خاطرات سوتی‌ها

mahshid_f

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
909
امتیاز
5,940
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
روان شناسی
پاسخ : سوتی‌ها

معلم شیمیمون سر ِ یکی از کلاسا، «چجوری» و «چگونه» رو قاطی کرده،

گفته: چگوری؟

=)) =))
 

amooshalbo

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
137
امتیاز
362
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
مدال المپیاد
وات ؟!
دانشگاه
فردوسی !
رشته دانشگاه
ریاضی !
پاسخ : سوتی‌ها

شیش ماهه با یکی دوستم . . . عینکی بود
بعد دو روز پیش عینکشو گذاشته بود رو پاش . . .
منم انگار همون موقع عینکشو دیدم !
برگشتم گفتم عینکی شدی ؟!
:-[
یهو ملت ترکیدن از خنده !
 

میکائیل

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
877
امتیاز
2,535
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی / هنرستان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1392
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات نمایشی
پاسخ : سوتی‌ها

دبیر ادبیاتمون یه سوتی باحال داد. کلمه ی "توشه" رو به صورت یه فعل خبری خوند ینی گفت: تووووشه! :-"
 

backslash

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
114
امتیاز
552
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
قم
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار سر کلاس یکی از بچه ها افتاده بود رو دنده حاضر جوابی و بلبل زبونی اخ اخ اخ زنگ کامپیوتر هم بودو معلم جوون
مگه حریف میشد؟
اخرش کشوندش پای تخته...
معلم :یه برنامه بنویس که...
بچه هه شروع کرد به نوشتن که یهو یکی از بچه ها یه تیکه بش انداخت
اونم فوری انگار اماده جوابو گذاشت کف دستش
معلممون بش گفت بچه اینقدر شیطونی نکن...
که یهو دوستم گفت اقا ماشیطونی نمیکنیم که شیطونه مارو.... =)) =)) =)) =))
زبونش بند اومد تازه فهمید داره چه گندی میزنه ولی دیگه دیر شده بود
 

m!na.m

کاربر فعال
ارسال‌ها
38
امتیاز
134
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک تهران!
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

سره کلاس عربی معلمه اوومد فاعل رو درس بده ، گف مثال بدین!
بعد من یه عالمه زوور زدم !!! بعدش گفتم قاطر =p~ ;;)
بعد گف نع L-: ، قاطر فارسیه!! L-:
بعد مام خجل شدیم!
:D بعدش
جلسه ی بعدشم ، دوباره گف مثال واسه فاعل؟ ;;) ;))
بعد من دوباره گفتم : قاطر =p~
=)) :))
بعد دوباره همین اتفاقات افتاد! :D
 

lovesky

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
606
امتیاز
3,585
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
قم
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز کلاس دینیو پیچونده بودم :-"
زنگ تفریح شده بود داشتم عقب عقب راه میرفتم برای یکی از دوستام تعریف میکردم که
آره این فلانی چقد اسکله و اینا...! :))
که یهو خوردم به یکی! :-s
برگشتم دیدم دیدم معلم دینیمونه! :D :D
انقد ضایه شدم که نگو...!
آخه شانسو ببین تو رو خدا! [-( :D
 

علی کوچولو!

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
169
امتیاز
944
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب 2
شهر
شيراز
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : سوتی‌ها

معلمه ریاضی داشت درباره روابط ایرانی ها با افغانی ها حرف میزد و میگفت من مثلا ... باهاشون رفتار میکنیم
بعد اگه رفتیم خارج خارجی ها هم مثل ما باهمون رفتار میکنن
بعد من از اون ته گفتم exactly دقیقا
بعد معلمه گفت : تجربه داشتید؟
کلاس پوکید!

