خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم ديروز ميخواست بگه باربند ماشين
گفت داربست ماشين ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

خانوادگی نشسته بودیم؛دختر خالم زد پی ام سی یه بابایی به اسم حسن خاکی داشت میخوند؛برگشته میگه: ااا‏!‏ حسن فاکی ه!‏
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستان به مامانش میگه : مامان دکتر اثنی عشری رو میشناسی ؟
مامانش : آره ، استادم بوده و فلان ... حالا چطور مگه ؟
دوستم : هیچی ...
.
.
[دو دقیقه بعد]
.
.
دوستم : مامان ، مامان ِ دختره هم دکتر بود دیگه ؟

همه بعدش اینجوری : =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من این بالایی رو نفهمیدم(اسپم) :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

به پرهام(2سالشه)گفتيم پشت تلفن به باباش بگه "بابا دلم برات تنگ شده"
گفت:
"بابايي دلم برات درد ميكنه"
:دي ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

من کلاس روباتیک رو با دوچرخه میرم و میام روزای اولی بود که با دوچرخه میرفتم
یه ماشین پشتم آهسته کرد داشتم از ترس می مردم گفتم اگه پشتمو نگاه کنم
پرو میشه دیگه ولم نمیکنه نگاه نکردم یه 10 متری اومد بعدش آسه کرد
یه هو از کنارم رد شد اگه گفتین کی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :-?






گشت ارشاد
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس شیمی داشتیم با یکی از بچه ها در مورد ماشین بحث می کردیم و خیلی هم بحث کارشناسی شده بود که یهو استادمون اومد گفت شما در مورد ماشین اطلاعاتی دارین؟
ما هم خیلی سنگین جواب دادیم بله اگه سوالی دارین بپرسین
گفت به نظرتون ال90 چجور ماشینیه؟(اون موقع تازه ال 90 اومده بود)
ما دو تا هم کاملا متفق القول گفتیم:
از نظر موتوری که ماشین خوبیه و این خصوصیات رو داره ولی از نظر قیافه و آپشن های مختلف واقعا ضعیفه جوری که در نهایت خریدنش حماقته
ما دیدیم استادمون یه لحظه جا خورد و گفت ها خیلی ممنون از کمکتون (واقعا مسئله رو براش شکافتیم اونموقع) ;D ;D
جلسه بعد که شیمی داشتیم دیدیم (فقط منو رفیقم )بنده خدا با یه دونه ال 90 نقره ای نو اومد مدرسه ولی ماشینش رو رفت توی فرزانگان پارک کرد
اومد سر کلاس ما هم هیچی به رو خودمون نیوردیم ;D :-"
آخر زنگ با 4 5 تا از بچه ها رفتیم دور استاد و شروع کردیم باهاش حرف زدن. بحثمون رسید سر رنگ ماشین
از من پرسید که به نظرت چه رنگی خوبه
من گفتم توی کرمان رنگ مشکی اصلا خوب نیست چون همه ش باید نوکر ماشینت باشی و بشوریش
یهو یکی از بچه ها گفت : استاد... دیدین این کرمونی های خلوش و جواد همه می رن ماشین نقره ای می گیرن؟ خیلی رنگ چرتیه :o :-s =))
من و رفیقم وقتی که اینو شنیدیم سریع از محضر استاد اجازه گرفتیم و فرار کردیم :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دارم سوتی هارو میخونم یهو پسرخالم از راه رسیده... (7سال ازم بزرگتره...!! ;D )
فک کن تو غرق خوندنم یهو اومده کلیدای کیبوردو زده، صفحه بسته شده... :| منم غیظم گرفت و عصبانی شدم،هرچی از دهنم دراومد بش گفتم... نگونبسته، یه نیوتَب باز کرده بود بیچاره... :( الان روبروم نشسه روم نمیشه نگاش کنم... خیلی بد باش حرف زدم جلو بقیه... :(
تازه بعداز این همه وقت حالا فمیدم آقا با لپ تاپ کار داره...!!! :| (میگم این هیچوقت بیخود نمیاد اینجا...!!!)
 
پاسخ : سوتی‌ها

نمیتونم بگم سوتی کیه:

تو عروسی(همونی که میخواستم بپیچونم . آخرش به ززور رفتم :(() خانواده ای میخوان با عروس و داماد عکس بندازن
داماد (کاملا غیر مسعودی!) داره با رفیقاش اون ور حرف میزنه . یکی میگه اِ ...(نام داماد) نیست که
یکی از اون خانواده میگه: چه بهتر! :)) :))

از حموم اومده یکی از اقوام از جنس مخالف میگه:"حموم خوب بود؟"
جواب میده :"آره ، جای شما خالی!" ;D

این یکی مال یه شخص دیگه است:
بهش میگم:" پسر عادله خانوم میشه پسر دایی مامانم"
جواب میده:"یعنی عادله خانوم میشه دایی مامانت؟" :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم از یکی بپرسم ازمونایه کانون بهتره یا گزینه2
گفتم ازمونایه کانون بهتره یا قلم چی :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ميخواستم تو حرف بزن يه پست بدم(كه الان احتمالا پاك شده)
ميخواستم بنويسم سروش ا----- ح مدي ن____ژاد

