خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

آغا.....
اين زينب داش فرم انتقالي پر ميكرد تا بياد مشهد بعد الويت اولشو بعد يه عالمه كش و قوسو مشورتو اينا زد فرز 4!
بعدش كاشف به عمل اوم كه فرز 4 اصن سال بعد پيش نداره... ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

عاغا یه بار ما رفته بودیم آزمایشگاه و داشتیم با الکتروسکوپ کار میکردیم! بعد دوستم دستشو گذاشت روی صفحه الکتروسکوپ و برگشت گفت بچه ها من الان باردار شدم ! و همه در حال =)) و اون بعد ده مین فهمید که چی گفته ;D :))


یه بار هم سر کلاس بچه های ردیف اول داشتن با معلم سر کلمه "پیش" بحث میکردن و معلم برگشت گفت: مگه ما پیشی نداریم ؟ اصلا میدونید پیشی یعنی چی؟؟!! منم که همانند خنگای از خواب پاشده(!!) با صدای بلند گفتم: خانوم همون پیشیه (گربه) خودمون هس دیگه!؟! B-)
و معلم : :o
و من : X_X
;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو عید رفته بودیم خونه خالم.. دوتا از داییهام هم اومده بودن که یکیشون ماشین نداره.. قرار بود دسته جمعی بعدش بریم خونه یکی دیگه.. ما سوار ماشین شدیم.. دایی بزرگمم سوار ماشینش شد.. ما به خیال اینکه دایی کوچیکه تو ماشین اوناست.. اونا هم به همین خیال.. وقتی فهمیدیم دایی کوچیکه رو نیووردیم که رسیده بودیم به مقصد!! شانسمون گفت خالم اینا تازه داشتن راه میفتادن بهشون خبر دادیم دایی کوچیکه رو که تو کوچه مونده بود از اون موقع که ما رفتیم رو.. برش دارن بیارنش..
.
میخواستم این پستو توی اعترافگاه بدم.. اولشم نوشته بودم‌: اعتراف میکنم.. این سوتی بدتر بود..
 
پاسخ : سوتی‌ها

من: اون ... چی میگن ... همون پماده برا دندون :-"

×××
تو مسنجر:
من: چی شده جدیدن همه از Caps Look استفاده میکنن :-"
دوستم: همون Caps Lock منظورته؟

;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من نمیدونم تو کدوم دهـه " قـاشق مـُرغ خوری " به وجود اومد ک من نفهمیدم ! :-؟؟

× گفـته ی خواهرم موقع ِ خوندن دستور آشپزی ! :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دادشم بحثم شده بود هر چی میگفتم انجام نمیداد
خلاصه روی اعصابم قدم میزد حواسم نبود جلو مامانم
بهش گفتم : مگه با تو نیستم کثافت حرومزاده :-" بعد یهو فهمیدم چی گفتم سوت زنان رفتم تو اتاق ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروزدم در آسانسورتوکتابخونه بودیم دیدم آسانسورطبقه2بود مازیرزمین گرفتم نشستم رو زمین هم زمان ک آسانسور اومد چندتا پسرداشتن میومدن بعد من پاشدم یکی ازاون بی شعوراگفت راحت باش نمیخادپاشی بشین!!! تا5دیقه بعدش میخندیدیم!!!ولی خیلی خجالت کشیدم X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم میگه جلومیزمعلم واستاده بوده میخاد دستشو ببره بالا میخوره تودماغ معلمش تازه میخادبعدش عذرخواهی کنه میگه خب دماغت توآفسایته آقا!! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

بله !

یه کم تخمه کف زمین بود ! من و یه نفر شروع کردیم به تخمه شکستن .

همین جوری ، یواش یواش ، سرعت تخمه شکستن زیاد می شد !

به یکباره که به سرعت اوج رسیدیم ، رفیقم گفت هر کی زود تر تموم کنه !

این شد که سرعت تخمه شکستن دو برابر شد و همین جور ادامه میدادیم !

بدون توجه به اینکه همه ی تخمه ها وسط ـه و وقتی تموم بشه ، جفتمون با هم تموم میکنیم !

همین طور ادامه دادیم ، به آخراش که رسید ، سرعت تخمنه شکستن به اوج خودش رسید که یهو ...

- چقدر خنگیم !

- آره !
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز کاربرد آرايه ايهام رو در زندگي لمس کرديم! :-"
خواهرم نشسته بود جلو کولر، بعد بابام داشت همينجوري با خودش شعر مي خوند، مي گفت: شما مست نگشتيد و از آن باده نخورديد ...
بعد خواهرم برگشته ميگه: چرا! ما که الان داريم باد مي خوريم! :-"
يعني تا يه ساعت بعد ما =)) بوديم، بنده خدا نمي فهميد ما به چي مي خنديم. :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پیش میخاستم نیمرو بپزم مامانم برگشت گفت که ماهیتابه گرده رو بر دار!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

اومدم به عموم یه دستی بزنم یه سوتی دادام در حد تیم ملی
عمو شنیدم میخوای عروس بشی
عموم:::::: =)) =)) =))
من::::::: :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

