یه نفر سر کلاس زیست پرسید خب مگه پرنده پستاندار نیست و انقدر لحنش حق به جانب بود که همه ما پذرفتیم و اینطوری بودیم که خب اوکی بقیه سوالت رو بگو. استاد زیست هم داشت میگفت وااهای وااای موهاش رو کمی کشید و صندلی رو دو دستی گرفت که تعادلش رو از دست نده(سرپا بود)
ما داشتیم فیلم میدیدیم بابام زد اخبار. گفتم جر دریانی که داشتیم نگاه میکردیم؟
الان اصلا حوصله ندارم ئانلود داهَنگ کنم.
گل کاشتن که سخت نیست من دستکش رو کردم سرم و تا قبل غروب همه رو کاشتم.(اینو بابام گفت)
اولیا اومده بودن از تیچر زبانم که خانوم بود درسمو بپرسن، خطابش کردن مِستِر
حس خیلی بدی به این یه مورد دارم: سر کلاس شیمی دوازدهم داشتم تمرینای کتاب فصل کاهش و افزایش رو جواب میدادم گفتم فلز x کاهیده شده
یه نفر اومد کردی و فارسی رو توی یه جمله بکار ببره همزمان؛ همگی دنبال کنترل میگشتن یهو ایشون پیدا کرد خواست بگه پیشِ فلانیه ولی گفت لایِ فلانیه. سکوت سنگینی حاکم شد. (کنار به کردی میشه لای)
در خونه رو زدن(از نوع صدای در زدن متوجه شدم) همسایه بالایی مون بود که من خیلی دوستش دارم و براش احترام قائلم، انقدر ذوق زده شدم و هول شدم که موقع باز کردن در، خودمم از اینطرفِ در دوباره در زدم
دیشب دو تا از دوستام پیش هم بودن و با من ویدیوکال کرده بودن، وسط سلام علیک خواستم به مامان دوستم هم سلام کنم (اسم مامانش نگینه) و بلند داد زدم: مامانِ نگینم اونجاستتتت که سلام کنممم؟
بنده خدا شنید گوشیو گرفت گفت هستم هستم
سوتی که یار همیشگی منه ولی دو مورد از سوتیای امروز درحال درس خودن با دوستا که موجب شادی چندین نفر شد:: با یک حالت کاملااا جدی گفتن غُفار و معنیش
و دوباره با همون جدیت: آسیاب کردن نان(جزو مثالها بود که میشد آسیاب کردن گندم)
یه مدت رو پسرداییم کراش زدم اومد خونمون خواستم میوه ها رو بزارم وسط همون لحظه میوه ها از ظرف پریدن و غلت خوردن افتادن بغلش زد زیر خنده، من که نمیتونستم نگاش کنم اصن یبار معاونمون زنگ زد بهم و پس از پایان مکالمه گفت دخترم خداحافظ منم هُل شدم و گفتم خدای شماهم حافظ