-----------------
معمه داشت درباره اتحاد ها حرف میزد و اینا
بعد یه نفر گفت اجازه: سخترین اتحاد چی هست؟
معلمه با ریش پورفوسوری: یه دستی زیر ریشش کشید و گفت : اتحاد بین جوامع خیلی سخته! :>
 

hashor

کاربر فعال
ارسال‌ها
44
امتیاز
105
نام مرکز سمپاد
علامه حلّی
شهر
تهران
مدال المپیاد
کامپیوتر [در حال مطالعه]
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم ریاضی حل میکردم و در عین واحد هندونه هم میخوردم
بعدش تلفن زنگ زد و من با اتود و چنگال رفتم تلفن رو جواب دادم
بعدش برگشتم نشستم سر میز و اتود رو انداختم تو ظرف هندونه با چنگال شروع به نوشتن کردم

=)) :)) :D
 

mgh-nano

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,411
امتیاز
3,170
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
کرمان
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
cs
پاسخ : سوتی‌ها

یه چند وقت پیش تو یه بوتیکی بودیم (خیلی وقت پیش :D ) ، یه دختره ای اومد ، رفت پیش یکی از فروشنده ها ( خانوم بود ) ، یکم نگاه کرد ، بعد برگشت بهش گفت شما بخواید برای تولد نامزدتون یه چیزی بگیرید ، چی میگیرید ؟! خانومه ( فروشنده هه :D ) ، خیلی جدی گفت : پسره ؟! :-? :D
 

hermes

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
908
امتیاز
2,878
نام مرکز سمپاد
دبیرستان شهیداژه ای 1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
صنعتى اصفهان
رشته دانشگاه
مكانيك
پاسخ : سوتی‌ها

مراسم محرم مدرسمون بود :D من سردیگ بودم :D غذا ها رو میکشیدم(خورشت){8تا دیگ بود)کلیم ادم تو اون اتاقه بودن :D
تو فازه غذا و اینا بودم،بعد یه معلمامون اومد،یه بچه بغلش بود!

به معلم گفتم : اقا دست پخت خودتونه؟ :-"

بعد دیگه من تو اون فاز بودم ، جز سکوت و نگاه از روی تعجب چیزی حس نکردم :D بعد ها فهمیدم :-[
 

dokhtar-e-tanha

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
263
امتیاز
4,609
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
پاسخ : سوتی‌ها

امروز کلاس زبان داشتیم .وقتی معلم داشت حاضر غائب میکرد یکی از بچه ها رو که فامیلشو گفت فامیلش سام بود :-w
بعد گفت :معنی سام چیه؟
دختره گفت:یعنی مرگ :-"
معلممون با عصبانیت گفت:به جونت X-(
ما: =))
 

Parinaz.

پری‌ناز
ارسال‌ها
1,932
امتیاز
9,953
نام مرکز سمپاد
فرزانگان قزوین
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
آزاد تهران جنوب
رشته دانشگاه
طراحی لباس
پاسخ : سوتی‌ها

یکی اومد سر کلاس و با حالت قر از جلوی معلم رد شدو تو صورتش گفت:ساسی مانکن پروداکشن X_X.یه متر دیگه که رفت احساس کرد یه کمی دیر اومده و معلم اونجا وایساده بوده(فعلو برم) :-"=)) معلمه ایجوری بود :O
بعدا گفت:من رد شدم بعدش گفتم: وا،این پالتوئه چقد شبیه پالتوی خانم ب... ئه :-"
 

سیزیف

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
757
امتیاز
1,749
نام مرکز سمپاد
فـرزانگان
شهر
مشهد
پاسخ : سوتی‌ها

من سرکلاس اجتماعی :معلمه میگه اره وبه اغلب حرفایی هم که میگن عمل نمیکنن
من:دقیقا
معلمه : :O
بچه ها: :O
من:تازه دوزاریم جاافتاده :-"
دفعه دوم واغلب اش هم ازاین جاشکل میگیره
من:دقیقا باتاکیید
معلمه: :-?
بچه ها: ~X(

من: ^#^
خلاصه سوژه ای بودیم براخودمونا ;;)
 

smartgirl

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
480
امتیاز
1,113
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ری
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
مدال المپیاد
کامپیوتر (البته ب جایی نرسیدم متاسفانه ... )
دانشگاه
خوارزمی، امیرکبیر
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : سوتی‌ها

دوست داداشم صداش خیلی کلفته. دیروز زنگ زده بود خونمون مامانم گوشی رو برداشت و داداشم هم نبود!
- منزل ...
- بله بفرمایین
- با آقای ... کار داشتم
- شما؟
- هم کلاسیشون هستم
- (فکر کرده با بابام کار داره ...) :O سرکارن
- :O با علی ...
- :-" :-" :-" :-" بیرونه اومد میگم زنگ بزنه
ما که مرده بودیم از خنده .... :)) :)) :)) :)) :))
جالب اینه مامانم هی فکر میکنه کدوم همکلاسیه بابامه که باهاش کار داره و به خونه زنگ زده کلی ترسیده بود ... میگف از اونور صدای گریه هم میومد ....
 