پری روز بعد امتحان زیس ک تموم کردیم من و محمد امیر و طاووس با اتوبوس داشتیم برمیگشتیم :-"
بعد منو محمد داشتیم درباره امتحان صحبت میکردیم ک یه دفعه این طاووس خودشو انداخ وسط و گف::
هم شما دوتا چ شکلی مخ میزنین؟؟ :-/
من و امیر:: :)) :)) کاری نداره ک
طاووس:: من خجالت میکشم بحرفم :-"
بعد گفتیم خجالت نداره ک :-"
طاووس:: پس ب منم یاد بدید چ شکلی میحرفید :-"
من نمیدوستم چی بگم امیرم همینطور
بعد دیدم جای ایستگا اتوبوس چن تا دختره
بعد گفتم پیاده شو پیاده شو... بریم جلو در مدرسه اشون بهت یاد بدم :-"
طاووس:: نمیخواد بابا همینجوری بگو
منو امیرم ب زور پیاده اش کردیم :-"
بعد رفتیم تو فرامرز...نمیدونستم مدرسه اشون کجاس...دیدم ی دختره داره میاد..گفتم بزار ازش بپرسم
من:: خانوم ببخشید مدرستون کجاس؟؟ :-/
دختره:: برین دوکوچه جلو تر ولی الان بسته اس :)) :)) :-با خنده میگف
امیر کنارم آروم واستاده بود و طاووس پشتشو بهم کرده بود :))
گفتم شانس توه...بعد گفتم میخوای بیا همینو برات جور کنیم :-"
بعد طاووس آره آره
رفتیم س نفره پشت دختره و من رفتم جلو پیشش
من؛:: خانوم این دوسم از شما خوشش اومده..میخواد بیشتر باهاتون آشنا شه :-"
بعد دخترم داش جواب میداد و اینا
ی دفعه دیدم طاووس دسشو گذاشته رو چشش و دا ه میدوعه و فرار میکنه :o
بعد در ادن لحظه دختره :: :o :o :o :| :| :| X-( X-(
من و امیر:: :)) :)) :)) :)) :))
بعد بهش میگیم چرا فرار کردی؟؟ :)) :))
میگه ممکنه باباش بیاد و ببینتمون ......
اصن ی وعضی بود
الانشم ک میبینیمش میخندیم
بعد جالبه ک میگه بیاین بریم .... :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار ما رو میخواستن ببرن سینما
بعد تو اتوبوس جای کافی نبود
برای همین ما وسط اتوبوس روی زمین نشستیم :))
بعد همه دست میزدیم و سوت و آهتگو اینا
اتوبوسو رو سرمون گذاشته بودیم :-"
یک دفعه در اتوبوس باز شد ما هم که اون وسط روبروی در نشسته بودیم دیدم مردم :o :o :o دارن نگاهمون میکنن
ما : :| :| :|
داااااغون بود
بعد که ملت تعجبشون تموم شد شروع کردن به خندیدن =)) =))
هنوزم بهش فکر میکنم خجالت میکشم X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

نه الان یکی به من بگه چیکار کنم :| :| X-(
خبرم داشتم درس میخوندم
متین(داداشم) اومده تو اتاقم میگه:
-مریم فک کنم حامله شدم...زیر شکمم خیلی درد میکنه...
من: :| :| :-[
مامانم: :-w
داداشم: :-\ :-s

بچه ها کسی آدرس افق رو میدونه من برم محو شم ؟؟ :| :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

اخ من به این مردم ازارا چی بگم ساعت7صبح روز جمعه اس مثلا: ~X(
تلفن دارم میکشه خودشو:دددددییییییررررررررررر دددددددددددییییییییییییررررر!!
داداشم: (:|پاشو برو وردار تلفونو!!!
من: (:|عه من چرا برم خودت برو من خابم میاد امتحان دارم فردا!!!! :>
بابا:یکی تو این خونه از این پنج نفر دلش نمیاد گوشیو برداره!!!!!!!! X-(
بعدشم من بدبختو فرستادن برم بردارم!! :|
یه خانوم:الو....!!! ;;)
من :-L:بعله؟؟؟؟.....
خانومه:ببخشید ما کی بیایم؟؟ ;;)
من:کوجا؟؟؟؟ :-w
خانوم:گفته بون تایم استخرو عوض کردن اخه....!!!!!! :)
من:شما ساعت10/5 بیاین من بگم دیگه بهتون کی بیای صب کنین تا اون موقع!!! :-w
من پدر این صاب استخرو درمیارم بیچاره کرده مارو!!! :((
 
پاسخ : سوتی‌ها

خب این سوتیم بر میگرده به یک سال ونیم پیش وقتی رفته بودیم اهواز راهیان نور ;D
تو اردوگاه(سوله ) بودیم نصفه شب بود بعد اینا برقو ساعتای 10 قطع میکردن و مجبورت میکردن بخوابی
بعد ما نمیخوابیدیم هی سرو صدا میکردیم ;D داشتم صدا گوسفند میدادم یه لحظه بالا تختمو نیگا کردم دیدم
اوه اوه مدیره مدرسه بالا سرمه :)) در همون حالت خودمو زدم به خواب بعد جالب اینجاست که حواسم نبود الکی خودمو زدم به خواب
خواب رفتم :(
 
پاسخ : سوتی‌ها

توی دو پست بالاتر ماله کریس رنالدو اونجا ک زمین رو قرمز کرده من اصن نخونده بودم پستو بعد فک کردم لینک هی روش کلیک میکنم باز نمیشه بعد از اونجایی ک سرعت نت افتضه هی دارم لعنت میفرستم به این سرعت نت ;Dنکنید این کارو بامن
 
پاسخ : سوتی‌ها

واسم کارت تسلیت فرستادن مادرشون فوت کرده بود منم نتونستم برم همسایمون بیرون دیده میگه حمیدرضا چرا نیومدی بودی ناهار
گفتم شرمنده نتونستم ایشاالله دفعه های بعد
طرف: X-( X-( :-w :-w
 
پاسخ : سوتی‌ها

همکار مامانم ظهر رفت دنبال دخترش مهدکودک.
مربی مهد گفت خانم شما صبح نیاوردیدش!
همکار مامانم: :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[
 
Back
بالا