خاطرات سوتی‌ها

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,627
امتیاز
24,690
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : سوتی‌ها

فکر کن دختره تقریبا هم سنم بود وقتی بازیمون تموم شد مثل بقیه ی بازیا دستمو دراز کردم دست بدیم X_X =)) =)) :-"...
یادم رفته بود کلا پسر و دختر توی دست دادن با هم باید محتاط باشن :-" :-"
اونم خندید و خندش من رو ب خودم آورد L-: :-"
=))
همه بر و بر نگاهم میکردن و میخندیدن =))
 

nanosampad

کاربر فعال
ارسال‌ها
28
امتیاز
64
نام مرکز سمپاد
فرزانگان نیشابور
شهر
نیشابور
پاسخ : سوتی‌ها

میخواستیم یه هسته مغناطیسی سنتز کنیم بعد چون یه سری از موادش پیدانمی شد داشتیم از یکی دیگه از دبیرامون می پرسیدیم که چیکار کنیم،3نفربودیم دونفر کنار دبیرمون وایستاده بودن من روبروشون بودم.مافقط موادوگفته بودیمو نمیدونستن آزمایشمون چیه بهدیهو ایشون برگشتن به من گفتن :آها فکر کنم شما میخواید فروفلویید-یایه چیزی توهمین مایه ها گفتن!-سنتز کنید. بعد منم در کمال اعتماد به نفس گفتم نه ما میخوایم هسته مغناطیسی سنتز کنیم.یه لحظه مکث کردن بعد خندیدن و گفتن :خب همونه دیگه.یعنی مثل یک مگس که میچسبه به مگس کش له شدم.حالااین دبیرمون داره زیر لب میخنده این دوستان ماهم بلند بلند به من میخندیدن نامردا.منم که کلی له شده بودم خواستم ماست مالیش کنم با یه قیافه مظلوم گفتم:نمی دونستم خوب! :((
 

Z76.dentist

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
117
امتیاز
373
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

یه صدایی اومد خیلی گوش خراش بود برگشتم گفتم صدای هویجی رو میده که دارن آبشو با آبمیوه گیر میگیرن! :))
داداشم گفت چی؟؟ حالت خوبه؟تو مدرسه شما چی یاد میدن انقد سوتی میدی؟ :-w
چیکار کنم خب :-<
 

gaucho

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
435
امتیاز
15,889
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
کاشان
دانشگاه
پلی تکنیک. (امیر کبیر)
رشته دانشگاه
مهندسی پلیمر
اینستاگرام
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز قرار بود بریم سالن بعد قرار بود من برم دنباله دوستام بریم فوتبال! >:D<
دیر کارارمو کردم 5 مین موندده بود به شروع آماده شدم نیگا کردم به گوشیم دیدم 5 تا میس کال دارم!
بعد شماره ی خونه ی دوستام بود! منم نمیدونستم کودوماشونه! :-/
زنگ زدم به یکیش یه پسره ورداش گفتم رضا خونست؟؟
گفت رضا؟؟؟؟ :O :O
گفتم منظورم مبینه؟
-مبین؟؟؟؟؟ :O :O
-یَنی چیزه علیو میگم؟
-علی؟؟؟؟؟ :O :O
اعصابم خورد شده بهش میگم آقا مردایه خونتونو بگو! ~X( ~X(
اولش که فکر کرد دزدم بعد گفت 3 تا مرد داریم منو حسینو مسعود!
بعد اسمش یادم رفت گفتم گوشیو بده حسین! X_X X_X
باباش ورداشت گفت بله؟؟ X_X X_X ~X( ~X(
گیج شده بودم! اصَن یه وَضی!
گفتم محمد رضا خونست گفت بیرونه!
خلاصش تا حالا یه جا انقد سوتی نداده بودم! :-" :-"
 
ارسال‌ها
1,097
امتیاز
6,254
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 1
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
دانشگاه شیراز
رشته دانشگاه
سخت افزار
پاسخ : سوتی‌ها

داشتمبرا یکی میخوندم
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز اگرم مرد .... بگرید حافظ

بعد یهو طرف اومد ادعا بیاد گفت این ماله فردوسی بود نه ؟
 

yeeganeh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
368
امتیاز
2,494
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
دانشگاه
دانشگاه صنعتی شاهرود
رشته دانشگاه
مدیریت صنعتی
پاسخ : سوتی‌ها

