خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار داشتیم کیک می خوردیم...
یکی از دوستام گفت: بیاین سه نصفش کنیم!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

نمی‌دونم خیلی سوتی حساب می‌شه یا نه !
امروز برای تمرین کارگاه هنری با خودم ویولن برده بودم، بعد مترونوم هم تو جیب جلویی کیفش بود ! سر زنگ فیزیک تکیه داده بودم به این کیفه، بعد دکمه مترونوم فشار داده شده بوده این داشته برای خودش ضرب می‌زده ! یهو کلاس ساکت شد بعد این صدائه اومد، یکی گفت بمبه ساعتی گذاشتن بچه‌ها ! بعد کل کلاس بهم ریخت! منم بی‌خبر از همه جا نشسته بودم با پردیس حرف می‌زدم که یهو دیدم کل کلاس دارن میز ما رو با ترس نگاه می‌کنن ! بعد تازه فهمیدم قضیه چیه ;D :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دبیر زیستمون یه سوال پرسید،مام داشتیم فکر میکردیم.
رفتش طرف پنجره،پس از کوششی نافرجام برای باز کردنش،دوباره برگشت با کلی ذوق و شوق گفت:خو...و....ب،کی داشت سوال می پرسید؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

نه من واقعا می خوام بدونم معاون مدرسه کدوم یکی از شماها به محمدرضا پور دستمالچی میگه "محمدِ رضاپور" و بره تو کلاس تجربی ها هم بگه "محمدرضا پور" ؟ دلتون سوخت الان؟
من متوجه نمیشم چرا هی میگن فرار مغزها داریم، پس اینا چیَن؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه بار يكي ازدوستان اومد بكه" ما هر سه مون...". كفت"ما هر سه ،جفتمون...!"
____________________________________________________________
يكي ديكه از دوستان هم داشت يه شعر ميخوند كه توش داشت:"به صافي عشق من و تو..." اون دوستمون هم با كلي إحساس خوند:"به عشقي صاف من و تو..." :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز ما رو برده بودن مرکز بهداشت واسه معاینه
دو تا دو تا میرفتیم توی اتاق
(فقط ربط سوالات رو داشته باشید)

دکتره به دوستم گفت تا حالا سابقه بیماری خاص داشتی؟
دوستم خیلی عادی گفت آره سرماخوردگی.
دکتره بهش گفت : تنگی نفس نداری
دوستم گفت دو سال پیش دستم شکسته
دکتره بنده خدا انگار داشتن قلقلکش میدادن
کلی خندید
 
پاسخ : سوتی‌ها

دبیر ریاضیمون کلی کفری بود که چرا هی سره کلاسش برای فاینال کانون درس می خونیم
بعد ازش یه چیزی پرسیدم گفت شما ها برید زبان بخونیدlate نشید....
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز یکی از بچه ها سر زنگ ادبیات داشتشعر میخوند از روی کتاب
بعد ز ِ ایمان رو زایمان خوند :)) :))
کلاس پوکید :))
;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

از شیمی: بچه ها به نظرم اب غلیظه...!
زبان: خانوم مگه do رو با دودنت(اینگلیششو نیدونم!)نمیکنن؟

راهنمایی یه معلم حرفه داشتیم وجودش سوتی افرینش بود:بچه واسه اینکه بچه ها بیشتر درسو بفهمن یه ذره وسایل کمک های اولیه میاوردین خوب بود!
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو نماز خونه داشتیم با دوستم فیلم ترسناک میدیدیم
این مدلی:
زیره پتو،لپ تاپ گرم کرده محیطو، هندزفری ها تو گوشمون،
سپرده بودیم بمون بگن اگه کسی اومد!
نگو یادشون رفته بود!
سر صحنه ترسناک مدیر اومده، دیده یه کپس!
بنده خدا ترسیده،
اومد ببینه ما چییم، یهو پتو رو داد کنار هم ما جیق کشیدیم هم اون :))
بعد گفت چیکار میکردین؟ ما : :-" درس میخوندیم:دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

وای :(( :(( :((
من وحشتناک ترین سوتی عمرم رو امروز دادم :(( :(( :((
معلم ریاضی دو تا سوال شبیه به هم داده بود، من هر دو تاش رو حل کردم و دو تا جواب مختلف به دست اوردم :(( :(( :((
اصلا هم به فکرم نرسید که این دو تا سوال، یکین :(( :(( :((
جالب این که زیر هم نوشته شده بودن :(( :(( :((
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از samet57 :
امروز ما رو برده بودن مرکز بهداشت واسه معاینه
دو تا دو تا میرفتیم توی اتاق
(فقط ربط سوالات رو داشته باشید)

