خاطرات سوتی‌ها

shnava · 2012/5/6

پاسخ : سوتی‌ها

قرار بود برای روز سیزدهم اردیبهشت برای معلم کامپیوتر مان تولد بگیریم برای کادو من یکهو به دوستم گفتم بیا برای نصرتی کمر بند �رم بگیریم. گفت: چقدره؟ گفتم:من چه می دونم چمر بند چرم چه قدره؟

kousar73 · 2012/5/6

پاسخ : سوتی‌ها

من و سمیرا (دوستم) رفته بودیم سینما 4 بعدی ;;)

...
بعد یه پسره هم اومده بود

صندلی جلوی سمیرا نشست و منم کنار سمیرا بودم

این پسره هی میگفت: من همه ی فیلماشو دیدم الا جزیره سرگردانی و خانه ارواح ;;)

(کلن خیلی تاکیــد داشت بر اینکه زیاد میاد سینما 4 بعدی

)
من و سمیرا: ما عم همه رو دیدیم الا دایناسورها و آواتار :-w

بعد از کلی جروبحث :-"

صاحب اونجا گفت: راسی فیلم رالی عم داریم :)
هیچی دیگه بالاخره فیلم شروع شد 8->

+ خنده های من

جاهای حساس فیلم که میرسید، صندلی هرکس یه چیزی مثل اسپری میزد

اونوخ این پسره ی از همه جا بی خبر هی فکر میکرد سمیرا داره تو سرش اسپری میزنه =))

هی برگشت میگفت:
L-:

خانوم اگه میشه اینقدر اسپری نزنین... ~X(

2 دقیقه بعد:
خانوم من یخ کردم X-(این چه شوخی ـه که میکنید؟! ~X(

.
.
+کلن من اصن فیلم نیگا نمیکردم :))

فقط میخندیدم
=))

+آخه آدم عاقل مگه نگفتی هزارمین باره که میای اینجا =))

!Muse! · 2012/5/6

پاسخ : سوتی‌ها

الان یه پیک اومد در خونه
بعد من آیفون برداشتم میگم:الو کاری داشتین؟
پیک:سلام.اگه ممکنه این بسته رو تحویل بگیرین
من:اک.دبلیو8 ینی ویت ینی گوشی یه لحظه
پیک: :-??

Ham!D ShojaE · 2012/5/6

پاسخ : سوتی‌ها

معلم ریاضی ، امروز ، ساعت 10:45 :
بله آقای شجاعی ! وقتی گاوت رو پل زایید ...

( نمی دونم حالا می خواس بگه خرت از پل گذشت یا گاوت زایید ! )
=))

amir abbasi · 2012/5/6

پاسخ : سوتی‌ها

بدون شرح :))

melika.m.r · 2012/5/6

پاسخ : سوتی‌ها

دیگه ریحانه ـس ُ جملاتی که در تاییدِ حرفِ معلّم ـا می گه !!! :))

معلّمِ ریاضی : چیه !؟ الان 20 بدم بهتون ، میرین میگین وااای چه درسی ! چه معلّمی... ! ;;)

ریحانه به حالتِ تماما" ;;)

و ولومِ بالا : چه سری ، چه دُمی ، عجب پر ُ بالی ! ;;)

من: ریحانه ! :-w

داره از خودش می گه ! نمی خواد تو ادامه بدی !!! L-:

***
معلّمِ ادبیات : ببینید ! من اصلا" خودم هم الان حس می کنم که اونقدری نمی فهمم ُ درکم نمی رسه که بخوام برم مکّه ! :-<

:)
ریحانه : بــــله خانوووم ! درسته ! منم نمی فهمیدم اون موقع که رفتم ! ;;)

ما : ریحانه !!! :-w

چند دقیقه بعد :

معلّمِ ادبیات : من اصلا" حس می کنم هیچ بویی از حسِّ مادری نبردم...!

ریحانه : بــــله ! همیـــنه ! خیلی ـا اینطوری ـن ! ;;)

ما : بابا !!! =))

نکن تایید شما !!! :))

دیگه به هر حال به ما از بچگی یاد دادن هرچی معلّم می گه رو تایید کنیم دیگه...! :-"

ali.mashi · 2012/5/6

پاسخ : سوتی‌ها

واقعا درک این مسئله واسم سخته که چجوری بدن ما گوگرد ترشح میکنه!!!؟

ariadne · 2012/5/6

پاسخ : سوتی‌ها

معلم فیزیکمون: این نکته خیلی سخته ولی چون خیلی آسونه تو کتابا نمیارن!

بیچاره میخاسته بگه خیلی مهمه!
----
امروز نمایشگاه؛ من و بچه ها ایستاده بودیم دم یه غرفه بعد من میخاستم بگم دوستم بیاد کتابارو ببینه: این کتاباش از هموناییه ک دوست داری؛ بیا وسط ! :-"

فروشنده:

Ham!D ShojaE · 2012/5/6

پاسخ : سوتی‌ها

معلم شیمی :
وقتی سولفید گوگرد ....