دوسم میخواست بگه کتابخونه الغدیر با کتابخونه شریعتی قاطی کرد گفت
:شلغدیر :D
 

*M.M*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
781
امتیاز
4,463
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : سوتی‌ها

آقا این محمد جواد همیشه موقع ناهارش میاد میگه محدثه بیا غذا بخور منم همیشه میگم روزمو اینا نمیشه غذا بخورم :-"

امروز محمد جواد سر به سرم میذاش موقع نمازو اینا گفتم برو نمازتو بخون ;;)

گف: من روزم نمیشه نماز بخونم نمیتونم ;;)

گفتم : نه اون مال غذا بود :))

خندیدم اینقد :-"
 

Casillas

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
107
امتیاز
1,283
نام مرکز سمپاد
Farz
شهر
مشهد
پاسخ : سوتی‌ها

با ♍Virgo ♍ رفته بودیم استخر باغ ابش یخ بود ...... من داشتم حرکات جکسونی از خودم در میاوردم ......... :D
مریم: میدونی شبیه چی شدی؟
من:؟؟؟؟
مریم:شبیه اما....
من: چچچچچچيییییییییی!!!!!!! :O :O ....... امام!؟!!!؟؟
مریم:اما در فیلم مونته کارلو........ :-w
ما: =))
++++++++
اون روز تو کلاس زبان منتظره بابام بودم ک بیاد دنبالم ....... یه سه ساعتی واستادم ولی نیومد بد گفتم خوب ول کن بهش میزنگم.......
من:سلام
بابای Virg:O سلام؟؟؟
من:ااا......شما خونه ی ما چیکار میکنید؟
باباش: اینجا خونه ی خودمونه.....
من:معلومه ک خونه ی خودتونه اختیار دارید...فقط.... شما چرا گوشیو برمیدارید؟؟؟؟ :O
:-[ :-[ ب خونه ی اونا زنگ زده بودم.....!!!!!!!!!
+++++++
دختر عمه ام شب اومده بود خووونه ی ما بخوابه.... یکمم مریض بود....
صب اومدم ب بابام بگم بابا حواست باشه ب بینا بگی لوراتادینشو بخوره...
گفتم:لورا حواست باشه ب بینا بگی باباتادینشو بخوره!!!!!! =)) =)) =))
 

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : سوتی‌ها

الان اومدم به خیالم حرف بزن رو باز کنم شروع کردم خوندن پستا. به خودم میگفتم "جلل الخالق! چه بچه ها خوشحال و شاد و خندانن! :-? :O"
بعد به این حالت 8-> اومدم برم صفحه ی بعد که دیدم اشتباهی اینو باز کردم ;;)

خب محض این که اسپم نشه یه سوتی هم تعریف میکنم دیگه :D
سر کلاس زیست بودیم بعد دبیرمون یه سوالی پرسید من جواب دادم به روی خودش نیاورد. باز من بلندتر جواب دادم باز به روی خودش نیاورد.(در حالی بود که هیچکی دیگه جواب نمیداد) بعد دوستم که کنارم بود گفت "مرتیکه!" این باز چیزی نگفت. ما داشتیم به ناشنوا بودن دبیر میخندیدیم که برگشت گفت "همون طور که پرنیان گفت.."
یعنی ما رو میگی آب شدیم رفتیم تو یقه هامون :-[
 

smart girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
839
امتیاز
2,033
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسفراین
مدال المپیاد
المپیاد ادبی
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : سوتی‌ها

مامانـم :
× بابا مغازه آقای قربانی فروشی ـه، همونی که موبایل رضایی داره! :D
[ ایشون اقای قربانی رضایی بودن :-" موبایل فروشی عم داشتن :-" ]
 

Intelligenz

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
466
امتیاز
3,147
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان3
شهر
مشهد
پاسخ : سوتی‌ها

من به یکی از دوستام کلا خیلی زنگ میزنم :-" شماره خونشونم خیلی رنده همیشه تو ذهنمه :-"
یک بار با دوستام بعد از ظهر باید میرفتیم جایی باید قبلش با هم هماهنگ میکردیم
دوستم گفت شماره خونتونو بده من اشتباهی به جای خونه ی خودمون شماره خونه ی اون دوستمو که همش تو ذهنمه دادم :)) :))
 

sayra

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
90
امتیاز
591
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
tehran
پاسخ : سوتی‌ها

