسرعمو مامانم)

بجا خداحافظ گفتم

سلام خوبین؟! =)) =))

اصن تا فرداش تو خودم بودم در نمیومدم ;D
خيلي باحال بود! منم يه بار يكي اومد خونمون وقتي داش ميرف مامانم گفت بيا داره ميره منم دويدم گفتم سلام (با صداي رسا!!!!)
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابای من خیلی گیر میده که سر موقع بریم بخوابیم
بعد دیشب سارا داشت فیلم میدید بابام گفت وقت خوابه
سارا با بغض گفت:"اگه من یه روزی بابا شدم هیچوقت بچه هامو مجبور نمیکنم بخوابن!!!" ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستام اس داده چه طوی ؟
میگم من خوبم تو چه طوری؟
نوشته بود i am god :-\ :-\ :-\
بی چاره اینقدر خوب بود که به جای good نوشته بود god :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار سر امتحان ترم،من ته یه اتاق نشسته بودم.
مسؤولمون اومد تو کلاس برگه هارو پخش کرد،به من که ته نشسته بودم نرسید!
بعدش رفتم تا از یکی دیگه از مسؤولامون که تو سالن داش برگه پخش میکرد یه برگه بگیرم.
بیچاره کلی برگه تو دستش بود!
من دستمو انداختم تا یه دونه برگه وردارم،یهو کل برگه ها ریخت رو زمین!! :)) :)) :))
بعدشم با کمال پررویی،بدون هیچ توجهی رفتم تو اتاق تا به سؤالا جواب بدم! :))
بیچاره مسؤوله مات و مبهوت مونده بود.......
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار رفتم تو یه فروشگاهی خرید کنم هی احساس میکردم یه پسری به من زل زده. منم خودمو زدم به کوچه علی چپ :-" :-" :-"
دیدم خیلی زومه انگار در حالی که سرم پایین بود یه نگاه انداختم دیدم








مانکن بوده!!!!!!!!!!!!!!! =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از فامیلامون زنگ زده بود به من و کلی مودب باهاش صحبت کردم ... آخه طرف خیلی مودبه
خلاصه وقتی حرفام تموم شد و خداحافظی کردم ... حواسم نبود که تلفن را قطع کنم
شروع کردم ادای طرف را در آوردن و ...
حدودأ 15 دقیقه بعد که میخواستیم به دوستم زنگ بزنم فهمیدم که ...
آخر همون هفته دعوت بودیم خونه ی همون آقا ...
بعد بهم گفت بیا تو اتاق ... صدای ضبط شده ی منو که حدود 5 دقیقه بود برام گذاشت
من اینجوری شدم :-[ :-[ :-[
اون اینجوری شد =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

استاد سوتی دادنم واسه خودم... ;D

دیروز جشنواره بزرگ اعیاد شعبانیه رو خوندم:

جشنواره بزرگ اعتیاد شعبانیه... =)) =)) =)) =))

بعد میگم انصاف ندارن اونایی که به من میگن حواس پرت... ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

اینو الان یادم اومد
زمستون بود داشتیم با بچه ها کلاس برمیگشتیم
بعد کنار خیابون یخ زده بود
دوستم میخواست بگه مواظب باشین لیز نخورین
گفت مواظب باشین یخ نزنین ;D ;D
 
Back
بالا