خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
سال نهم که بودیم معلم زیست داشت بکرزایی رو درس میداد بعد یکی از بچه ها پرسید خانم ببخشید پس حضرت مریم هم بکرزایی کرده؟:))
کل کلاس رفت رو هوا

بیارم من پارسال سر کلاس زیست موقع تقسیم جانداران کاملا جدی گفتم خب پرنده ها رو هم که میزاریم تو دسته ی پستانداران و حتی داشتم برا حرفم دلیل میاوردم و خب خیلی سوتی بدی بود:))
 
تو حال کنار مامانم رفتم سر گوشی با صدای بلند یه دونه از کلیپا پلی کردم خیلی با ادب بود یارو بعد آخرش گفت ک*کش😂😂
وای نمیدونستم باید چه واکنشی نشون بدم
چرا اینقدر فوش میدن حالا مثلا خیلی خنده داره؟
 
کلاس سوم ابتدایی، در یک روز سرد زمستانی، وقتی معلم داشت از روی درس روخوانی می‌کرد، توجهم به امضای پایین صفحه‌ی کتاب جلب شد؛ درست سمت چپ صفحه، پایین. یک امضا نوشته بود  سنا
کتاب رو ورق زدم، توی صفحات بعدی چنین چیزی نبود، تا اینکه رسیدم به درس بعدی، اون صفحه‌ای که توش نقاشی داشت و داستان تصویری درس بود، باز هم پایینش امضای  سنا بود.
با عجله ورق زدم، توی صفحات تصویر دار هر درس این تکرار شده بود.
عصبانی و ناراحت از اینکه کدوم درازگوشی جرئت کرده با کتاب من چنین کاری کنه.
کتاب رو به بغل‌دستیم نشون دادم، اون هم کتابش رو ورق زد، دقیقا مثل کتاب من!
یه کم که گذشت، هی پچ پچ وسط درس زیاد شد، کلاس بهم ریخت! کدوم آدمی جرئت کرده بیاد تو کلاس و کتاب‌های ما رو امضا بزنه؟؟
صدای بچه‌ها بلند شده بود، معلممون گفت چی شده و من، حق بجانب ایستادم و گفتم یکی بی‌اجازه اومده تو کتاب‌های ما امضا زده! ( با لحن عصبانی بخونید)
بچه‌ها شروع کردن به اعتراض و کلاس بهم ریخت.
معلممون اومد کتابم رو دید، چند تا ورق زد و رفت توی فهرست کتاب، سنا، اسم تصویرگر کتاب بود🤣🤣🤣
کمی بعد: فاطمه از شدت خجالت سرش رو در مقابل خنده‌ی بچه‌های کلاس گذاشت رو میز و عرق شرم ریخت🤣🤣
 
رفته بودم دکتر گلوم عفونت کرده بود
میخواست آنتی بیوتیک بده گفت وزنت چقدره
فکر کردم میگه دردت چقدره گفتم خیلی زیاده نمیتونم تحملش کنم😂
 
اومدم از تابلو عکس بگیرم ولی دوربین رو سلفی بود و منم ردیفهای اولی نشسته بودم 😂
البته زود برگردوندم ولی حداقل ۲۰ نفر دیدن😂
کلا اینقدر تو این دانشگاه من سوتی میدم که اگه هر کسی به غیر از من بود انصراف میداد
 
مکالمات من با خانم داخل بوفه :
- ببخشید امروز کیک دارین ؟
- بله داریم
- اگر میشه یک تیکه به من بدین
- خب کیک چی میخوای؟ شکلاتی داریم ردولوت داریم و...
- خب من کیکِ..... کیک میخوام
بعدش هم از شدت خنده دیگه نمیتونستم چیزی بگم و داشتم خفه میشدم و دیگه دوستام اومدن اون یک تیکه کیکِ کیک رو برام گرفتن و رفتیم و این بود قسمتی از ماجرا های لال بودن من در مدرسه🤦‍♀️😂
 
Back
بالا