من میخواستم به مدیر خلاقیت پ.خ بزنم بعد اشتباهی به مدیر معما و هوش پ.خ فرستادم =)) =))...کلی هم بهش شکایت کردم..بعد دیدم جوابمو نمیده کلی ناراحت شدم :(...اما الان که فهمیدم چیکار کردم :D :-[...اینجوریم X_X X_X
 

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : سوتی‌ها

شب حدودا ساعت 12 اینا بود میخواستیم بریم خونه ی مامان جونم اینا بعد بابام حاضر شد رفت تو پارک ته کوچه یه قدمی بزنه تا ما حاضر شیم، بعد من حاضر شدم از خونه اومدم بیرون بعد یکی از پارک اومد بیرون، منم همین جوری کنارش قدم میزدم و داشتم میگفتم که آره مامان چقد همیشه طولش میده تا حاضر شه و این حرفا، بعد دیدم یکی پشت سرم داره صدام میکنه بابا کجا میری؟ بعد صدای بابام بود! من برگشتم دیدم بابامه!!! بعد این ورو نیگا کردم ببینم پس این کیه من داشتم باهاش حرف میزدم؟!! بعد دیدم همسایه مونه داره میخنده :-"هوا تاریک بود بعد تو تاریکی ههم این آقاهه خیلی شبیه بابام بود :D :-" :-[
 

This is me

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,189
امتیاز
2,124
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان٢ :x
شهر
تهرانْ
مدال المپیاد
برنز زیست
پاسخ : سوتی‌ها

خواهرم كلاس اوله ،بعد ميخواست با چريدن جمله بسازه،اومده بلند تو پذيرايى ميگه :من ميچَرَم =))

=============

سر افطار ميگم يكى از بچه هاى سايت جراحى داره..براش دعا كنيد.
بابام[درحالى كه خرما دستشه و خيلى گُشنَشه و ميخواد زود بوخوره!]تند تند ميگه:خدايا اين دوست صميميه زهرا كه زهرا اين قدر به فكرشه ودوسش داره رو خوب كن زود!!
من:بابا پسره ;))
بابا:اشكال نداره اشكال نداره خوب شه خوبه! :-/
من و مامانم: =))
مامانم:دوثانيه ديرتر خوردن آدمو نميكُشه ها :D
 

sara J

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
210
امتیاز
1,042
نام مرکز سمپاد
فرز ۳
شهر
پایین مایینا (کرج)
مدال المپیاد
:|
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستم رفته بودم بیروون x:
بعد یه دفه ایی دویید یه طرف دیگه ;;)
همون موقع یه کارگر افغانی که لباسش شبی پلیسا بود با موتور رفت :D
حالا دوستم دوباره اومده میگه شانس آوردیما :)) اگه نرفته بودم اونور میگرفتمون الان باید تو پاسگاه با هم حرف میزدیم :-\ {-8
منم دیگه بش نگفتم چه خبر بوده :D
 

ارنواز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
897
امتیاز
2,920
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 / فرهنگ
شهر
مشهد
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
باستان شناسی
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز خواهرم اومده بهم میگه : انسیه موز داریم که شیر کاکائو درست کنیم ؟ ;;)
-: چرا داریم ولی نمیدونم باهاش میشه شیر کاکائو درست کرد یا نه! :-"
 

8098

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
186
امتیاز
786
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
کرمان
پاسخ : سوتی‌ها

کنار یکی از فامیلامون نشسته بودم بعد از روسریش خوشم اومده بود همش می گفتم چه روسری قشنگی از کجا خریدیش و اینا اونم لبخند می زد یه کم بعدش گفت اینو خودت برام سوغاتی اوردی L-:
-- X_X :-"
 

mahsa106

کاربر فعال
ارسال‌ها
33
امتیاز
170
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 4d
دانشگاه
ایشالله تهران
رشته دانشگاه
ایشالله پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

یه شب خونمون مهمون داشتیم سر سفره افطار نشسته نبودیم دختر خالم تو جمع بلند گفت مهسا چرا انقد جیش زدی؟
من : چی؟ کی؟ کجا؟ :O :O :O
اونم با خجالت : منظورم این بود که چرا اونقد صورتت جوش زده. :-[ :-[ :-[
همه بهش اینجوری نگاه کردن. {-8 :) :D
 
بالا