پاسخ : سوتیها
تو عید رفته بودیم خونه خالم.. دوتا از داییهام هم اومده بودن که یکیشون ماشین نداره.. قرار بود دسته جمعی بعدش بریم خونه یکی دیگه.. ما سوار ماشین شدیم.. دایی بزرگمم سوار ماشینش شد.. ما به خیال اینکه دایی کوچیکه تو ماشین اوناست.. اونا هم به همین خیال.. وقتی فهمیدیم دایی کوچیکه رو نیووردیم که رسیده بودیم به مقصد!! شانسمون گفت خالم اینا تازه داشتن راه میفتادن بهشون خبر دادیم دایی کوچیکه رو که تو کوچه مونده بود از اون موقع که ما رفتیم رو.. برش دارن بیارنش..
.
میخواستم این پستو توی اعترافگاه بدم.. اولشم نوشته بودم: اعتراف میکنم.. این سوتی بدتر بود..