خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
این سوتی دوستمه باید بگم:((:((:((سهکتکظهتکاهب
یه سوال ژنتیک بود ابتدایی طور، پرسید کدوم مورد درباره مردی که مشکل انعقاد داره درسته
بعد خواستم این نکته رو بهش بگم که هر مشکل انعقادی هموفیلی نیست حتماا هاا
بعد پرسیدم خب مشکل انعقادی یعنی چی بنظرت؟ یکم با ج دیت فکر کرد گفت (مشکل جنسی) :((:((:((:((:((:((
-------------------------------------------------------------------------------------
دوستم اومد اذیتم کنه گفت تو همیشه اخری بهرحال:(( منم هول شدم خواستم سریع جوابشو بدم گفتم اره از اول:((:((:((
-------------------------------------------------------------------------------------
بهترین حمله دفاعه:((:((:((:((
----------------------------------------------------
از راه پله پایین تا در خونه هم 3 بار پام به پاچه شلوار گیر کرد:((:((:((
 
دوستم پرسید خر و پف میکنی؟

گفتم نه اصلااااا ، اینو اصلا ادعا دارم که خر و پف نمیکنم چون هر کی با من خوابیده صبحش خیلی تعریف کرده از بی صداییم حتی فکر کردن مُردم..

اون که منفجر شد ، خودمم هم دیدم یذره بد گفتم

گفتم منظورم تخت کناریم بود

ولی خب دیگه درست نشد
 
مثلا اینکه امروز غذا رو که از سلف گرفتم نصفش ریخت رو مانتوم در حالی که دستمال نداشتم پاکش کنم و باید تا ۱۸ یعنی ۶ ساعت دیگه تو دانشگاه بمونم

یا صبح اومدم به یکی بگم تولدت مبارک که وسطش خنده ام گرفت و حسابی ضایع شدم
در ضمن با اینکه آدمی بود که باهاش رودرواسی دارم با لحجه گفتم تَولدِدون ههه مبارک ههه
آقا هر چی بهش فکر میکنم با اینکه بد ضایع شدم خنده ام میگیره نمد چرا تازه تا آخر ترم حداقل باهاش چشم تو چشم میشم

خب اینم از آخرین سوتی امروز
یکی از بچه ها به اون‌یکی گفت استامینوفن داری؟
بعد گفت آره بعد جعبه این استامینوفن یه جوری بود مثل شیاف بود 🤣
بعد وقتی درش آورد گفت شیاف نیستا شیاف نیست منم وسط دانشگاه حواسم نبود داد زدم گفتم میگه شیاف نیستو بلند بلند خندیدم بعدش فهمیدم که وسط دانشگاه جا این حرفا نیست 🤣🤣
زندگی برخلاف آرزوهایم گذشت
 
یه حسی بهم می‌گفت تو مهمونی امشب قراره یه سوتی زیبا بشنوم.(((=
خانم خواستن بگن وضعیت بورس خوب شده گفتن وضعیت بوس خوب شده.(((((((=
من و bro داشتیم جر می‌خوردیم که خب خداروشکر یکی با صدای بلند تکرارش کرد و حکم خندیدن بهش آزاد شد.
 
دوستم پرسید خر و پف میکنی؟

گفتم نه اصلااااا ، اینو اصلا ادعا دارم که خر و پف نمیکنم چون هر کی با من خوابیده صبحش خیلی تعریف کرده از بی صداییم حتی فکر کردن مُردم..

اون که منفجر شد ، خودمم هم دیدم یذره بد گفتم

گفتم منظورم تخت کناریم بود

ولی خب دیگه درست نشد
ادامه همین بحث با دوستم میخواستم سایز هیکل یکیو تصور بکنه گفتم طرف بوفالو بودااااا

گفت یعنی جی بوفالو بود

گفتم یعنی خیلی بزرگ بود ، عام وایسا بگم مثلا شبیه کی............... وایسا تو بابات بزرگ بود راستی شتت:///

بعد اومدم درست کنم دیدم بازم نمیشه....
 