دکتره به دوستم گفت تا حالا سابقه بیماری خاص داشتی؟
دوستم خیلی عادی گفت آره سرماخوردگی.
دکتره بهش گفت : تنگی نفس نداری
دوستم گفت دو سال پیش دستم شکسته
دکتره بنده خدا انگار داشتن قلقلکش میدادن
کلی خندید
اون دکتره که مث برجزهر مار بود من رفتم تو کلی خودمو گرفتم به زور جواب سوالاش را میدادم گف دفتر چه بیمت را بده گفتم جا گذاشتم گف پسر دکتر دلاوری؟ماهم ماتمون برده بود این مارا از کجا میشناسه خلاصه وارفتم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

من و دوستم داشتيم باهم يه مسئله رياضي حل ميكرديم، من فهميده بودم بايد چي كار كنيم تا زود حل بشه، كلي ذوق زده شده بودم، يه عمليات جديد تو رياضي كشف كردم: دور در دور مخرج در مخرج :)) ;D (دور در دور نزديك در نزديك رو با صورت در صورت مخرج در مخرج قاطي كردم) :((

اين يكي خيلي سوتي نيست...
يه حاج آقايي رو آورده بودن مدرسمون برامون درباره ي دين و شيطان پرستي و... حرف بزنه...
تو نيم ساعت از اون بحث رسيديم به بحث شيرين خواستگاري...! :>
حاج آقاهه برگشت گفت: اگه براتون خواستگار اومد اين سوالا رو بپرسين بهتره...
شكوفه داد زد گفت: حاج آقا حاج آقا يه دقيقه صبر كنين يادداشت كنيم!!! :)) ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم دینیمون میگفت :مامان وقتی میخواد بچشو ببونه .....خوشحال میشه (بجای اینکه ببینه گفت ببونه) ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

من اول راهنمایی بودم کلاس شلوغ بود اومدم معلم پرورشی رو صدا کنم گفتم :"آبجی . . . " :-[ :-[البته مرد بود هیچکس اون موقع چیزی نفهمید بجز بغل دستیم که اونم به کسی نگفت و اون روز کلی خندیدیم :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس شیمی در حالی که معلم شیمیمون داشت جواب سوالامو می داد بغل دستی شروع کرد به کرم ریختن
منم که کفرم در اومده بود همین جوری که داشتم به تو چشای معلمه نگاه می کردم و دندونامو به هم فشار می دادم
بلند گفتم درد!
 
پاسخ : سوتی‌ها

قبلا برامون خيلي خطو نشون كشيد اما الان كه دبيرستانيم و راهنمايي نيستيم و زورشم بهمون نميرسه ;D

ماجرا از اونجا شروع ميشد كه تخس ترين و بي قيروشرط ترين(شيطون هم بوديم ;D) دانش اموزاي سوم راهنمايي اون زمان حوصلشون سر ميره...خيلي كارهاي بدي( ;D) كردن اما اين نمونش پايه خندس ;D

زنگ زديم معلم فيزيكمون،يه نفر حرف ميزد و چهار نفر جلوش رو كاغذ مينوشتن ديالوگو ايناشو(كه سوتي نده) مكالمه:
_سلام
_سلام خوبي؟
_شما؟
_من دوست دوران دانشگاهتم،فيزيك ميخوندم
_من دوست زياد داشتم كدومشوني؟(سوتي اول،البته برا جلوي مديرو اينا)
_من پريسام ديگه
_ها خوبي!چه خبر؟چي كار ميكني؟


بعدا كلي خرمون كرد كه ميدونسته ماييم،ما هم گفتيم:بچه خر ميكني؟ ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

هفته پیش معلمه بردمون کوه شلوارش جر خورد هیچی نفهمید امروز اومد سر کلاسمون خودش گفتو غش غش خندیدیم :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بچه ها این یه ذره بی ادبیه ولی خوب بیخیال ادب...معلم شیمیمون داشت فشار بخار مایع رو درس میداد اومد بگه نقطه ی جوش گفت نقطه ی جیش...کلاس رفته بود رو هوا..

یه روز معلممون داشت درس میداد گفت بچه ها فرض کنید اونجا یه تابلو باشه که توش یه جوجه است..یکی از بچه ها خیلی بهت زده گفت: جوجه کو؟؟!؟؟!؟!؟
سوتی های خودمو یادم نمیاد اگه یادم اومد حتما براتون مینویسم
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز معلم فیزیکمون که خیلی ادعای فضل و ادب داره اومد مثلا یه نمودار بکشه( توضیح: خیلی خوشش میاد وقتی یه چیزی بگه ما نفهمیم یعنی چی)
گفت مشتق میگیریم .مشتق که میدونین چیه( ما سال دومیم و هنوز مشتق نخوندیم ;D)
گفتیم: بله ( همه با هم!!!!!!)
گفت خوب پس کنارش یه استار میزنم همیشه یادتون بمونه!
 
Back
بالا