بجا اينكه كلمه دوم رو سانسور و اينا كنم داشتم بين حروف كلمه ي "سروش" ستاره و فاصله و اينا ميذاشتم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم بهم گفت:لباس کثیف داری بده بزارم تو جارو!!!!!! :)) :)) =)) =))
گفتم:ها!؟جارو!؟
گفت:نه.منظورم لباسشویی بود!!!!!! :)) :)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما رفتیم مهمونی خواستم بگم دستتون در دنکنه غذاتون خوشمزه بود گفتم غذاتون خشگل بود !!!
سر این ستایش داشتیم جمعی نقد میکردیم من با یه حس خیلی فیلسوفانه زندگی با ذلت بهتر است از مرگ با عزت !!! همه یه لحظه رفتن تو فکر بعد خودم فهمیدم طبیعیش کردم بعد یه دقه دسته جمعی مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت نبود ؟؟؟ من :-[ :-[ :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلمم ردیف پشتی نشست.
اومدم بگم "ببخشید پشتم به شماست!"
گفتم " خواهش میکنم!" :>

-------

نه جدا یکی میشه بگه که این دو تا چه ربطی به هم دارند؟؟ ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ديروز خواهرم ميگه چرا هميشه هفته ي دفاع مقدس اول مدرسه هاست پارسالم همين موقه بود ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

حالا این تشخیصش آسون نی که سوتیه یا چیز دیگه ، بهر حال گذاشتم !

یارو مدیر مدرسه ، نشسته رو به رو مامانم ، میگه " آره ... مفت دادیم ماشین ُ ... ماشین به این خوبی ، کارنکرده ، تمام فول "

همون خانوم ، روز ِ دیگری " مُردیم تو این گرمای ِ بی شائبه "


+ این بحث ِ قاطی کردن اسما شد من این ُ بگم ؛ من و داداشم داشتیم ناهار می خوردیم ، بَد دعوامون شد ، پشت ِ سر داداشم یه تُستر بود ؛

خواستم بگم با سر می کوبمت تو تستر ، یا یه همچی چیزی که یهو دیدم این ُ گفتم " سرت ُ می کوبم به خود پرداز !!! " X_X



بابام خواس یه چیزی رو تو اداره رزرو کنه بعد هنوز نه به بار بود نه به دار ، بَد من مصن قیافه گرفتم بیام همین ُ بش بگم که مصن زوده و ای حرفا ، گفتم :

" بابا ، تو اول نَره ، بعد بدوش ! "
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز کیفم تو کلاس دوما بود،رفتم تو کلاسشون بعد از یه عالمه گشتن بالاخره رو صندلی یکیشون پیداش کردم... انداختم رو کولم و راه افتادم از کلاسشون برم بیرون... یهو دیدم یکی دنبالم میدوه و صدام میزنه.. هردو کیفرو گرفته بودیم و سرش باهم دعوا میکردیم... بعد فمیدم کیفامون شبیهِ و کیف منو دوستم برده تو کلاسمون.... کلی بم خندیدن... :(
:)) :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز روز اول مهر سوتی دادم ;D

کلاس پارسالمونو جاشو حفظ کرده بودم وسط کلاس اجازه گرفتم برم آب بخورم.رفتم راه برگشت رفتم تو کلاس قبلیمون.همینجوری در عالم شادی و خوشحالی بودم تا نصفه کلاس رفتم، برگشتم.

همه بچه ها اینجوری: =)) =)) =)) =))(کلاسشونو بهم ریختم)

خودمم: ;D :-[

بعد زنگ تفریح دخترعمم که تو همون کلاس بود اومده بود هر هر بهم میخندید :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از Mαζsα :
امروز سر کلاس معلم حاظر غایب کرده منم گفتم حاظر حالا یه ربع مونده کلاس تموم شه معلم برداشته میگه E مهسا حاظری؟
پـــ نـــََ پـــَ روحمه اینجا ;D :-"
:-\
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز يه سوتي دادم ناجور...
زنگ اول ماها كه سال چهارميم(همون پيش!) واسه مراسم صبحگاه نمونديم،رفتيم سر كلاس.اينقدر اين اول دوما جيغ ميزدن كه كلا هيچي از درس نميشنيديم، /m\پنجره هارو ميبستيم،درو ميبستيم...هيچكدوم فايده نداشت خلاصه رو اعصاب بودن ~X(
از اونور سر يه موضوع ديگه عصبي بودم
زنگ تفريح كه شد ميخواستم برم حياط كه بچه ها گفتن ماها حق نداريم بريم پايين چون اولا و دوما و سوما پايينن،منم كه حرصي بلند گفتم:"من ميرم ببينم كي ميخواد جلومو بگيره" X-(
همين كه با عصبانيت برگشتم ديدم ناظممون پشتمه!!! گفت:"من ميخوام جلوتو بگيرم...!" :-L
خلاصه حسابي ضايع شدم،ولي با پررويي گفتم ميخوام برم غذا هارو بذارم گرم شه،بعدشم دوويدم پايين... :-" ;D
 
Back
بالا