SHINE

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
313
امتیاز
878
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

امروز يه سوتي افتضاح دادم داشتم فکر ميکدم لوزي که ضلع هاش برابر باشه چي ميشه :)) :)) :))
 

L.E

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
980
امتیاز
6,736
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 ِ تهران
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

مامان بزرگم خورده بود زمین بعد من زنگ زدم بهش!
گفتم چی شده و اینا!
بعد توضیح داد آخرشم گفت :آره خیلی خدا رحمم کرد!زیاد چیزیم نشد!
من:وااای!چقد بد!
(هنوز تو کف توضیحات افتادن زمین بودم!) :-"
 

Parinaz.

پری‌ناز
ارسال‌ها
1,932
امتیاز
9,953
نام مرکز سمپاد
فرزانگان قزوین
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
آزاد تهران جنوب
رشته دانشگاه
طراحی لباس
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار معلم شیمی راهنمایی خواست مثلا منو ادب کنه،گفت:خواهرت اصلا اینجوری نبودا،همیشه ساکت و آروم می نشست درسو گوش میداد.
من:جدا؟کلاس شما بود؟
-آره.چه دانش آموز خوبی بود،مث تو آتیش نمی سوزوند.
-خانوم شما دبیرستان هم درس میدادین؟
-نه،من راهنماییو درس میدم.
منم وایسادم قشنگ حرفاشو بزنه و از درس خونی خواهرم و این که گل سرسبد کلاسش بوده بحرفه...،بعد گفتم:شما مطمئنین؟آخه وقتی گلناز ...
-ا،اسمش یادم اومد...
-...وقتی اون راهنمایی بود ما اصن رشت زندگی میکردیم. :|
معلم: :-"
من: :)
بیچاره خیلی خیط شد.
 

m!na.m

کاربر فعال
ارسال‌ها
38
امتیاز
134
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک تهران!
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

سره کلاس عربی داشت یه سری ایم مشتق درس میداد ، رسید ب " أفعَل " :D
بعد من اوومدم مثال بدم!
گفتم " اژدر " =p~ >:D< ;;)
بعد فائزه به صوورته " =)) " برگش گف مینا!! اژدر؟؟؟ ^-^ :D
بعد از یه مدت ک هی سپری شد بم گفتن ک " عربا " ژ " اینا ندارن!! ;;)
بعد من ضایه شدم! :-<
 

mahshid_f

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
909
امتیاز
5,940
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
روان شناسی
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو مدرسه بحث ِ این بود که یه موقه هایی حرف ِ یکیو نمیشنویم، بعد همین جوری جواب میدیم!

بچه ها داشتن خاطراتشونو تعریف میکردن! :-"

+ یکیشون میگفت یه بار تو عروسی بودن، یه خانومه کنار دوستم بوده، دوستمم کنار ِ دختر عمّش بوده

بعد کلا آهنگ و اینا... هیچ صداییم شنیده نمی شده! خانومه از دوستم یه چیزی میپرسه، دوستم فک میکنه خانومه

میپرسه: این که کنارت نشسته کیه؟ (ینی به اون سمت اشاره میکنه!)

دوستم میگه: بله، این مریمه ;;)

خانومه برمیگرده میگه: دارم میگم دسشویی کجاس؟؟ ^-^

X_X :D

+ یکی دیگه میگفت یه بار چهارم ابتدایی که بوده، رفته استخر بعد یه دختره بوده که دبیرستانی بوده، ولی چثه ـش کوچیکتر بوده

بعد به دوستم میگه کلاس چندمی؟ دوستم میگه: چهارم... یارو کلی تعجب میکنه بعد هی یه سری سوال میپرسه که

دوستم دیگه حواسش نبوده، هی الکی جواب میده: آره آره...

یهو میبینه دختره این شکلی: :O شده و هی داره میگه: واقعا؟؟؟؟

دوستم میگه یه بار دیگه بگو! دختره میگه: میگم تجدید شدی؟

دوستم: X_X نه! بعد دیگه دختره باورش نمیشه =)) =)) =))

(نکته :D : دختره فک میکرده دوستم سنّش زیادتره ولی چن سال تجدید شده که هنوز چهارم ابتداییه!)
 
بالا