خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از khashayarfn :
خوب مشکلش کجاست؟؟ ;D
ابن الان شد یه سوتی از من ;D
راسشما تو مغازه که بودیم از اون شیره(تعویض شد) عکس گرفتم تار شد بعد بابام یه شیر دیگه برداش گف اینم خرابه X-( تو خونه عکس بگیر دیگه ما دوباره چکش نکردیم همونو گذاشتم که شد سوتی :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار دوستم سر امتحانای ترم هی اس میداد که کتابتو فردا بده و من جزوم کامل نیست و اینا [-o<و منم گفتم نه و بعد دوباره گفت و من بش اس دادم گیر نده نمیدم ولی اشتباه تایپ کردم X_X X_X X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

امتحان دینی=یکی از معجزات حضرت عیسی مرده کردن زندگان 8-}
یادم رفت و جاش گذاشتم=یادش گذاشتم یا به قول معلم زیست جاش انداختم :))
لاکپشت=کلپوشت :o =))
یکی از بچه ها سر زنگ ریاضی داشت پا تخته تعیین دامنه حل میکرد گفت عبارت زیر رادیکال رو مضاف الیه قرار میدیم اخه سر زنگ ریاضی قبلش داشت عربی میخوند =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

نقل قول از يكي دوستانم:
رفتن به .... ;D
يه مدرسه اي ميبينه كلي قبولي كنكور داشته و حسابي تركونده و اينا....
بعد دنبال اسم مدرسه ميگشتن ببينن چه مدرسه اي هست اينجا اينقد بچه هاش زرنگن!
بنرو رو تابلو سر در مدرسه زدن.... =))
:-"
يا ديدين وارد يه جا ميشين مينويسن مقدمتان گلباران...
اونجا تو همون شهر قسمت خروجي رستوران زدن مقدمتان گلباران.... :-"
و من هنوز هم ميگويم همه جاي ايران سراي من است... ;D
يه جايي تو مايه هاي بهروز... =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مهمونی بود بعد ک رفتن مهمونا مامانم گفت آره چرا میوه ب فلانی تعارف نکردی ؟
منم برگشتم گفتم فلانی بیاد بخوره !!! X_X
آره خلاصه برداشت بد نکرد فک کنم...
 
پاسخ : سوتی‌ها

من یه بار داشتم تو راهرو تند تند میدویدم (مقنعه ام هم افتاده بود) که یهو چشم باز کردم دیدم افتادم تو بغل معلم رباتیکم(مرد بود) بعدش گفتم ببخشید خانوم جواهری(ناظمه!) دیگه نمیدوم !!!!!!
روز بعد که رفتم سر کلاس وقتی روباتمو بهش نشون دادم گفتش: مهسا خانوم در راهرو رعایت شیونات اسلامی لازم است و ما میدانیم و شما نمیدانید!!!!!! سوره ی جواهری ایه ی 5 !!!!!!!!!!!
اینو که گفت نمیدونستم بخندم یا خجالت بکشم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

من تازه خودم فهمیدم ، این چند وقت که تو سایت عضو هستم نام کاربریم را اشتباه نوشته بودم ( nightmare را نوشتم naightmare :دی)

این همه پول دادم رفتم کلاس زبان همش حروم شد
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی طرفو داشته باش
طرف میره مکه مثلا تو رستورانن یه نفر میاد میگه آژانس تون اسمش چیه؟
این طرف هم میگه ما با آژانس نیومدیم با هواپیما اومدیم
یارو میگه ( :o) نه منظورم اینه که با کدوم آژانس اینجا اومدید؟
طرف هم میگه: اها منظورتون فهمیدم ما تارستوران با اتوبوس اومدیم
اخر منظور یارو آژانس هواپیمایی....
...
..
..
..
نبوده ! منظورش کاروانی بوده که باش به مکه رفتن !
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر امتحان ادبیات یه اتفاق روحانی واسم افتاد [-o<...دور دوم که داشتم دوره میکردم متوجه شدم یه سئوالو که حاشیه صفحه بود،جا گذاشتم..همون موقع جو گیر شدم و با اجازه معلم شیمیمون(همون ماسته که الان مراقبمونه!) اینو وظیفه الهی خودم دونستم که به همه اعلام کنم تا جاش نندازن. ;))
متاسفانه هیچکه جاش ننداخته بود و من..له شدم. :-L


سوتی دومم سر کلاس ادبیات بود.داشتم بینوایانو با آبو تاب میخوندم و فقط یه خط مونده بود به آخرش.اومدم خط آخرو تاریخی بخونم...واقعاٌ هم تاریخی خوندم...کوزتو خوندم کوزات بعد اومدم بخندم،چنان صدای وحشتناکی همراه با مخاط فراوان به بیرون تراوش کردم که هنوز که هنوزه از معلم ادبیات خجالت میکشم.
 