توی اردو، سرپرست رو به یه اسم دیگه صدا زدم و اسمش هم اشتباه بود و بعدش برگشتم بهش گفتم چرا هرچی صداتون میکنم جواب نمیدین😂😂😂
بعد فهمید فامیلیش اصلا یه چیز دیگه بود
فامیلی اصلیش زین الدین بود من هاشمی صداش کردم😂😂

امروز یکی بهم تبریک گفت به جای مرسی گفتم خواهش میکنم😭😭
 
امروز حواسم نبود افتادم تو جوب با ۷ نفر دیگه هم داشتیم راه میرفتیم

یک آشنا دیدیم بعد تا همو دیدیم گفت سلام خسته نباشید 🤣🤣
آخه مگه اومدی سوپری که میگی سلام خسته نباشید😂
 
اره دکتر گفته فایل های اضافی داریو سی شو پاک کنم لپتاپ داره خفه میشه
...
منظورم از دکتر کسی بود که لپتاپو برده بودم پیشش تعمیر 😂😂
 
پارسال که سر یه کارآزمونی چیزی داشتیم توی کلاس پانتومیم بازی می کردیم نوبت اجرای من بود و یه چیز دو کلمه ای هم به من افتاده بود، وقتی خواستم کلمه ی دومو اجرا کنم انگشت اشاره و وسطمو به نشونه ی کلمه ی اول و دوم آوردم بالا، بعد به نشونه ی کلمه ی دوم به انگشت وسطم اشاره کردم و انگشت اشارمو که نشونه ی کلمه ی اول بود آوردم پایین، و فقط یه لحظه طول کشید که فهمیدم تنها انگشتی که بالاست انگشت وسطمه
باز من شانس آوردم هم تیمیام که اومده بودن جلو جلوی دید بیشتر کلاسو گرفته بودن ولی خودم و نفر جلوییم از خنده منفجر شدیم 😔😂
 
میخواستم 250 گرم خیارشور با 5 تا بربری بگیرم یه لحظه هول کردم گفتم 250 تا بربری بدین 👀
 
لازم دونستم اینجا بگم که امروز دوباره وسط خیابون تا بالای زانو افتادم تو جوب که روش تا بالا برگ بود😂😂
 
یکی از بچه ها روی درس فارسی رو میخوند .گوش استماع رو خوند گوش استمنا(اگه نمیدونین معنیش چیه که خوش بحالتون) .معلم داشت زمینو گاز میزد نخنده ولی هممون پاره شدیم 😂
 
ببینید کی با یه سوتی دیگه برگشته(((:

تو ماشین بودیم و من گوشی bro رو برداشتم که با آقای اسنپ که برای ما لطف کرده بود و چیزی که جا گذاشته بودیم رو بیاره حرف بزنم، خب می‌شه گفت اون بنده خدا داشت واقعا لطف می‌کرد؛
من خواستم خیلی مودب و متشکر باشم همزمان استرس دیر رسیدن رو داشتم و گفتم ببینید اگه یکم صبر کنید ما زود خدمتتون تشریف میاریم...

صادقانه فکر می‌کردم هیچ آدمی با عقل سالم همچین سوتی‌ای نمی‌ده.
و بعد خودم:
 
معلم اجتماعی امروز سر کلاس:
... بعد از اینکه شرکت هند شرقی، بریتانیا رو استعمار کرد ...
 
امروز وقتی داشتم کاملا حق به جانت طورانه و مثل آدمایی که خیلی چیز میدونن یه چیزیو برای یکی تعریف میکردم ، پام پیچ خورد و وسط خیابون داشتم میوفتادم 😂🤦🏻‍♀️🤣

امروز داشتم برای یکی از دخترا که داشت از پله میومد پایین دست تکون میدادم
یه پسره ای کاملا رندوم که بالاتر بود تو پله به خودش گرفت و دست تکون داد🤣🤣
 
ت: استاد این سواله اصلا خود شما بود
ک: آره استاد، سواله خیییلی آشغال بود
استاد: یعنی من خیلی آشغالم؟!
برا ک بدبخت آبرو نذاشتیم انقدر اینو به همه استادا گفتیم. نشنیده بود حرف ت رو بنده خدا🤣
 
Back
بالا