اردلان · 2012/5/7

پاسخ : سوتی‌ها

آقا باز من ي انيمه ي جديد آوردمو اين خواهرم رفت تو جو.
اسم انيمشDEATH NOTEبعد الان تا قسمت٢٠ديدتش و حسابي رفته توكف.
رو تم كوشي مامانم از اين نوشته ها آورده و اسم انيمشو نوشته توش.
بعد اين مامان مام امروز بيش همكاراش با كلي دقت اين نوشته هارو ديده ب همكاراش ميكه:مخابرات واس شمام أ اين بياما فرستاده؟

الناز س · 2012/5/7

پاسخ : سوتی‌ها

دیشب به شقایق(شقایقs)زنگ زدم گفتم:
-فردا کتاب علومتو بیار (

-کدوم کتاب علوم؟ :-/

-(ساکت شده بودم و مونده بودم چی جوابشو بدم آخه اگه زیستی ،شیمی یا چیز دیگه ای می خواستم که روشن می گفتم!!! L-:

)
-آهان ببخشید :-[
حالا رفته نیم ساعت داره دنبال کتاب علومش می گرده
بعدگوشی رو برداشته:خوب بگو
- =))

-چی شده چرا می خندی؟
-گفتم فردا بیار نگفتم که الان بیار ;))

-آهان :-[

....

کلا گیجیم روزای امتحان

nasrin.z · 2012/5/7

پاسخ : سوتی‌ها

دبیر ریاضیمون از اول تا آخرش سوتی یه جک میگه فقط خودش می خنده

shadooneh · 2012/5/7

پاسخ : سوتی‌ها

اول فصل 3 شیمی 3:سکه در تلفن عمومی محلوله.چند سال پیش یکی از معلم شیمی تجربی ها پرسیده که چه جوری سکه تو تلفن حل میشه؟

happiestchemist · 2012/5/7

پاسخ : سوتی‌ها

3 نفری قرار بود یه ارائه ی تحقیق داشته باشیم..همراه یکی دیگه رفتیم پیش یه استاد دیگه که کمک بگیریم.و خیلی تو هم تو هم نشستیم.کلا ما 3 تا حرف میزدیم.دوستم هیچی نگفت..
وسطاش استاد میگه شما 4 تاا تو نیم ساعتی که وقت دارید زیاد تر از این نمیتونید بگید..
یکی مون گفت 3 تاییم!
استاد یکم نگاهمون کرد بعد شک زده گفت من 4 تا میبینم!

:-\
من گفتم استاد الان 4 تاییم..3 تامون ارائه داریم! :-[
صدای قهقهه هامون..

mahdiII · 2012/5/7

پاسخ : سوتی‌ها

محرم بود توحياط مدرسه فرش پهن كرده بودن مدير داشت سخنراني ميكرد بچه هاهم همه داشتند ورور ميكردن
يه معلم رياضي داريم خيلي كوچولويه فك كنم قدش به1/5نرسه
بدبخت نشسته بود صف اول سرش پايين بود داشت بايكي ازبچه ها حرف ميزد
مدير هم هي دادميزد:ساكت-آقاگوش بده
اين معلمه رو با يكي از بچه ها اشتباه گرفت(بس كه ريزه ميزه ست)-دستشو آورد بالا محكم زد پس كلش گفت:دهنتو ببند ديگه!
بدبخت دبيرمون سرشو بالاآورد يه نگا به مدير انداخت-بعدچندثانيه مديرومعلم -2تاشون زدن زيرخنده!
ماهم صف پشتي نشسته بوديم با بچه ها غش كرده بوديم ازخنده!

shirin! · 2012/5/8

پاسخ : سوتی‌ها

پسر دوست زن عموم به مامانش اس داده که پاشو بیا اینجا پیش من کسی نفهمه و یه وقت بلند نخونی بعد زن عمو دوستم داشت اینو بلند میخوند :))

ارنواز · 2012/5/8

پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از shirin! :
پسر دوست زن عموم به مامانش اس داده که پاشو بیا اینجا پیش من کسی نفهمه و یه وقت بلند نخونی بعد زن عمو دوستم داشت اینو بلند میخوند

من نفهمیدم بالاخره «پسر دوست زن عمو» یا «پسر زن عموی دوست» ؟ :-?

اینم خودش سوتیه ها !

مهسافت · 2012/5/8

پاسخ : سوتی‌ها

رفتیم پارک واسه یه سری مصاحبه و اینا راج به شادی...
بعد من یه اخلاقی که دارم اینه که میتونم یهو جدی شم...به خاظر همین اکثرا با پسرای جوونو من مصاحبه میکردم...
سه تا پسر اونجا بودن با سیگار و اینا رفتم سمتشون کاملا جدیـــــــ:
- ببخشید آقایون میتونم چن دیقه وقتتونو برای یه مصاحبه ی جزئی بگیرم؟
-بله بفرمایین
- خب اولین سوالی که داشتم اینه شما همیشه میاین شاد پارکین؟

-------------------------------------------------------------------------------------------
میخواستم به مامانم نگم گوشی بردم و اینا (سر یه سری مسائل!) بعد تا 9 شب که با دوستامو اینا رفته بودیم بیرون هی با گوشی اونا زنگ زدم بش... حالا رسیدم خونه داشتم سلام میکردم یهو گوشیم ویبره رف battry low! :
تو گوشی داری؟

نـــــــــــــه! X_X

zahra:) · 2012/5/8

پاسخ : سوتی‌ها

تحت تاثیر تاپیک سرکار گذاری قرار گرفته بودم
رفتیم تو کلاس حوصلم سر رفت تصمیم گرفتم یکی از اون کارها رو روی یکی از همکلاسی ها اجرا کنم
پس یه برگه برداشتم روش نوشتم:
من شوهر می خوام :))