پاسخ : سوتی‌ها

توی مراسم ختم،موقع رفتن همه داشتن به صاحب عزا تسلیت می گفتند یکی ازفامیلشون هول شد گفت ببخشید که مرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از Shaghayegh.Kh :
اتفاقا بغل دستی من هم یه بار اسم منو رو برگش نوشت =)) بعد معلمه منو صدا کرد میخواست منو بخوره! خب گناه من چیه؟ X-(
و باز هم یکی از این سوتی ها داد!!!!!! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

وای خدای من هر وقت سوتی که تابستون دادم یادم نمیره! ما از طرف مدرسه رفتیم مشهد! بعدش صبح که شد ، دوستم به من گفت شقایق زنگ گوشیتو عوض کن یه چیز باحال بزار ، بعد منم زنگو کردم آهنگ I know you were trouble از تیلور ! بعدش رفتیم نماز مغرب توی صحن که نماز بخونیم. بعدش وسط نماز بودیم و از اونجا که پدر بنده خیــــلی وقت شناسه زنگ زد و من گوشیمو سایلنت نکرده بودم! حالا وسط نماز شروع کرده میخونه !! وای خدای من ! افتضاح بود! دوستم سارا بغلم داشت نماز میخوند ، نمازشو شکست گفت خاموشش کن! منم استرس گرفتم گفتم سارا اگه خاموش کنم همه می فهمن من بودم =)) =)) ولی اگه دست نزنم خاموش میشه! سارا منو هی بشکون میگرفت ، میگم خاموش کن! منم میگفتم نمیتونم این کارو کنم :-" بعد هر دو خندمون گرفت ! بعد قطع شد و من یه نفس راحت کشیدم! بعدش یه هو دوباره شروع کرد به زنگ خوردن :-" ینی افتضاح بود ! خیلی شیک آبرومون جمیعا رفت.
ردیف عقب ما هم خندشون گرفت و نماز رو شکستن! وای ! بعد جلویی من که از ماجرا خبر نداره برگشته میگه : شما خجالت نمیکشین وسط نماز میخندین ؟ اینجا جای مسخره بازیه؟! من و دوستم : تو راست میگی ! :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

یعنی امشب با این حرف مامانم تمومِ خستگیِ دینی خوندن پرید رسما! :-"
خانواده نشسته بودیم بعد بحث راجع به بچه دار نشدن بود مادر گرام داشت با بابام میحرفید بعد گفت اره فلانی که 10 سال بچه دار نمیشد و فکر میکرد مشکل از خودشه فهمید مشکل از شوهرشه!
بعد یکدفعه خواهر محترم(کلاس پنجمِ) پرسید یعنی چی مرده مشکل داشت و بچه دار نمیشد؟ :-" :-"
مگه مرده باید بچه دار شه؟ :-"
مامان ما هم خیلی ریلکس گفت یعنی اینکه...
یعنی اینکه..
یعنی..
دیدم ول کن نیست مادرم یه نگاه کردم یکدفعه دو تایی ترکیدیم رسما! =)) =))
حالا مونا هم داره میخنده از خنده ی ما! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

درس دوم ادبیات2 یه شعر داره راجع به رستم و اشکبوس.سره کلاس معلم ما گفت این درس رو از رو جزوه ای که بهتون دادم بخونید.منم تقریبا کل درسو خیلی شیک و با وزن خوندم تا این که رسیدم به بیت یکی مونده به آخر که این بود:
قضا گفت گیر و قدر گفت ده فلک گفت احسنت ومه گفت زه
این کلماتش بد پرینت شده بود. 'ک' , 'گ' رو با هم اشتباه میگرفتیم معمولا. منم تو سومین کلمه این بیت ‍یه اشتباه خیلی کوچیک کردم و 'گ' رو خوندم 'ک'.همین!
نمیدونم چرا یهو بچه ها زدند زیر خنده... :-"
چرا واقعا؟ اشتباهه دیگه پیش میاد حالا معلم ما هم میگه ازت انتظار نداشتم!! زشته این کار‍ا...!! :-"
من :|
بچه ها =))
معلم ^-^
و همچنان من :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم نشسته داره امتحان زبان فارسیمون رو مسخره میکنه، مثلا نوشته زبان چیست؟ داداشم میگه یکی از اجزای کله و پاچه :|
همین طوری داشت بلند بلند میخوند، یهو رسید به یه سوال با این مضمون: «زایایی را با ذکر مثال توضیح دهید.»
یهو دیدیم پریده هوا داره سقف رو گاز میگیره ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز بچه ها میخواستند بدون اینکه خانواده ها بفهمند برند کافی شاپ
ولی من چون بچه خوبیم به مامانم گفتم و وقتی که بچه ها دیر کردند زنگ زدند به مامانه من ;D :-"
و :))
بچه ها وقتی رسیدند خونه ^#^ X_X
من که حرفی به کسی نزدم جز به مامانم ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

شنبه ظهر عمل داشتم اما از صبحش باید میرفتم بیمارستان
هیچکیم همراهم نبود!خودم تنها!
از همون صبح پرستار واسم سرم وصل کرد بعد گفت هروقت تموم شد بگو تا بیام
منم وقتی دیدم تموم شده اومدم ببندمش تا برم پیش پرستاره،اشتباه بستمش هرچی خون داشتم از بدنم اومده بود تو سرمه!!! ;D
با چه بدبختی سرممو از جایی که بهش آویزون شده بود آوردم دستم گرفتم رفتم پیش خانوم پرستار عین بچه ها نگاش کردم! :|
گفت چیییییییکار کردی؟؟؟ :oبرو بشین سرجات تا واست درستش کنم! :-w
رفتم.واسم درستش کرد و گفت وقتی تموم شد چیکارش کنم اما نمیدونم چرا اینبارم برعکس انجامش دادم!!! ;D
روم نشد دوباره برم پیشش بگم چه گندی زدم X_X اما مجبور بودم دیگه...
رفتم جلوش دقیقا با این حالت ;D
گفت ای خداااااااااااااااا من چه گیری افتادم از دست تو غزل!!! ~X( ~X( ~X(
البته زدش به شوخی،منم که تمام مدت ;D
گفت دیگه حق نداری از جات تکون بخوری تا خودم بیام! :-w
اینم عکس دسته گلی که به آب دادم :-"
xcydo13kb0041ufuc7i6.jpg
 
پاسخ : سوتی‌ها

طی پیمان سعادت اباد (ولنجک حتی)ارارات به ترکیه واگذار شد
 
پاسخ : سوتی‌ها

عمم اسمس داده بود که:دقت کردید آدمایی که موقع ×دن فکر میکنن موقع فکر کردن می×ن؟
با حالت :)) اومدم واسه بابام خوندم،
برگشت گفت کدوم بیشعور فلان فلان شده ای اینُ داده؟ :ال
من:حالا بیخیال :-"
-گفتم کی :ال
عمه نسرین :| :-"
بابام :| :-" کار اشتباهی کرده خب :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

شوهر خالَم چار دست ـو پا شد مثه اسب بعد رو به دخدرش[18ماهشه]:بیا باباجون سوار شو.
این بچّه عم کلی داش زحمت میکشید که سوار شه اما نمیتونست منم رفتم کمکش کنم؛؛)
گذاشتمش رو کمره باباش یهو داد زدم برو حیوون؛؛) سکوتی همه جاعو فرا گرفت؛؛)
بعد که بازیش تموم شد بابام از خواب بیدار شد منم با خوشالی: وای بابا خواب بودی کلی خَربازی کردیم؛؛)
شوهرخالم: ارادت داری:/
نتیجه اخلاقی:به شُما چه که جوگیر میشید:-"


من تو آژانس: آقا آقا سَله چهال لاه بپیچین سمته لاست؛؛)
 
Back
بالا